چندی قبل از طرف سینماگری که نامش در سیاهه آزار و تعرض به دیگران ثبت بود، دعوت شدم که فیلم جدیدش را تماشا کنم.

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از خبرآنلاین، مهرزاد دانش، منتقد سینما نوشت: برای من که در حالت کلی هم از رفتن به نمایش‌های خصوصی فیلم معمولا گریزانم تا مبادا شائبه‌های نمک‌گیری و ... در لحن نقدنویسی‌هایم اثر بگذارد، این دیگر افزون بر سبب بود که پیشنهادش را رد کنم. البته قبلش هم با چند نفر از همکاران مطبوعاتی که می‌دانستم برای این نمایش خصوصی دعوتند، تماس داشتم که شما با توجه به شهرت سوء این سینماگر چه کار می‌کنید؟ پاسخ‌ها متنوع بود، ولی این که برخی‌شان هم می‌گفتند: «ای بابا ول کن، بخواهی به این چیزها توجه کنی باید با همه قطع ارتباط کنی!» برایم جالب‌ترین بود. 

غرض از یادآوری این خاطره، اظهار فضل‌های رقت‌بار از این قبیل که «من چه خوبم و دیگران چه بد» نبود، بلکه تأکید بر انگاره «همگانی» بودن این جور ماجراها از طرف بخش قابل توجهی از اهالی فرهنگ همین جامعه قابل تأمل می‌نمود که حالا این روزها با یادداشت‌های یک خانم دستیار کارگردان درباره رفتارهای زننده یک بازیگر، بار دیگر برایم زنده شد. 

رفتارهای آزارنده از این قبیل، عمدتا از دو منبع اجتماعی ریشه می‌گیرند. نخست؛ فضای سیطره که در مصداق‌های مختلفی جاری است. از یک تهیه‌کننده فیلم که صاحب حقوقی اثر است گرفته تا یک کارگردان که صاحب تألیفی آن است و یک بازیگر نامدار که اعتبار فروش اثر را به خود نسبت می‌دهد. ماجرا به سینما هم محدود نیست. بسیاری کسان در هر ساحتی که صاحب سیطره باشند، این حق را گویی برای خود قائلند که نسبت به افراد تحت سیطره، مزاحمت و تحمیل‌های حیثیتی و روانی و جسمی و جنسی وارد کنند. گاه یک پزشک نسبت به رزیدنت، گاه یک مدرس دانشگاه به دانشجو، گاه یک مسئول اداری به کارمندش، گاه یک مربی ورزش به ورزشکار، گاه یک دبیر تحریریه به خبرنگارش و ...

اما منبع دوم، به جایگاه جنسیتی‌ای معطوف است که بنابر عناصر تاریخی و فکری و عرفی و فرهنگی، وجهه برتر بودن به خود گرفته است که در جوامع مردسالار، این غلبه از آنِ مردان است؛ آن‌سان که حتی فارغ از مناسبات سیطره‌ای اداری و حقوقی و تحصیلی و غیره، حتی بی سوادترین و بیکارترین و صاحب پست‌ترین شئون اجتماعی هم از این جنس خودبرترانگار، این حق را برای خود قائل است که آلت به اختیاری پیشه کند و هر جا که خواست متلک جنسی بیندازد و نگاه هرزه بدوزد و دست‌درازی کند. 

حالا ترکیب این دو منبع، چه حق مضاعفی برای مردان صاحب سیطره پدید می آورد که در غیاب تربیت و آموزش، سلامت روانی، اخلاق انسانی، هوش هیجانی، نظارت درست سازمانی و صنفی، حقوق برابر جنسیتی و حساسیت‌های اجتماعی، هرزاندیشی خود را به هرزرفتاری و هرزگفتاری تبدیل کنند و هیچ پیامدی هم برای مزاحمت‌ها و تحمیل‌های‌شان متصور نباشند. 

خروشی که در چند سال اخیر در دنیا و اخیرا در ایران، علیه این فضا شکل گرفت، اگرچه در مواردی ظرفیت‌های نارس به خود گرفت و غرض‌ها و مرض‌ها جایگزین اعتراض‌های درست شد، ولی در بیش‌تر موارد و در حالت کلی، قالب‌های غالب را در هم شکست و خراش سنگینی بر چهره خودبرتربینانه جنسیتی و حقوقی و اداری و آموزشی و هنری و اعتباری کشید. 

این خروش نیازمند حمایت است تا صدای آزاردیده‌ها نه به بن‌بست کشانده شود و نه به بیراهه. آزارگران قطعا از فرایند تبدیل نجواهای آهسته به چندصدایی‌های بلند واهمه فراوان دارند و این واهمه، دست کم در تکرار رفتارهای زننده در موارد و مراتب بعدی، تأثیر کاهنده و بلکه بازدارنده خواهد داشت و در عین حال راه را برای بهبود رفتار از طریق آموزش و درمان و فرهنگ‌سازی هموار می‌کند؛ اگرچه به تدریج و دشوار و آهسته.