تا پیش از کارخانهی هیولاها، بیشتر معمول بود که داستانهای پریان و باستانی را به انیمیشن تبدیل کنند، اما کارخانهی هیولاها یکی از جذابترین فیلمنامههای غیراقتباسی انیمیشنها را در اختیار داشت و دنیایی تازه را خلق کرد. دنیایی که تا پیش از این چیزی از آن نشنیده بودیم. دنیای هیولاهایی عجیب و بامزه که وظیفهی روزانهشان، حضور در کمد لباس بچههاست تا آنها را بترسانند و از ارتعاش جیغ بچهها، انرژی الکتریسیتهی شهر هیولاها را تأمین کنند.
انیمیشن کارخانهی هیولاها در زمان خودش بسیار معروف شد و هواداران بسیاری داشت، اما بهشکل عجیبی سازندگان آن خیلی دیر به فکر ساخت قسمت دوم این انیمیشن افتادند! ۱۲ سال گذشت و در سال ۲۰۱۳ میلادی، انیمیشن «دانشگاه هیولاها» ساخته شد؛ با این تفاوت که ماجرای این انیمیشن، ادامهی کارخانهی هیولاها نبود و درواقع پیشدرآمدی برای داستان کارخانهی هیولاها بود و زندگی «مایک» و «سالی» را در دوران دانشگاه روایت میکرد.
حالا هشت سال از آن زمان هم گذشته و اینبار شبکهی دیزنی، تولید سریال جذاب و بامزهای را با حضور این هیولاهای دوستداشتنی آغاز کرده است. سریال «هیولاها سر کار»، درواقع ادامهی انیمیشن کارخانهی هیولاهاست و داستان آن درست در زمانی اتفاق میافتد که کارخانهی هیولاها تصمیم گرفته بهجای ترساندن بچهها در شب برای تولید انرژی مورد نیاز شهر هیولاها، آنها را بخنداند؛ اما این کار برخلاف چیزی که تصور میکردند، چندان هم راحت نیست و کار کارخانه کمی به مشکل خورده است.
همچنان هیولاهای محبوب یعنی مایک و سالیوان در این مجموعه حضور دارند، اما شخصیت اصلی این سریال «تایلر» است؛ هیولای جوانی که با تمام رؤیاهایش به سمت کارخانهی هیولاها آمده تا ترسناکترین هیولا باشد و برای شهرش برق تولید کند، اما درست در روز استخدامش همهچیز در کارخانهی هیولاها تغییر میکند و حالا تایلر باید یاد بگیرد چهطور میتواند بچهها را بخنداند.
اینروزها سایتهای «نماوا» و «فیلیمو» هم برای هواداران ایرانی کارخانهی هیولاها، دوبلهی اختصاصی این مجموعهی جذاب و خندهدار را در اختیار کاربران خود گذاشتهاند. به همین مناسبت، گفتوگوی ویژهای را با «بیلی کریستال» و «جان گودمن»، کمدین و بازیگران مشهور سینما و گویندگان نقشهای مایک و سالی در نسخهی اصلی انیمیشن برایتان آماده کردهایم تا بیشتر با حال و هوای این سریال تازه و جذاب آشنا شویم.
- خب دوباره هیولاها برگشتند! داستان از چه قرار است؟
بیلی کریستال: بله اینبار یک سریال انیمیشن دربارهی هیولاها داریم؛ با حضور هیولاهای قدیمی و تعدادی شخصیت تازه. من و جان هم که دوباره مایک و سالی هستیم.
داستان این سریال درست پس از پایان ماجراهای انیمیشن کارخانهی هیولاها شروع میشود و ما حالا در طبقهی خنده هستیم. شخصیتهای تازهای با گویندگانی فوقالعاده به این جمع اضافه شدهاند و من و جان، خیلی خوشحالیم که دوباره در جمع هیولاها حاضریم.
۲۰ سال از انیمیشن اول یعنی کارخانهی هیولاها گذشته؛ بله، ۲۰ سال ناقابل! این انیمیشن ۲۰سال پیش فوقالعاده بود و هنوز هم فوقالعاده است. برای ما حضور در این سریال، تجربهای مفرح و خاطرهانگیز است.
- بیلی، میدانم که تو و جان دوستان خیلی قدیمی هستید، اما پیش آمده که برای سالها همدیگر را نبینید و ارتباطتان کمرنگ شود. اما باز به محض دیدن همدیگر، دوستیتان بهقوت قبل ادامه پیدا میکند؛ انگار که هیچ فاصلهای بینتان نبوده. این رابطه یکجورهایی مرا یاد دوستی مایک و سالی میاندازد! شما هم فکر میکنید رابطهی دوستیتان مثل رفاقت این دو شخصیت است؟
بیلی کریستال: برای من بله! قطعاً! دوستی ما خیلی عمیق است، حتی اگر یکدیگر را زیاد ملاقات نکنیم. پاندمی کرونا شرایط کاری ما در این سریال را تغییر داد و مجبور بودیم جدا از هم کار کنیم. ولی خب مایک را که میشناسید، حتی اگر از رفیقش دور هم باشد، باز هم بهترین رفیق اوست!
