همشهریآنلاین - بهروز رسایلی
کارلوس کیروش بهعنوان یک مربی خارجی رکورددار طولانیترین دوران حضور روی نیمکت تیم ملی ایران بود. او کارنامهای قابل تامل در کشورمان بهجا گذاشت و مهمتر اینکه با نوع رفتارهایش، یک دوقطبی بزرگ درست کرد. حملات مستقیم و بیسابقه او به برانکو ایوانکوویچ که آن زمان سرمربی موفق پرسپولیس بود، عملا انشقاقی را بهوجود آورد که هنوز هم ادامه دارد. حامیان کیروش عقیده داشتند قد او از فوتبال کشورمان بلندتر است، اما منتقدان مربی پرتغالی بر این باور بودند که فوتبال ایران بیش از حد به کیروش احترام میگذارد. در نتیجه عجیب نبود که نتایج او در کلمبیا و بعد هم مصر با حساسیت زیادی از سوی ایرانیها پیگیری شود. در حقیقت موافقان و مخالفان قصد داشتند حقانیت باور خودشان را کشف و اثبات کنند.
نهایتا اما اوضاع به کام کارلوس نشد. او در تیم ملی کلمبیا ناکام بود و از رهنمونکردن مصر به جامجهانی نیز عاجز ماند. این شاید یکی از آخرین فرازهای دوران کاری مربی ۷۰ساله پرتغالی باشد. به همین موازات، شاید زمان پایاندادن به دوقطبی ایجادشده از سوی او هم به پایان رسیده باشد؛ تضاد عجیب و زیانباری که یک سرش کارلوس بود و یک سر دیگرش سرمربیان بعدی تیم ملی. با شکست مارک ویلموتس در ایران، خیلیها باد به غبغب انداختند که: «دیدید هیچکس برای ما کیروش نمیشود؟» پس از او هم دراگان اسکوچیچ مدام با متر و معیار کارلوس سنجیده شد؛ اگر میبرد، بهمعنای آن بود که داشت از حاصل دسترنج کیروش استفاده میکرد و اگر نمیبرد، باید ملامت و تحقیر هواداران این مربی را تحمل میکرد.
امروز اما واقعا به نقطه پایاندادن به این جدلها رسیدهایم. بالاخره کیروش از ایران رفت، در ۲کشور کار کرد و عملکردش هم مشخص بود. تیم ملی ایران هم به هر شکلی که بود (چه بهزعم گروهی با شایستگی و چه بهزعم عدهای دیگر با خوشاقبالی) خودش را به جامجهانی رساند و حالا آزمون سختی در این مسابقات خواهد داشت. دیگر وقتش شده کادرفنی را رها کنیم و اجازه بدهیم این تیم با همه توان و تمرکز به ماموریت خودش برسد. سزاوار نیست که بیش از این وقت و انرژیمان را صرف شخمزدن گذشتهها کنیم.