هفته‌نامه‌ی دوچرخه> سیدسروش طباطبایی‌پور: روزهای آخر سال در جمعی نوجوانانه، کتاب «سه‌شنبه‌ها با موری» را در کلاس می‌خواندیم؛ آن‌هم به شکل گروهی و دسته‌جمعی! خیلی خوش می‌گذشت.

هرچند صفحه را یکی می‌خواند و بقیه هم چاکراهای ورود آگاهی‌شان باز بود. در بخش‌های پرچالش کتاب هم با یک‌دیگر بحث می‌کردیم و تجربه‌های زندگی‌مان را با هم به اشتراک می‌گذاشتیم؛ و البته گاهی هم بگو بخند!

با این‌که «موری»، استاد دانشگاه و شخصیت اول داستان، در بستر مرگ بود، اما همه‌ی حرف‌هایش به «میچ»، نویسنده‌ی کتاب و شاگردش، درباره‌ی زندگی بود؛ درباره‌ی زنده‌بودن،   زنده‌شدن، تازه‌شدن...! یک‌هو صدای چهچه‌گنجشکی، توی کلاس پیچید و سؤالی، فکر بچه‌ها را به خودش مشغول کرد:

«چه‌کنیم که ما هم مثل بهارطبیعت، نو شویم، بروییم و گل بدهیم؟»

پیشنهادهای بچه‌ها برای ایجاد تغییر در سال جدید، کلی رنگی‌رنگی و جذاب بود؛ آن‌قدر جذاب که با هم قرار گذاشتیم هرکدام از پیشنهادها را به گنجشکی بسپاریم تا آن‌ها را به گوش شما هم برسانند؛ شاید شما هم هوس تغییر به سرتان زد و با سلیقه‌ی خودتان، رویش دوباره‌ای کردید.

***

  • عماد:

مسیر خانه تا مدرسه‌ی من، طولانی است و دور و دراز. دلم می‌خواهد در سال جدید، به‌جای این‌که در طول مسیر، به فکر چیزهای بی‌خودی باشم، بیش‌تر به اطرافم نگاه کنم؛ به مغازه‌ها، به مردم، به ماشین‌ها، به درخت‌ها، به فُرم درِ خانه‌ها و...
حالا که دارم درباره‌ی این موضوع حرف می‌زنم، اطمینان دارم کلی چیز جدید انتظارم را می‌کشند؛ اطمینان دارم که خیلی چیزها هست که تابه‌حال در این مسیر تکراری و هرروزه، ندیده‌ام و همین موضوع، حتماً تغییری در دیدگاه من به زندگی ایجاد خواهد کرد.

  • پرهام:

زبان جدید، دنیایی جدید است برای برقراری ارتباط با جهان! تصمیم دارم یک زبان جدید یاد بگیرم، زبانی مثل فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی. فکر می‌کنم در این صورت از خودم راضی باشم.

  • حسام:

البته که درس و مشق، برای من جذاب است، اما فکر می‌کنم برنامه‌های مدرسه ناخودآگاه دارند ما نوجوان‌ها را شبیه هم می‌کنند؛ یعنی مدرسه چندان برنامه‌ای برای علایق و استعدادهای منحصر به‌فرد من ندارد. همه‌ی ما تمرین‌های ریاضی، علوم و ادبیاتمان تکراری و یکسان است و حتی مثل هم در یک آزمون یکسان شرکت می‌کنیم. پس ناخودآگاه در بهترین حالت ممکن، اگر با برنامه‌ی مدرسه پیش برویم، شبیه هم می‌شویم؛ اما من آدمی خاص و منحصر به‌فرد هستم.
در سال جدید تصمیم دارم در کنار انجام برنامه‌های مدرسه، کمی هم برای خودم وقف بگذارم. یعنی زمانی از روز را به کارهایی اختصاص دهم که از انجام آن‌ها از ته دل، لذت می‌برم. روزی یک ساعت، نیم ساعت یا حتی ۱۰ دقیقه! اما حتماً لحظاتی از ساعت‌های شبانه‌روز را به انجام کارهایی اختصاص دهم که حال می‌کنم!

  • نیما:

حوصله‌ی یک تغییر اساسی و بزرگ را ندارم. چند سال است جزوه‌هایم را با دو رنگ آبی و قرمز می‌نویسم؛ حالا تصمیم دارم رنگ خودکارهایم را عوض کنم؛ ‌مثلاً بنفش و نارنجی... همین تغییر برای من کافی است.

  • فرید:

حالا که به گذشته‌ی خودم نگاه می‌کنم، ضعفی بزرگ جلوی چشمم رژه می‌رود: معمولاً کارهایم را نصف‌ونیمه رها می‌کنم و این موضوع مرا اذیت می‌کند. الآن یک راه‌حل به ذهنم رسید؛ این‌که در سال جدید، هر وقت خواستم کار جدیدی را شروع کنم، یک قرار تشویقی یا تنبیهی هم برای خودم در نظر بگیرم. مثلاً اگر مطالعه‌ی کتاب جدیدی را آغاز کردم، با خودم قرار بگذارم اگر آن را به پایان رساندم، یک پیتزا، خودم را مهمان کنم و اگر نصفه رهایش کردم، برای تنبیه، یک یا چند شب، خودم را از تماشای بازی‌های فوتبال اروپایی محروم کنم که خیلی به آن‌ها علاقه‌مندم.

