به گزارش همشهری آنلاین*، در سرزمینی که کتابهای زیادی درباره تارکوفسکی، پاراجانف، کیشلوفسکی، گدار، تروفو، هانکه و... منتشر شده تا همین چند وقت پیش هیچ اثر مکتوبی درباره ژان پیر ملویل، کارگردان سرشناس فرانسوی به فارسی درنیامده بود.
آن هم درحالیکه ملویل از چهرههای مهم و مورد توجه نشریات سینمایی از سالهای دور تا به امروز بوده است. منتقدان دهه۵۰ شیفته «سامورایی» ملویل بودند و نمایش فیلمهای «خاموشی دریا» و «ارتش سایهها» در برنامه هنر هفتم، باب آشنایی و توجه به ملویل را برای منتقدان نسل پس از انقلاب گشود.
فیلمسازی که حدود نیمقرن است در ایران دوستداران پرشماری دارد به شکلی عجیب موردتوجه ناشران، مولفان و مترجمان قرار نمیگرفت. با انتشار کتاب «سینما به روایت ملویل» سرانجام این طلسم شکسته شد. سینما به روایت ژانپیر ملویل در واقع تنها گفتوگوی بلند با این کارگردان بلندآوازه است. با آرش آذرپور که کتاب را از زبان فرانسه به فارسی برگردانده است گفتوگو کردهایم.
چاپ اول کتاب سینما به روایت ملویل در دهه۷۰ میلادی منتشر شده و در همه این سالها کسی برای ترجمه کامل کتاب سراغش نرفته. چه شد که شما این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردید؟
حوزه اصلی مطالعاتی من در سالهای گذشته سینما و ادبیات سینمایی بوده و سالهاست که در این زمینه میخوانم، مینویسم و ترجمه میکنم. البته ترجمه در سالهای اخیر کمرنگ شده که امیدوارم ترجمه این کتاب شروع مجددی باشد.
اما چرا کتاب ملویل به روایت ملویل؟ سال۲۰۲۰ این کتاب با ویراستاری مجدد منتشر شد و این باعث شد که دوباره در فضای رسانهای فرانسه مطرح شود. کتاب را تهیه کردم و به قول معروف از آن کتابهایی بود که وقتی دستم گرفتم دیگر زمین نگذاشتمش، آنقدر که روان و خواندنی بود و امکان آشنایی با فیلمسازی دوستداشتنی مثل ملویل را به من میداد. در لابهلای سطور کتاب با یک شخصیت فوقالعاده خاص آشنا میشویم.
از حضورش در جنگ جهانی و نهضت مقاومت، بدون اینکه روی آن تأکیدی کند و از آن بخواهد استفادهای ببرد و این جذابیت شخصیتاش را دوچندان میکند. پرس وجو کردم ببینم آیا این کتاب ترجمه به فارسی شده یا نه که در عین غافلگیری متوجه شدم که نهتنها این کتاب که اساسا هیچ کتابی درباره ملویل به فارسی منتشر نشده است و در واقع کمبودی در این زمینه وجود دارد که امیدوارم این نخستین کتاب درباره ملویل کمی توانسته باشد جای خالی این کمبود را پر کند.
با توجه به جایگاه و اهمیت ملویل عجیب است که این کتاب تنها مصاحبه مفصل با او است. بهنظر میرسد که ملویل حتی در آن سوی آبها همچنان که باید موردتوجه قرار نداشته است.
علت اصلی اینکه هیچ مصاحبه بلندی با ملویل جز کتاب روی نوگییرا وجود ندارد مرگ ناگهانی ملویل است. ملویل در ۵۵سالگی در شبی که در رستورانی با دوستانش شام میخورد و میخندید و قهقهه میزد ناگهان دچار حمله قلبی میشود. زمین میافتد و اندکی بعد از رسیدن به بیمارستان فوت میکند.
