بانویی جذاب، پرشور و دوراندیش که نه تنها قید و بندهای جامعه بسته و سختگیر آن دوران مانع فعالیتهای سیاسی و بیان دیدگاههای او میشد بلکه طرز فکر حاکم و الزامات زندگی اشرافمآبانه، او را در چارچوب زندگی شخصی و روابط خانوادگی نیز محدود میکرد.
درست است که اصالت و افتخارات اجدادی مایه مباهات بسیاری از انگلیسیهاست و همه آنها شجرهنامهشان را در قابهای کوچک و بزرگ به دیوار میآویزند، اما آیا به راستی پیوند خویشاوندی دوشس با این چهره تاثیرگذار دهه1990 انگلستان میتواند دلیل موجهی برای صرف میلیونها دلار هزینه ساخت یک فیلم توسط یک کارگردان آمریکایی باشد؟
درام تاریخی «دوشس» براساس پرفروشترین بیوگرافی آماندافورمن ساخته شده که در سال 1998 با عنوان «جورجیانا؛ دوشس دون شایر» منتشر شد. جورجیانا یکی از نجیبزادگان سرزمین سبز انگلستان، غرق در جذابیت،شهرت و ویژگیهایی است که او را زبانزد خاص و عام کرده است! این بانوی خوشذوق و خوش لباس برای زنان جوان نماد مد و برای دگراندیشان زمانهاش یک راهنمای روشنفکر به حساب میآید. جسارت، قاطعیت و تاثیر کلامش از او الگویی در اقتدار ساخته و هوشمندی،ذکاوت و زیرکیاش اسوه
سیاستمداران قابل است!
دوشس حامی انقلابهای فرانسه و آمریکا و یکی از ثابتقدمترین مبارزین آزادیخواه و طرفدار چارلز فاکس لیبرال در آستانه نخستوزیری است که همه تلاشش را در استیفای حق رأی برای زنان تحسین میکنند اما علاقه زیادش به شرطبندی تا حدی چهره او را در افکار عمومی خدشهدار ساخته است. جورجیانا دختر سرزنده، پرشور و با کمالاتی است که با واسطهگری مادرش در سن 16سالگی به ازدواج ویلیام کوندیش، پنجمین دوک دون شایر در میآید؛ مردی سرد و بیعاطفه که احساسات نرمالی دارد و هیجانات آنی را به شیرینی یک زندگی خانوادگی آرام ترجیح میدهد.
او به سگهایش بیش از همسرش علاقه نشان میدهد و با لحنی آمرانه و پرعتاب و خطاب با او سخن میگوید. به نظر میرسد که تنها انگیزهاش برای ازدواج به جا گذاشتن یک وارث از خودش بوده است، چون مثل دیگر اشراف زادگان بریتانیایی زنهای دیگری را هم به زندگیاش راه میدهد و با وجود تعریف و تمجیدهای مردم از همسرش، روزبه روز از او دورتر میشود... .جورجیانا رفته رفته خود را با زندگی درباری وفق میدهد و به زندگی در پیله گرم و نرم آنها و آئینهای تکراری و کسالتبارشان تن میدهد اما وقتی حضورش را در زندگی ویلیام کمرنگ میبیند مایوسانه درصدد یافتن ملجایی عاطفی برمیآید.
فیلم در کند وکاو زندگی به ظاهر آرام بانوی دوک به بستر روان پریشی عمیق او میرسد. سرکوب احساسات او در نوجوانی با شوهری سرد و بیاحساس، خودسانسوری و تلاش برای سر پوش گذاشتن روی خیانتهای همسر بوالهوساش از او کوهی از آتشفشان عقدهها و خودکمبینیها ساخته که با آنچه در اطرافش مییابد در تناقض است. تقلای او برای حفظ ظاهر، ناکام میماند و سرانجام در کشاکش کینه و انتقام فوران میکند و در تب و تاب گدازههای رسواییاش شأن و منزلت این خاندان درباری را به خاکستر مینشاند.
«دوشس قرن هجدهمی دون شایر،با شکگرایی مستتر در بطن داستان و الهام یا بهتر بگوییم تقلید از آثار ماندگاری چون people به خوبی میتواند با مخاطب قرن بیست و یک که ایدهآلهایی از رومانسهای اشرافی در ذهن دارد، ارتباط برقرار کند!
و او را به این باور برساند که ازدواجهای مجلل در مراسم تشریفاتی نجیبزادگان با دبدبه و کبکبه هم میتواند با ناکامی مواجه شود و در پس لباسهای فاخر خوشرنگ و آب آنها هم میتواند سینهای مالامال از حزن و اندوه عشق یا قلبی جریحهدار شده از خیانت باشد. این افراد ناگزیرند با درنظر گرفتن شأن اجتماعیشان در هر شرایطی براساس قوانین حاکم بر طبقهشان رفتار کنند؛ ویلیام و جورجیانا در حالیکه هیچ احساس یا حتی تعلق خاطری به هم ندارند، مجبورند چند ساعتی را برای آماده شدن در ضیافت شام بگذرانند و سر میز لبخند تلخی را به هم تحویل دهند که در آن کینه و نارضایتی و بیمهری موج میزند. گفتوگوی آنها هم بیشتر شبیه به میدان مین میشود تا صرف شام عاشقانه یک زوج خوشبخت و ثروتمند!
سائول دیب در نگارش فیلمنامه این اثر از نگاه تیزبین جفری هچر و آندرسن توماس جنسن در تشخیص و بهرهگیری از رویدادهای چشمگیر داستانهای واقعی در تاریخ بهره گرفته است. نگاهی دقیق به گزینش موقعیتها در سکانسهای مختلف این نکته را خاطر نشان میسازد که تنهایی و عزلت حتی در جزئیات گفتاری و رفتاری تکتک شخصیتها از عمق صمیمیت روابط و حتی مناسبات درباری فریاد میزند؛ تنهاییای که مثل خوره به جان انسان میافتد، روح او را میآزارد و شبیخون تنهایی انسان مدرن را تداعی میکند. کارگردان به قدرت سکوت ایمان دارد و کمتر تسلیم موسیقیهای بیموقع و بیهدف بیشتر فیلمها میشود.