- پس کرونا، گریبان هیولاها را هم گرفت!
بیلی کریستال: بله تا حدودی! البته ما تا پیش از کرونا، تعدادی از قسمتها را ضبط کرده بودیم، اما با شروع شیوع بیماری و اعمال قرنطینه، مجبور شدیم بخشی از کار را در خانه انجام دهیم. البته من علاوه بر خانه، برای ضبط برخی قسمتها به استودیویی متروک هم رفتم! فضای خیلی عجیبی بود، ولی به شما قول میدهم که خروجی کار خیلی خوب از کار درآمد و حتماً از تماشای آن لذت خواهید برد.
- جان، چهچیز باعث شد که تصمیم بگیری دوباره به جمع هیولاها برگردی؟
جان گودمن: از نظر من قدرت خیالانگیزی استودیوی پیکسار بینظیر است. آنها داستانسرایان بسیار بسیار برجسته و ماهری هستند. آنها جهانی را خلق کردهاند که هربینندهای عاشق آن میشود و دوست دارد واقعاً در آن زندگی کند. همه عاشق هیولاهای پیکسار هستند و دوست دارند بدانند که ماجرای بعدی هیولاها چیست.
- واکنش خانواده و نزدیکانتان دربارهی بازگشت به جمع هیولاها چه بود؟ آنها هم به اندازهی شما ذوقزده شدند؟
بیلی کریستال: نوههای من عاشق هیولاها هستند. آنها ۱۱ و هشتسالهاند و عادت دارند بهجای پدربزرگ، مرا مایک صدا کنند! میدانید چرا؟ چون برای بچهها، من فقط همین یک گویندگی را کردهام و بس! ممکن است که من فیلمهای زیاد و خوبی در کارنامهی کاریام داشته باشم، ولی وقتی قرار باشد خودتان را به نوههایتان به عنوان هنرمند معرفی کنید، چه نقشی بهتر از مایک وازوفسکی!
بهنظر من این سریال یک اثر خانوادگی است. یعنی شما میتوانید با فرزندان و نوههایتان آن را ببینید و همه هم از تماشای آن لذت ببرید. این یک موهبت برای این سریال است.
- البته این اولینبار نبود که به شما پیشنهاد گویندگی یک شخصیت کارتونی داده میشد. میدانم که هزاربار به این سؤال پاسخ دادهاید، اما واقعا چرا پیشنهاد گویندگی شخصیت «باز لایتیر» در انیمیشن «داستان اسباببازی» را رد کردید و گفته بودید که مناسب شما نیست؟
بیلی کریستال: خب، موقعیت پیچیدهای بود و من آن پیشنهاد را رد کردم. دلایلم مربوط به کیفیت کار نمیشد، بلکه زمان مناسبی برایم نبود که آن را بپذیرم.
تا اینکه یک روز دستیارم گفت «جان لَسِتِر» (نویسنده و کارگردان انیمیشنهای معروفی مثل «داستان اسباببازی» و «ماشینها» و تهیهکنندهی «کارخانهی هیولاها») پشت خط است و من گوشی را گرفتم. بدون اینکه منتظر شوم پیشنهادش را مطرح کند گفتم: «بله، هرنقشی هست جواب من مثبت است! هرجا لازم باشد برای گفتوگو میآیم!» و او گفت که در لابی خانهام ایستاده است!
او با خود داستان و فیگوری از مایک را آورده بود که هنوز هم آن را نگه داشتهام و این طور بود که من عاشق آن سر بزرگ با آن دستهای آویزان شدم! در همان جلسه از او پرسیدم: «چه کسی قرار است نقش سالی را بگوید؟» و او گفت: «جان گودمن!» و من گفتم: «اوه خدا را شکر! انتخاب فوقالعادهای است.»
- جان، تو چهطور با سالی آشنا شدی؟
جان گودمن: وقتی که این نقش به من پیشنهاد شد، هیچ تصوری نداشتم که کارخانهی هیولاها قرار است چهطور از کار در بیاید. من سالها قبل با «اِستیون اِسپیلبرگ» در انیمیشن «ما برگشتیم! (یک داستان دایناسوری!)» همکاری داشتم و تجربهی شیرینی بود. داستانش دربارهی دایناسورهایی بود که در یک شهر ول میگشتند! بعد از آن در چند انیمیشن دیگر هم کار کردم. تا اینکه جان لستر را ملاقات کردم و او دربارهی نقش سالی برایم گفت و اینکه بیلی کریستال را هم برای نقش مقابلش در نظر دارند.