ملویل برخلاف خیلی از فیلمسازان دیگر که وقتی بازنشسته میشوند روزنامهنگاران و منتقدان به آنها مراجعه میکنند و در مورد کارنامهشان مصاحبههای بلند میکنند، این اتفاق برایش نمیافتد. حتی در همین کتاب هم میبینیم که یک جای خالی مصاحبه درباره آخرین فیلم ملویل، «یک پلیس» وجود دارد که در ویرایش دوم فصلی در مورد همین فیلم به کتاب اضافه شده که نوشته یکی از نویسندگان فرانسوی است نه خود ملویل.
شاید یک دلیل دیگر این ماجرا این باشد که ملویل در سالهای پایانی روابطش با بدنه موج نو سرد میشود که برایش میتوانم ۲دلیل بیاورم؛ یکی اینکه ملویل از عقاید چپی به مرور در طول سالهای فعالیتش به طرف راست متمایل میشود. درحالیکه میدانیم بدنه سینمای موج نویی آن زمان همچنان چپی است و یکی دیگر اینکه ملویل در نهضت مقاومت شرکت داشته و علاقه و احترام خاصی برای ژنرال دوگل قائل است درحالیکه موج نو در برابر آن جریان سیاسی میایستد.
برای همین میبینیم وقتی فیلم مهم و شاهکار بیبدیلش، ارتش سایهها روی پرده میآید با سردی مواجه میشود و آن اهمیتی که باید به فیلم داده شود تا سالها از آن دریغ میشود. همین چند سال پیش بود که با اکران مجدد ارتش سایهها در آمریکا دوباره درباره این فیلم حرف زده شد و مطالب زیادی هم نوشته شد.
در ترجمه اسامی برخی فیلمها (مثلا «بوب قمارباز» به جای «باب قمارباز») حتی شیوه نگارش نام ملویل هم با شیوه جدانویسی شکل نامأنوسی دارد.
فکر میکنم بحث ترجمه اسامی فقط به این کتاب محدود نمیشود و بحث تقریباً بیپایانی است که در نهایت باید چه چیزی را ملاک قرار داد؛ آیا باید تلفظ اصلی اسامی را ملاک قرار داد یا اینکه آنچه عرف شده و مردم با آن عنوان آشنایی دارند؟! اگر صرفا تلفظ را ملاک قرار دهیم مثلا در فرانسه کسی پاریس را پاریس تلفظ نمیکند. همه آن را بر وزن تقی، پقی میگویند. اما آیا امکانش هست در فارسی آن را پقی بنویسیم؟ طبیعتاً نه!
فرانسویها «H» را تلفظ نمیکنند. هانری درست است یا آنری؟ یا اینکه «CH» را «ش» تلفظ میکنند. پس ریچارد درست است یا ریشارد؟ در مورد «باب قمارباز» وقتی من مراجعه کردم دیدم در منابع هم باب هست هم بوب.
من ترجیح دادم تلفظ فرانسویاش را بیاورم که میشود بوب قمارباز اما در مورد نگارش نام ملویل قضیه یک مقدار فرق میکند. بهخاطر فاصله جغرافیایی، از یک جایی ارتباطم با ویراستار و ناشر قطع شد. و با اعتمادی که بهشان داشتم کار را به آنها سپردم و این نوع جدانویسی نام ملویل تصمیم آنها بود.
موارد متعددی در کتاب هست که ویراستار اعمالنظر کرده است که تعدادیاش هم خوب بوده ولی این مورد خاص را نپسندیدم و لزومی هم برای این کار وجود نداشت. هدف اصلی ویراستار این بوده که با این کار تفاوتی ایجاد کند بین ملویل نویسنده و ملویل فیلمساز اما خب حقیقت این است که ملویل فیلمساز بهخاطر عشق و علاقهای که به ملویل نویسنده داشته این اسم را برای خودش برگزیده و لزومی ندارد که متفاوت و نامأنوس نوشته شود.
