به گزارش همشهری آنلاین، در سالروز نود و هشت سالگی مارلون براندو ستاره تکرارنشدنی سینمای جهان، گفتگوی تصویری از او بازنشر شده است که نکات جالب و دیدنی از کنش و بازی خاص او را می توان در آن یافت.
مارلون براندو یکی از تاثیرگذارترین ستاره های سینماست که در طول ۶ دهه فعالیت هنری خود دستاوردهای متعددی به دست آورد. براندو ۲ جایزه اسکار، ۲ گلدن گلوب و ۳ جایزه بفتا در کارنامه خود دارد که البته شهرت او پیش تر از درخشش جوایز به بازی های حیرت انگیز او در بسیاری از آثار مهم سینمای جهان، همچنین فعالیت های مدنی و اجتماعی براندو برمی گردد.
این بازیگر مشهور آمریکایی که بازی در فیلمهایی چون پدرخوانده (۱۹۷۲)، دزیره (۱۹۵۴)، دربارانداز (۱۹۵۴) و اتوبوسی به نام هوس (۱۹۵۱) را در کارنامه خود دارد در مراسم اسکار سال ۱۹۷۳ که برای بازی در فیلم پدرخوانده برنده جایزه بهترین بازیگر مرد شد این جایزه را رد کرد. براندو یک بازیگر سرخپوست به نام ساچین لیتل فدر را به جای خود به این مراسم فرستاد. این بازیگر روی صحنه رفت و گفت براندو «با تأسف بسیار» نمیتواند این جایزه را بپذیرد، زیرا به تصویری که هالیوود از بومیان آمریکایی در فیلمها ارائه میدهد، اعتراض دارد. مراسم اسکار در آن سال در بحبوحه حمله سواره نظام آمریکا به اردوگاه سرخپوستان قبیله سو در کنار رودخانه ووندد نی در ایالت داکوتای جنوبی برگزار میشد.
مارلون براندو کمتر اهل مصاحبه بود، اما علاوه بر این گفتگوی تصویری در سالهای آخر عمرش مصاحبهای جالب با یک خبرنگار سمج انجام داده است که خواندنش خالی از لطف نیست:
بعد از ۱۶ سال، این اوّلین مصاحبه ی شماست.
ببین رفیق! من دیگر هیچ احساسی نسبت به گذشت زمان ندارم. موقعی که ۴ سالم بود، احساس می کردم هیچ وقت بزرگ نمی شوم. وقتی که بزرگتر شدم، ترس برم داشت که ای وای زندگی همین طور دارد پوچ وبیهوده از دست می رود. پس سعی کردم همه جا سروقت حاضر باشم و همه چیز را سر موقع انجام دهم. حالا زمان برای من خیلی کند می گذرد. خیلی کند. من پیر شده ام. می فهمی؟
شاید برای این باشد که شما کلی فیلم بازی کرده اید!
نه. این فقط کاری بود که برای وقت تلف کنی باید انجام می دادم. به هرحال، هرکسی باید یک کاری توی زنده گی اش انجام بدهد. هیچ عشقی به بازیگری نداشته ام. تو می خواهی توی یک فیلم بازی کنی؟
نه...
دروغ می گویی. توی این زندگی لعنتی، همه ی ما بازیگریم. هیچ کس به طور واقعی هیچ کاری را انجام نمی دهد. ببینم چندبار در زندگی برایت پیش آمده که کسی را ببینی که لباس آشغال و مزخرفی پوشیده باشد وبعد به او بگویی: «خوشحالم که آمدی ولی این دیگر چه لباس آشغالی ست که پوشیده ای؟ از کدام قبرستانی آن را خریده ای؟» ها؟ چندبار این کار را کرده ای؟ من به ات می گویم. هیچ وقت. چون تو یک بازیگری. چون به طرف می گویی: «چه قدر شیک شده ای.» به این می گویند فیلم بازی کردن.
می فهمم. ولی منظور من این بود که شما واقعا فوق العاده هستید. شما یک غول هستید.
چی؟ نه. نه.
بس کنید. بعد از پدر خوانده، آل پاچینو و دیگران گفتند که شما بزرگترین بازیگر تاریخ هستید.
آن ها واقعن این کار را کرده اند؟ از کجا می دانید؟
این ها را از این ور و آن ور شنیده ام...
هی! مادرت به تو یاد نداده که چیزهایی که دیگران تعریف می کنند را باور نکنی؟
یعنی هنوز برایتان روشن نشده که خیلی ها شما را به عنوان بهترین بازیگر تاریخ می شناسند؟
"تیم" بهترین بازیگر همه ی دوران هاست. (نگاهی به سگش می اندازد.) هروقت که گرسنه است، چنان می کند که انگار واقعن مرا دوست دارد. بازی در فیلم، حال من را به هم می زند. برای من نامطبوع است. این که فقط یک بازیگر باشم، من را ارضا نمی کند. دائم سعی کرده ام به یک نتیجه ی قطعی برسم که واقعن چه می خواهم، ولی هنوز نفهمیده ام. ترجیح می دهم به چیزهای دیگری در زندگی فکر کنم.
در آینده باز هم در فیلمی ظاهر می شوید؟
براندو رو به سگش می کند. تیم! نظرت چیست؟ در آینده بازهم در فیلم دیگری بازی بکنیم؟ سناریوی به درد بخور داری؟ هیچ کس از آینده خبر ندارد.
چرا می خواهید فیلم هایی مثل «در بارانداز» و «پدرخوانده» را تخطئه کنید؟ شما محشر بودید.
در سرزمین کورها آدم یک چشم پادشاه است. من نمی دانم تو عالی بودن و بزرگ بودن را چه جوری تعریف می کنی. متاسفانه این کلمه ایست که به طرز وحشتناکی از آن سوءاستفاده شده است. برای همه کس وهمه چیز به کار رفته است. می دانید چه کسی بزرگ است؟ شکسپیر بزرگ است.