سید فرشید جعفری استادیار روابط بین الملل دانشگاه آزاد اسلامی زنجان در یادداشتی به تحلیل جنگ روسیه و اوکراین پرداخته است که در ادامه می خوانید:

سال۱۶۴۸ میلادی قراداد وستفالی متعاقب جنگ های مذهبی در اروپا منعقد شد و دولت ملت های مدرن امروزی شکل گرفتند.از آن روزگار به این سو دولتمردان و سیاستمدارن و اندیشه ورزان  تمام سعی و توان خود را به کار بستند تا دولت در حوزه ی داخل ثبات و صلابت خود را حفظ کند . مساعی به بار نشست و معضل امنیت با استقرار اقتدار مرکزی حل شد .تابعان این حوزه که افراد بودند پناهگاهی یافتند و در چتر حمایت این اقتدار مرکزی ماوا گرفتند .آنان   می دانستند که اگر حقی از حقوق شان ضایع شود یا تجاوزی به مال و دارایی شأن انجام بگیرد ،مرجعی برای ورود و رسیدگی وجود دارد.این وضعیت با حرکت دولت ملت های اروپایی از استبداد به دموکراسی شکل معقولی به خود گرفت .

اما در مناسبات میان این دولت ملت ها در پهنه ی بین الدولی چه اتفاقی رخ داد؟ با کمال تأسف باید بگوییم هیچ اتفاقی حادث نشد .اذهان خلاق و اندیشه ورزان حتی  گوشه ی چشمی هم به روابط بین دولت‌ها نکردند ،با این که معضل امنیت و دریدگی این عرصه بسیار شدیدتر از حوزه ی داخل دولت ها بود.سیاستمداران در حوزه ی داخل از اخلاقیات می  گفتند و و شأن و منزلت و قدرت شان را به وجود مبارک  مردمانشان نسبت می دادند .اما همان دولتمردان اخلاق مدار در  عرصه خارج از دولت ملت ها ‌و در روابط بین دولت های دیگر نقاب اخلاق و حق و صلح مداری و امنیت  را کنار می زدند و جنگ و خشونت را پیشه می کردند .

متاسفانه از سال ۱۶۴۸ میلادی تا ۲۰۲۲میلادی سیاست بین الملل هیچ تغییری رو به  تعالی در جهت صلح و امنیت نداشته است .و اندیشه ورزی هم در این قلمرو با ناکامی مواجه گشته است .سیاست بین الملل به همان اندازه ی قرون ۱۶و۱۷و...بی رحمی خود را حفظ کرده و جان مردمان جهان در طول تاریخ تشکیل دولت های مدرن ، قربانی این بی رحمی شده است.از این منظر نقدی بر ولادیمیر پوتین که فرمان جنگ تمام عیار کلاسیک بر علیه اکراین را صادر کرد نیست چرا که جبر سیاست بین‌الملل چنین جنگی را بر سیاست مداران تحمیل می کند.چرا که معضل امنیت ,مشکله ی اقتدار در سیاست بین الملل دست نخورده و تمیز باقی مانده است .حس ناامنی در این حوزه ی پیچیده و تو در تو به واسطه تصمیمات و اقدامات دولت های دیگر ،کافی ست که یک واحد سیاسی را به سمت جنگ و خشونت سوق دهد .دلیلش روشن است .او ملجا و ماوایی جز خویشتن نمی یابد تا امنیت و منفعت و قدرتش را حفظ و نگه داری کند .در این پهنه ی جنگل وار  دولت ها تنها ترین موجودیت های سیاسی هستند.از همین رو چاره ی جز کسب ،حفظ و افزایش قدرت خویش ندارند .این اصل مشخصا میان قدرت های بزرگ بسیار پر رنگ و غلیظ است. 

منظور از پیچیدگی سیاست بین الملل این است که «کنش» در این عرصه در ذهن عاملان معنایی ندارد ،هر چه هست واکنش است.حس کنش دیگری در ذهن عامل ،حتی اگر کاذب باشد ،واکنش صادق او را موجب می شود.همه ی دولتمردان می گویند اقدام ما یک واکنش است .یک عکس العمل است در برابر عمل دیگری
فرمان جنگ ولادیمیر پوتین بر علیه اوکراین هم از این  منظر قابل تفسیر است که اقدام او یک واکنش است برای حفظ قدرت و امنیت خود در جهان .. در سیاست بین الملل یک سری قواعد نانوشته میان قدرت های بزرگ حاکم است .