  • سعید:

دلم می‌خواهد در رفتارم تغییر ایجاد کنم. مثلاً من زود عصبانی می‌شوم؛ دوست دارم برای تغییر، تمرکزم روی این موضوع باشد.

  • محمدمهدی:

مدتی برنامه‌های روزانه‌ی خودم را روی کاغذی ثبت و ضبط می‌کردم. انجام این کار خیلی برایم خوب بود. اول این‌که دیگر بعید بود انجام کاری را، چه درسی و چه غیردرسی فراموش کنم؛ اما مهم‌تر از آن، اعتماد به نفسی بود که پیدا می‌کردم.
تصمیم دارم، همین روزها، این کار را دوباره انجام دهم. وقتی روی کاغذ، کاری را یادداشت کنم و به نشانه‌ی انجام آن، جلویش علامتی می‌گذارم، کلی خوش‌به‌حالم می‌شوم  و روحیه می‌گیرم. آخر، من گاهی فراموش می‌کنم که چه کارهای مهم و خوبی انجام داده‌ام و همین موضوع، مرا غمگین و افسرده می‌کند.

  • سیدعلی‌سینا:

دلم می‌خواهد در سال جدید، کمی هدفمندتر کتاب بخوانم یا فیلم ببینم. مثلاً تصمیم دارم یک کارگردان مطرح ایرانی یا خارجی را انتخاب و همه‌ی فیلم‌هایش را تماشا کنم. یا به یک نویسنده یا شاعر گیر بدهم و همه‌ی کتاب‌ها یا اشعارش را بررسی کنم. حس خوبی به من می‌گوید این شکل تماشای فیلم یا مطالعه‌ی کتاب، مرا با آن کارگردان یا نویسنده مأنوس‌تر می‌کند و با افکار و اندیشه‌هایش، آشناتر!

  • آرمین:

کمی به فکر تغییرات ظاهری هستم. یعنی معتقدم همین تغییرات ظاهری، حال مرا خوب می‌کند و روی روحیه‌ی من اثر مثبت می گذارد. مثلاً‌تصمیم دارم تا تعطیلات عید شروع شد، دکور اتاقم را تغییر بدهم، جای میز و تخت و کمدم را عوض کنم. حتی تصمیم دارم اگر خانواده اجازه بدهند، اتاقم را خودم رنگ بزنم. شنیده‌ام چند سال است غلتک‌هایی به بازار آمده که رنگ‌زدن را راحت کرده. دوست دارم اتاقم را خوش‌رنگ و آب کنم.

  • امیرحسین:

عادت‌ بدی دارم که نمی‌توانم آن را با کسی هم در میان بگذارم. تصمیم دارم در سال جدید، خودم را مجبور کنم آن را انجام ندهم. در کتابی می‌خواندم برای موفقیت در این کار، باید عادت‌های خوبی را هم جایگزین عادت‌های بدم کنم. البته باید اعتراف کنم که هنوز درباره‌ی عادت‌های خوب به نتیجه‌ای نرسیده‌ام، اما از الآن به بعد به این موضوع بیش‌تر فکر خواهم کرد.

  • محمدامین:

مدتی است به این موضوع فکر می‌کنم که من صبح‌ها، یا خیلی با عجله از خانه خارج می‌شوم، و یا این‌که بدوبدو، سر کامپیوتر و کلاس‌های مجازی می‌روم. تا آخر شب هم مشغول نوشتن تکالیفم هستم و کم‌تر فرصت می‌کنم از بودن در کنار مادر و پدرم لذت ببرم. تصمیم دارم در سال جدید، حتماً ‌ساعتی را در شبانه‌روز، فقط به خانواده اختصاص دهم.

  • امیررضا:

برنامه‌ی متفاوت من برای سال جدید این است که هرروز یا یک‌روزدرمیان، یک مطلب جدید مختصر و مفید یاد بگیرم و حتماً آن را به یک نفر هم یاد بدهم.

  • مسیح:

تصمیم دارم از این به بعد، علاوه بر دوستان نزدیکم، مشخصات آدم‌هایی  را که در مسیر زندگی‌ام قرار گرفته‌اند، در دفتری یادداشت کنم؛ مثل راننده‌سرویس، فروشنده‌ی سوپر محل و...
 در آینده با نام و مشخصات تعداد زیادی آدم مواجه خواهم بود که در زندگی من نقشی هرچند اندک داشته‌اند و شاید بتوانم روی آن‌ها در آینده هم حساب کنم. یادآوری این موضوع برای من ارزشمند است.

  • علی:

خواب... خواب... خواب! خیلی کمبود خواب دارم. حتی فکر می‌کنم همین موضوع، باعث شده در درس‌ها کمی افت پیداکنم. حتماً یک دل سیر می‌خوابم و برنامه‌ی خواب خودم را در سال جدید منظم‌تر می‌کنم.

  • عرفان:

کمی با وزن خودم مشکل دارم و تصمیم گرفتم در سال بعد رژیم بگیرم. البته که می‌دانم به سرعت چاق نشده‌ام و به همان نسبت، از خودم انتظار هم ندارم به سرعت لاغر شوم؛ آهسته و پیوسته!