باوجود آنکه فیلم از برخی مولفههای رومانسهای پرتبوتاب و سطح پایین آن روزها بینصیب نیست، داستانی جذاب و سرگرمکننده دارد که نگاهی عمیق به ژرفای روح انسانها و تمایلاتشان میاندازد. «دوشس» داستان رئالیستهای سختگیر و انعطافناپذیری است که در یک سیستم خفقانآور محدود شدهاند و برای مبارزه از هر سلاحی که برایشان قابل دسترسی باشد استفاده میکنند و دقایقی را هم به بیان دیدگاههای حزب اصلاحطلب یا لیبرال امروز و جایگاه آنها در متن سیاسی- فرهنگی جامعه آن روز اختصاص میدهد. افزودن این نیرنگ سیاسی ترفند خوبی برای فرار از یکنواختی درام است، اما واضح است که این بخش از سناریو کاملا سرسری و بیفکر نوشته شده است.
شرح و بسط نقطه نظرات چارلز فاکس درباره حقوق بشر و الغای قانون خرید و فروش برده نیز برای تماشاگر علاقهمند به این مباحثات خالی از لطف نیست. تکیه اصلی سناریو روی وجوه زندگی خصوصی جورجیانا و رسواییهای خانوادگی او و نزدیکانش است؛ بزرگ کردن فرزند نامشروع ویلیام و زندگی با زنانی که در زندگی همسرش هستند و... . البته گروه نویسندگان طوری داستان را پرداختهاند که تماشاگر روند وقوع این رویدادها را منطقی بداند و با باور شخصیتها آنها را در ارتکاب بزرگترین خطاها هم محق بداند. فیلم گاه اسیر یکنواختی و کسلکنندگی میشود، خصوصا در صحنههای مهمانی درست قالب تئاترهای صحنهای را به خود میگیرد.
بدون شک ساخته جدید دیب برای طرفداران درامهای تاریخی قابل قبول خواهد بود. این فیلم جذابیت اقتباسهای رمانهای جین آستن یا سنگینی پوچ و ملالآور «دختر دیگر بولینها» را ندارد، اما از ایدهآلهای زنان (محصول 1939) و دیگر درامهای بیروح زن محور فراتر میرود.
«دوشس» به نسبت یک اثر تئاترگونه تاریخی، سهم زیادی از ستارگان هالیوودی دارد. کیه را ناتیلی بازیگر 23ساله برنده اسکار در نقش جورجیانا و رالف فینس در نقش ویلیام دوک، بازیهای قابل قبولی را ارائه دادهاند. ناتیلی با وجود درخشش در «غرور و تعصب» درک عمیقی از شخصیتهایش ندارد و این نارسایی در بازی او در «تاوان» و تریلوژی «دزدان دریایی کارائیب» از نگاه منتقدان دورنمانده است.
او چهرهای آرام و دلنشین دارد، اما هیچگاه به اندازه کرستن دانست و دیگر کاراکترهای «ماری آنتوانت» ساخته سوفیا کوپولا خوش لباس و آراسته به نظر نمیرسد. به هر حال ناتیلی در کسوت دوشس زیبای بریتانیایی وقار و متانت نجیبزادگان را دارد ولی جذابیت و تاثیرگذاری جورجیانای تاریخی را نه!! حتی لباسهای بلند و گشاد و ساتن و ابریشم او که به سبک قرن هجدهم دوخته شدهاند هم چندان به باورپذیری شخصیت او کمک نمیکنند! شیطنت در چشمان او موج میزند و طرز فکر یک دختر مدرن از آهنگ کلام او هویداست! به هر حال او گزینه مناسبی برای یک کاراکتر زیرک و نماد مد است. اما حضور او به این فیلم تاریخی بیوگرافیک ماهیتی مدرن میبخشد البته مشخص نیست تجربه سائول دیب در مستندسازی هم در انتخاب او تاثیری داشته یا نه!
رالف فینس کاراکتر پیچیده ویلیام را با مهارت و ریزهکاری بازی میکند و در همه موقعیتها، ابهامات و گنگی مردانه شخصیتش را حفظ میکند. او با اشارات غیرکلامی ظلم و غرور، آزردگی و ناکامی، استیصال و درماندگی، مردم آزاری، سادیسم و ندامت، کاراکترش را متبلور میسازد.
«دوشس» در مقایسه با درامهای تاریخی متاخر هالیوود، فیلمی متوسط است که در یک قدمی اثری خوب متوقف مانده است. فیلم در جزئیات نمایش مناسبات طبقه اشراف انگلستان موفق عمل میکند و ظرافتهایی را در ترسیم روابط کاراکترها به نمایش میگذارد که در نوع خود قابل توجه است. کارگردان هرجا که به نمایش مشکلات و دغدغههای روحی جورجیانا میپردازد موفق است ولی در بیان فعالیتهای سیاسی-اجتماعی این کاراکتر به دام شعار زدگی میافتد.فیلمساز ارزش احساسات را قدر مینهد و محمل مناسبی برای نمایش تنهایی جورجیانا فراهم میکند ولی در پرداخت یکی از مهمترین وجوه زنی که دربار انگلستان را به هم ریخت به توفیق چندانی دست پیدا نمیکند؛ زنی جسور که خلاف جریان آب حرکت کرد و حتی مخالفانش را هم به ستایش واداشت... .