بخشهایی از کتاب توسط مترجمان مختلف از دهه۵۰ تا همین چند سال پیش در مطبوعات سینمایی منتشر شده بود. جمشید اکرمی به مناسبت مرگ ملویل بخشهایی از کتاب را برای «سینما ۵۲» ترجمه کرده بود و ماهنامه فیلم هم در ابتدای دهه۷۰ به بهانه نمایش «خاموشی دریا» پروندهای برای ملویل درآورد که باز هم بخش دیگری از این کتاب در آن ترجمه شده بود. این فصلهای ترجمه شده از کتاب را دیده بودید؟
نه اصلا در جریان نبودم. بعداً یکی از دوستان به من یادآور شد که یکی،دو بخش از کتاب قبلاً ترجمه شده. قاعدتاً چون من این بخشهایی که در مطبوعات سینمایی منتشر شده را ندیدهام در ترجمه من هم تأثیری نگذاشته. این سؤال هم البته همچنان قابلطرح است که کسانی که به کتاب دسترسی داشتهاند چرا کل آن را ترجمه نکردهاند، چون فکر میکنم در همان زمانها هم مخاطب خودش را داشته است.
روی نوگییرا همانطور که خودش در مقدمه کتاب اشاره کرده کار تروفو در سینما به روایت هیچکاک را الگو قرار داده است. فکر میکنید این کتاب توانسته تصویری تمام و کمال از ملویل ارائه کند؟ در فصلهایی بهنظر میرسد گفتوگوکننده از برخی موضوعات مهم به سرعت عبور کرده؛ مثل دیدگاه ملویل درباره موج نو.
با شما کاملا موافقم. بهخصوص وقتی به یاد میآورید که این تنها مصاحبه بلند به جا مانده از ملویل است افسوس میخورید که چرا حجم کتاب این قدر کم است و به خیلی از موضوعات پرداخته نشده است؛ مثلاً اقتباسهای سینمایی.
بیشتر آثار ملویل اقتباسهای سینمایی هستند و میشد درباره اقتباس سینما از ادبیات با ملویل بهصورت مفصل صحبت کرد اما به جز نام آوردن از منابع، با ذکر چند جمله، موضوع شکافته نمیشود. یا به همین موج نو که اشاره کردید خیلی مختصر پرداخته شده. درحالیکه خیلیها از ملویل بهعنوان پدر معنوی موج نو نام میبرند و فیلمسازان موج نو خیلی به ملویل علاقه داشتند.
در همین کتاب میآید که تروفو ۲۵بار «کودکان وحشتناک را دیده بوده یا کلود شابرول از فیلمبردار آن سالهای ملویل، آنری دکایی تقاضا میکند که فلان نما را به سبک فیلمی از ملویل بگیرد. همچنین ملویل در «از نفس افتاده» گدار بازی میکند. بهنظرم روایت ملویل از جریان مونتاژ و آنچه بعدها از آن بهعنوان جامپ کات در فیلم از نفس افتاده یاد میشود، بسیار مهم است.
از طرف دیگر ملویل در متن کتاب اشاره کوتاهی به این موضوع میکند که دیگر اعتقادی به جریان موج نو ندارد و موج نوییها را چیزی نمیداند جز سبک و سیاقی برای ساختن فیلم با هزینههای کمتر. این جدایی ملویل از موج نو را میتوان جدایی دوطرفه محسوب کرد. این موضوع مهم و جذاب هم میتوانست بهصورت گسترده در کتاب مطرح شود.
جای مقدمه مترجم در کتاب خالی است.
شاید علت اصلیاش تجربه دردناکی است که من در نخستین ترجمهام داشتم؛ سالها پیش کتابی ترجمه کردم به نام «خورشید اسکورتاها»، رمانی از لورن گوده که برنده جایزه گنگور سال۲۰۰۴ شد؛ کتابی که قرار بود توسط نشر دیگر منتشر شود ولی اصلاحیه خورد. متن را اصلاح کردیم دوباره اصلاحیه خورد و در نهایت که مجوز آمد و حتی شابک هم گرفت، مشکلات دیگری پیش آمد و آن نشر به محاق افتاد. در طول سالیان چند ترجمه دیگر از این کتاب به نشر رسید و ترجمه من هم عملا سوخت و از موضوعیت افتاد.
این اتفاق میتوانست خیلی دلسردکننده باشد. آن چیزی که در مورد «سینما به روایت ژان پیر ملویل» خیلی برای من اهمیت داشت این بود که ارائهاش به وزارت ارشاد همزمان شد با تغییرات در دولت و وزارت ارشاد.
