تاریخ تهران از جنوب شهر شروع می‌شود از مولوی، لاله‌زار، آب‌منگل. کافی است برگ‌های پرحجم گذشته این محدوده را ورق بزنی تا ساعت‌ها در داستان زندگی مردمان آن غرق شوی؛ همان‌ها که در گذشته سوژه فیلم قیصر و گوزن‌های کیمیایی شد. خیابان مولوی یا همان اسمال بزاز از جمله این خیابان‌هاست با تاریخی ٧هزارساله، مردمانی اصیل و داستان‌هایی شنیدنی.

همشهری آنلاین - نصییه سجادی: سال ١٣٩٣، بعد از اینکه به طور اتفاقی از محل حفاری شرکت آب و فاضلاب توسط یکی از رهگذران ظروف سفالی پیدا می‌شود، حفاری یک سال تعطیل تا بررسی‌ها انجام شود. با کاوش‌های بیشتر، باستان‌شناسان به اسکلت زنی در محل می‌رسند. با این کشف و با تحقیقات رایانه‌ای روی اسکلت، تاریخ تهران که تا آن زمان، یعنی فروردین سال ١٣٩٤، ٣ هزارساله بوده، ٧ هزارساله می‌شود.

این زن مسافری از ری بود که برای سکونت موقت به جایی می‌آید که امروز به نام مولوی و قبل از آن اسماعیل بزاز می‌شناسیم.

لهجه لاتی اهالی «خیاوان» اسمال بزاز

در تهران عهد ناصری خیابان به معنای امروزی وجود نداشته، فقط کوی بوده و گذر و راسته؛ همه هم خاکی، تودرتو و باریک. خیابان اسماعیل بزاز اولین خیابانی بوده که در این زمان به وجود می‌آید؛ یعنی زمانی که  به قول خودشان قبله عالم اراده می‌کند پایتخت را گسترش دهد و خندق‌های اطراف را پر کند. شاه گفته بود کسانی که در پر کردن خندق و آباد کردن آن بکوشند زمین‌های آن بخش به آنها داده خواهد شد.

اسماعیل بزاز، دلقک دربار ناصرالدین شاه و هنرمند روحوضی در حد و اندازه‌های کریم شیره‌ای، کسی بود که پیشقدم شد و خندق این بخش از شهر را پر کرد و پذیرفت که در آن گذرگاهی بسازد. شاه قاجار هم دستور داد که گذرگاه به نام خود او خیابان اسماعیل بزاز نامگذاری شود. کلمه مغولی «خیاوان» و به لهجه ساکنان قدیم این محل، خیابون از این زمان وارد ادبیات ایران شد و چون رفت‌وآمد مردم از همه جای ایران به این خیابان زیاد می‌شود نحوه صحبت کردن اهالی که لاتی تهرانی بوده گسترش پیدا می‌کند. از همین گویش در سینمای فیلم‌فارسی برای معرفی لوطی‌های تهران استفاده می‌شد.

دکتر «عباس منظرپور» نویسنده کتاب «در کوچه و خیابان» که به گفته خودش کسی غیر از او نمی‌تواند فرهنگ مناطقی چون اسماعیل بزاز را به نگارش درآورد، به لوطی‌های مشهور آن زمان اشاره می‌کند. می‌گوید : «حسین رمضان یخی از لوطی‌های معروف به شمار می‌آمد. شعبان جعفری بچه درخونگاه بود. عیب او به نظرم این بود که به احمدآباد می‌رفت و به مصدق فحش می‌داد. شعبان ابتدا ‌آدم کاملا بدی نبود. خیلی از توده‌ای‌ها از من به خاطر این توصیف ناراحت شدند، ولی من کسی را که دیده بودم توصیف کردم. او برای دوست و آشنا خدمت می‌کرد.

اتفاقا  ابتدا رگه‌هایی از لوطی‌گری داشت. لوطی یک کاسب است؛ یعنی شغلی دارد و برای دولت کار نمی‌کند. هر کس در هر زمان با دولت کار کرد از دستة لوطی‌ها خارج شد از جمله شعبان بی‌مخ (جعفری). من لوطی صالح را ندیدم، ولی شنیدم که او در ابتدای گذر می‌نشست و مواظب بود کسی مزاحم کس دیگر نشود. اما لوطی اصلی درخونگاه «مصطفی دیوانه» یکی از لوطی‌ها حاج محمدصادق بلورفروش بود که برای ورزش باستانی به زورخانه «علی تِک‌تِک» روبه‌روی خیابان دردار می‌رفت. الان ورزشکاران برای ورزش کردن پول می‌ گیرند. اما حاج محمدصادق بلورفروش و امثال او مخارج زورخانه را می‌دادند تا آنجا برقرار باشد.»

خانه گریبایدوف در کوچه‌باغ ایلچی


یک رویداد مهم تاریخ سیاسی ایران که سال‌ها پیش از ساخته شدن خیابان اسماعیل بزاز، در اینجا رخ داد، کشته شدن الکساندر گریبایدوف، دیپلمات، شاعر و نمایشنامه‌نویس روسی و یازده تن از همراهانش بود که پیامدهایی بسیاری برای ایران داشت. خانه‌ای که گریبایدوف و همراهانش در آن کشته شدند در ضلع جنوبی کوچه‌باغ ایلچی قرار داشت؛ جایی‌که به سوی میدان مولوی کنونی راه می‌برد.