حسم نسبت به پروژه، کارکردن در خانواده بود. همکاری با بیلی در این انیمیشن مثل انفجار انرژی بود. مثل موشکی که به هوا میرفت! هردوی ما روحیهی شوخ و کمدی داریم و وقتی با هم در این انیمیشن همکار شدیم، همهچیز عالی و فوقالعاده شد.
- بیلی، چهقدر با شخصیت مایک همزاد پنداری میکنی؟
بیلی کریستال: من عاشق این هستم که مایک باشم! او رمانتیک، مثبتاندیش و ماجراجوست. وقتی با او هستم، احساس شجاعت میکنم. مایک غیرقابل پیشبینی است و اجازه نمیدهد هیچچیز سد راهش شود. تلاشی خستگیناپذیر دارد که خودش را از آنچه هست بهتر کند و این ستودنی است. او شخصیت مورد علاقهی من است و هرجایی که لازم باشد، چه در سینما، چه در سریال و حتی در تئاتر(!)، ایفای نقش او برایم لذتبخش است.
ضبط صدا در هرجلسه حدود چهار تا پنج ساعت زمان میبرد و پس از آن، واقعاً احساس خستگی میکردم، چون این شخصیت بمب انرژی است و واقعاً سطح انرژی قوی و بسیار بالایی دارد و میخواهد هرکاری را که انجام میدهد، در بهترین صورت به نتیجه برساند.
مایک، شخصیت بینظیر و واقعاً منحصر بهفردی دارد! همیشه احساس میکند مسئولیت همهچیز با او است! یعنی خودش را همهکاره میداند. در این سریال هم خودش را یک کارشناس کمدی میداند! در حالی که واقعاً نیست و این برای من که کمدین هستم، خیلی مفرح بود که بهجای چنین شخصیتی صحبت کنم.
در قسمتهای جلوتر، مایک یک کلاس آموزش کمدی برگزار میکند و میخواهد به دیگران یاد بدهد که چهطور از طنز استفاده کنند! کلاس او مثل کلاس رانندگی میشود! درهم و برهم! چون میخواهد چیزی را به دیگران یاد دهد که خودش فاقد آن است؛ یعنی کمدی و طنز!
- همانطور که گفتید از انیمیشن نخست تا این سریال، حدود ۲۰سال گذشته و صدای شما هم تا حدی پختهتر شده. صحبتکردن بهجای خودِ ۲۰سال قبلتان که صدای جوانتری داشتید، چالشبرانگیز نبود؟
جان گودمن: چند روز اول کمی تغییر احساس میشد، اما هرچه زمان بیشتری گذشت، صدای ما به آن حالت دلخواه همه نزدیکتر شد. انگار همهچیز سر جای خودش قرار گرفت.
- نقطهی قوت این سریال را چه میدانید؟
بیلی کریستال: همانطور که گفتم، داستان این سریال دقیقاً از جایی شروع میشود که انیمیشن اول تمام شد. یعنی دقیقاً دنبالهی آن است.
هیولاهایی برای کار به کمپانی آمدهاند که فکر میکنند ترسناک هستند و ناگهان میبینند همهچیز تغییر کرده و خنده جای ترس را گرفته. حالا این موجودات ترسناک باید یاد بگیرند خندهدار باشند که در واقع نیستند و همین خندهدارنبودنشان است که داستان را بسیار بامزه میکند.
- خود شما از چه چیزهایی میترسید؟ هیولاهای توی کمد یا آنهایی که زیر تخت پنهان میشوند؟
بیلی کریستال: من از عمهام میترسم! او واقعاً ترسناک بود! وقتی بچه بودم، او دستمالی در دهانش میگذاشت و میگفت «یک چیزی روی صورتت چسبیده بیلی! بگذار برایت پاکش کنم!» من، هم میخندیدم و هم میترسیدم! چون نمیدانستم میخواهد چه شوخیای با من بکند. ندانستن، همیشه ترسناک است!
جان گودمن: من از «فرانکنشتاین» میترسیدم! البته وقتی فیلم یونیورسال را از فرانکشتاین دیدم، خیالم راحت شد! چون دیگر برایم ترسناک نبود و خب از نظر من، خوب از کار درنیامده بود.
- و برای حرف آخر، بهنظر شما چرا مردم باید سریال هیولاها سر کار را ببینند؟
بیلی کریستال: بهنظر من این مجموعه به خودی خود مفهوم و معنای کلمهی «دوستداشتنی» است. این شخصیتها بامزهاند، دنیای آنها بسیار خیالانگیز است و ویژگی مثبتشان، تأثیرگذاری و الهامبخشبودنشان برای همه است.