این احتمال را میدادیم که به واسطه تغییرات ارشاد صدور مجوز باز هم عقب بیفتد و به همینخاطر خیلی سریع کتاب به ارشاد رفت. نسخهای که ارائه شد مقدمه نداشت که با کمی اصلاحیه مجوز گرفت. وقتی تصمیم گرفتیم که مقدمه را اضافه کنیم نگران از دست رفتن زمان شدیم. بین از دست رفتن زمان و زود درآمدن کتاب انتخاب ما دومی بود.
ضمن اینکه میتوانم بگویم خیلی تأسف نمیخورم چون بهنظرم رابطه مولف و مترجم مثل یک مهمانی میماند که مولف کسی است که مهمانی را برگزار میکند و مترجم یک مهمان است. همانطور که مهمان نمیتواند یک مهمانی را بهدست بگیرد و نقش میزبان را زیر سؤال ببرد. مهمان خوب قسمتی از یک مهمانی است و هرچه هست متعلق به میزبان است. مهمان خوب نهایتا میتواند آداب مهمانی را به جا بیاورد و آن را خراب نکند.
این نخستین کتاب درباره ملویل است که به زبان فارسی منتشر شده است. با این همه ملویل باز فکر میکنید چرا کسی تا امروز پیشقدم نشده بود که کتابی درباره این سینماگر شاخص دربیاورد؟
پاسخی برای این سؤال ندارم. تنها میتوانم بگویم واقعا جای تعجب است که هیچ کتابی درباره ملویل به فارسی منتشر نشده بود. متأسفانه ما در زمینه ادبیات سینمایی کاملا براساس موجها عمل میکنیم؛ درست مثل سینمایمان که بعد از ساخته شدن مثلا یک کمدی موفق همه سراغ کمدی میروند.
در حوزه ادبیات سینمایی هم مثلا بعد از اینکه یک کتاب تارکوفسکی درمیآید و به دلایلی آن کتاب موفق تلقی میشود، ناگهان با انبوهی کتاب تارکوفسکی مواجه میشویم درحالیکه درباره فیلمساز مهم و برجستهای مثل ملویل در طول نیمقرن گذشته هیچچیزی چاپ نشده است. واقعا جای تعجب است و شاید بشود این اتفاق را کمی هم بهحساب خوششانسی من گذاشت.
فکر نمیکنید پانویسهای کتاب که درباره برخی افراد و آثار به خواننده اطلاعات میدهد میتوانست بیشتر و مفصلتر باشد؟
- در مورد پانویسها الگوی ما کتاب بوده و این را هم باید بگویم که کتاب تقریباً هیچ پانویسی ندارد. شاید موارد انگشتشماری باشد که در حد یکی،دو کلمه پانویس وجود داشته باشد. با این همه سعی کردم تا آنجا که مقدور و لازم است و ما را از متن دور نمیکند، مشخصا دیکته لاتین کلمهها را اضافه کنم تا خواننده بتواند سرنخها را داشته باشد. ضمن اینکه معتقدم با توجه به امکاناتی که گوشیهای هوشمند در اختیار ما گذاشتهاند و ویکی پدیایی که دسترسی به آن آسان است، لزومی ندارد پانویسهای کتاب مثل ۵۰سال پیش باشد.
برای همین راجع به برخی شخصیتها وقتی اسمشان آمده اسامیشان را بهصورت لاتین ننوشتیم. افرادی مثل هیچکاک، تروفو و گدار احتیاجی به توضیح برای خواننده کتاب سینمایی ندارند ولی وقتی یک دکوراتور یا نویسندهای هست که ممکن است برای خواننده ایرانی خیلی شناخته شده نباشد فکر میکنم در حد لازم به آن اشاره شده است. اما همین که این سؤال برای شما پیش آمده شاید ایرادی در اینباره به کتاب وارد است که باید بیشتر به آن فکر کنم.
برای چاپهای بعدی تغییراتی اعمال خواهید کرد؟
حتما. ولی در درجه اول باید کمی از آن فاصله بگیرم و منتظر واکنشها باشم، تا ببینیم آینده چگونه رقم خواهد خورد.
*سعید مروتی- روزنامهنگار