بهطوری که تئوریسینهای نظام تکقطبی از جمله فوکویاما فروپاشی لیبرالیسم را نیز به فرضیه «پایان تاریخ» خود میافزایند.
پس از فروپاشی شوروی و سپرده شدن کمونیسم به موزههای تاریخ، آمریکا به اتکای قدرت نظامی و اقتصاد مقتدر، سودای رهبری جهان را در سر پروراند و در افق نظم نوین جهانی، نظام تکقطبی را سرنوشت محتوم نظام بینالمللی دانست و بهعنوان کدخدای دهکده جهان تلاش کرد تا ساختارهای قدرت را برای تحقق یک «دیکتاتوری جهانی» فراهم آورد.
اگرچه بسیاری از صاحبنظران با توجه به قدرتهای سیاسی جهان چون روسیه، چین و اروپا و نیز قطب ایدئولوژیک در حال گسترش اسلام با دیده تردید بهنظریه تکقطبی مینگریستند، اما امپراتوری رسانهای نظام سلطه امکان بازتاب چنین تردیدهایی را فراهم نکرد و طی یک دهه، جهان عرصه تاخت و تاز یکجانبهگرایانه آمریکا شد تا شاید صدور لیبرالدمکراسی از لوله تفنگ و دلارهای آمریکایی محقق شود و رؤیای رهبری واحد جهانی تعبیر گردد.
اما آنچه رخ داد، تئوریها را به بنبست کشاند و صحنه دیگری نمایان شد. آمریکا در لشکرکشی به افغانستان طعم تلخ شکست را چشید و اکنون زمزمههای مذاکره پنهانی با طالبان نشانههای ناکامی را آشکارتر میکند. باتلاق عراق، جنگندهها، بمبها و تانکها و سربازان آمریکایی را زمینگیر کرد و چراغ سبز آمریکا به بعثیها نشان میدهد همه چراغها برای اشغالگران قرمز شده است!
اقتصاد مقتدر آمریکا که به گمان بسیاری از اقتصاددانان با رشد بادکنکی، خود را چون «غول» مینمایاند نیز بسان حباب درهم پیچیده شده و مزیتهای نسبی لیبرالدمکراسی در حال ذوب شدن هستند. اکنون فرصت مناسب برای رهبران جهان اسلام فراهم شده است که خلأ ایدئولوژیک دنیا را با ارائه چهره واقعی اسلام ناب پر کنند و برای تشنگی بشریت، آب حیات اسلام را عرضه کنند.
هرچقدر صدای شکستن استخوانهای لیبرال دمکراسی با وضوح بیشتری بهگوش جهانیان برسد، باید ندای عدالتخواهی، ظلمستیزی، معنویتطلبی و اخلاقمداری اسلام رساتر در جهان طنینافکن شود. این یک فرصت تاریخی برای جهان اسلام و مسلمانان است تا بر ویرانههای کمونیسم و لیبرالیسم، بنای باشکوه و جاودانه اسلام را استوار کنند و بشریت را به جهان سرشار از عدل و معنویت و اخلاق فراخوانند. انتظار بشریت را بدون پاسخ نگذاریم.