قاعده ی اول : قدرت های بزرگ باید حوزه های قدرت و نفوذ یک دیگر را به رسمیت بشناسند.قدرت های بزرگ اروپایی و ایالات متحده در چهار چوب سازمان آتلانتیک شمالی حوزه ی نفوذ روسیه را که جانشین اتحاد جماهیر شوروی از دسامبر ۱۹۹۱ به این سو می باشد را به رسمیت نشناختند و ناتو را طی پنج دوره  به حوزه ی نفوذ روسیه گستردند .اکراین آخرین فتح ناتو بود اما خط قرمز روسیه هم بود.

قاعده ی دوم‌: اعتباریات ارزشی (اخلاقیات) و اعتباریات قراردادی (حقوق بین الملل )هیچ جایگاهی در سیاست بین الملل ندارد.بنابراین قدرت های بزرگ اخلاق و حقوق را تا آنجا رعایت خواهند کرد که منفعت و قدرت شان اقتضا می کند. دولت های غربی که یک پارچه و متحد بر علیه روسیه بر خاستند و رسانه هایشان با به تصویر کشیدن ویرانی ها و آوارگان جنگی و کشته های جنگ، احساس افکار عمومی جهانی را جریحه دار می کنند و تحریم ها علیه روسیه و پوتین برقرار می کنند ..هیچ تاثیری بر روسیه و اهداف آن نخواهد داشت.اصولا چشم اخلاق و قانون و عاطفه در سیاست بین الملل کور مادر زادی ست .

قاعده سوم :
 بعد از هر جنگ نظامی تمام عیار توسط قدرت های بزرگ ، تکلیف اتحادها و ائتلاف ها و به تعبیر درست تکلیف قطبیت در سیاست بین الملل روشن و مشخص می شود ..مدت هاست که تکلیف ساختار نظام بین الملل که بر حسب قدرت های بزرگ تعریف می شود ،در بلاتکلیفی به سر می برد .این بلاتکلیفی سیاست خارجی دولت ها را با سر در گمی مواجه می ساخت .از این منظر جنگ روسیه علیه اکراین امر مبارکی ست .مواضع دولت ها  نسبت به این جنگ در واقع قطبیت جدیدی را در این عرصه آشکار خواهد ساخت.بعد از اتمام جنگ‌ و تثبیت مرز قطب های قدرت و حوزه های نفوذ آن ها، شاهد یک ثبات نسبی خواهیم بود.به نظر می رسد بعد از این جنگ ساختار سیاست بین الملل به سمت «دو _چند قطبی»حرکت خواهد کرد .یعنی چند قدرت بزرگ با علایق و منافع نسبی یکسان‌ در یک سو «شرق» و چند قدرت بزرگ با علائق و منافع نسبی مشابه در سوی دیگر «غرب».رقابت میان این  دو چند _قطب بر سر استیلا بر  اوراسیا (منتهی الیه شرق ژاپن تا منتهی الیه غرب آلمان )خواهد بود.موازنه میان این دو _چند قطب قدرت، صلح و و ثبات را موقتا به ارمغان خواهد آورد .

قاعده ی چهارم:
در سیاست بین الملل اگر فاصله ی میان نقش و قدرت ایجاد شود ،جنگ اجتناب ناپذیر می شود .با گسترش ناتو به حوزه ی نفوذ روسیه در شرق فاصله ای میان نقش روسیه و قدرت روسیه ایجاد شد.تجربه ی تاریخی نشان داده است که قدرت های بزرگ در این نقطه عطف خویشتن داری را کنار گذاشته و با توسل به زور نظامی و جنگ در صدد بر آمده آمد که نقشی در قد و قامت خود در حوزه ی نفوذ خود ایفا کنند.و این یکی دیگر از دلایل اقدام نظامی روسیه علیه اکراین است.
سرشت سیاست بین الملل همین است و گریزی از آن نیست .و الا جنگ و خشونت را مگر می شود تایید کرد و ستود.