تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۸۷ - ۰۸:۵۶

ندا رجبی: زمانی فریدون جیرانی را در سینما مدافع حقوق زنان می‌شناختند.

از بس که در تمام فیلم‌هایش زنان ستمدیده و معصوم و باشعور بودند و در ستیز با مردان ظالم و دیوانه و این خصیصه چنان در فیلم‌هایش پررنگ شده بود که یکی از منتقدان سینما درباره او نوشت که «فریدون جیرانی» دارنده نگاهی خاص به بانوان مدافع حقوق زنان، کسی که معتقد است اگر زن‌ها، مردها را بکشند، دنیا گلستان می‌شود.

 مبلغ شعار «دوست داشتنی‌ترین شوهر دنیا، شوهری است که نفس نمی‌کشد!»... و شاید همین حرف و حدیث‌ها بود که فریدون جیرانی را به سمت ساخت سریالی مثل «مرگ تدریجی یک رویا» کشاند تا ثابت کند عکس این قضیه هم مصداق دارد و همیشه زن‌های فعال جامعه، قابل دفاع نیستند!

اما گذشته از شوخی گفت‌وگوی ما با او درباره سریال نشان می‌دهد که خودشان با این نوع نگاه بیرونی و صدور حکم درباره این مجموعه موافق نیستند و نظر دیگری دارند.

  • آقای جیرانی دوباره دارید سریال می‌سازید؟

بله. دوباره سریال، خوش‌گذشته.

  • پس چرا نمی‌خواستید درباره «مرگ تدریجی یک رویا» حرف بزنید و مدام این مصاحبه را عقب می‌انداختید؟

الان هم نمی‌خواهم، مجبورم کردید!

  • چرا؟ شما که همیشه از مصاحبه استقبال می‌کردید!

نه، من درباره همه فیلم‌هایم مصاحبه نکردم. بعضی کارها این‌طور می‌طلبد. این سریال هم بهتر بود تا پایان دنبال شود، بعد درباره‌اش حرف بزنیم.

  • به هر حال این اولین کار تلویزیونی شماست و با توجه به پروسه طولانی که از تولید تا پخش طی کرد یه کنجکاوی بسیاری را برانگیخت و بعد از پخش هم سوالات زیادی ایجاد کرد. گویا این سریال قرار بود با محوریت موضوع مهاجرت ساخته شود.

بله. در طرح اولیه تعداد قسمت‌های این سریال کمتر بود و بخش کمی از آن در ایران و بخش اعظمی در ترکیه روایت می‌شد. اما من قسمت‌های داخل را گسترش دادم. در واقع روزی که تصمیم به ساخت این سریال گرفتیم فیلمنامه‌ای موجود بود که توسط فرهاد علیزادآهی به نگارش درآمد و 2 قسمت آن در تهران و باقی قسمت‌ها در ترکیه می‌گذشت. از این فیلمنامه تقریبا چندین قسمتش نوشته شده بود و همان هم برای ساخت تصویب شده بود. این را خواندیم و گفتیم یک فیلمنامه مجدد روی این می‌نویسیم و می‌سازیم که در این قصه مجدد بیشتر داستان در تهران اتفاق افتاد و کمترش در ترکیه و همان‌طور که گفتید قصه اولیه درباره مهاجرت بود ولی قصه ما درباره مهاجرت نبود.

  • قصه شما الان درباره چیست؟

شما باید بگویید.

  • من فکر می‌کنم تخطئه روشنفکری امروز ایران است.

نه. اولا اگر منظورتان این است که این مسئله در تلویزیون برنامه‌ریزی شده بود باید بگویم ا صلا این فرضیه غلطی است. گفتم که مسئولین تلویزیون حتی در جریان این خط داستان فعلی ما نبودند. دوم اینکه داستان ما درباره روشنفکری نیست.  روشنفکرها قهرمان داستان ما هستند.

  • روشنفکرانی که خیلی هم تصویر درستی ازدنیای واقعی نیستند، یک‌جور کاریکاتورند. انگار که بخواهید بگویید اینها روشنفکرانی هستند که روشنفکر نیستند.

نه، من خیلی معتقد نیستم به اینکه روشنفکر نیستند. روشنفکری به هر حال پدیده‌های مختلفی دارد. اما یکی از شروط مهم روشنفکری این است که نقدپذیر باشیم. اگر یک روشنفکر خودش نقد خودش را نپذیرد که روشنفکر نیست.

  • شاید موضع‌گیری‌ها به خاطر این است که آدم‌های سریال شما خیلی یارکشی و دسته‌بندی شده‌اند. یکسری زنان مذهبی خانه‌دار مثبت و معقول در یک طرف و زنان فعالی اجتماعی‌تان با هزار و یک مسئله اخلاقی و مشکلات روحی- روانی در طرف دیگر.

اصلا نباید این طور به آنها نگاه کرد و گفت این طرف خوب تصویر شدند و آن طرف بد. ما این دیدگاه را نداشتیم. فقط گفتیم این یک‌جور زندگی کردن است و آن هم جور دیگر که نمونه‌هایشان هم در جامعه هست.

  • ولی بیننده از دیدن کار چنین قضاوتی دارد.

اصلا این‌طور نباید باشد. ما یک‌جور زندگی و زنانی را نشان دادیم که ممکن است چون زندگی مدرن‌تری دارند، زن‌های به هم ریخته و آشفته و پریشانی باشند. در بعضی موارد ولی زن‌هایی که به آن شکل سنتی زندگی وفادارند به نظر که زن‌های بسامان‌تری هستند.

  • بله، در افرادی ممکن است این مصداق داشته باشد، اما سوال این است که چرا تعمیم دادید؟ چرا آن طرف همه آشفته و پریشانند و این طرف همه بسامان؟

نه‌تنها خواهر مارال یک زن الکلی روان‌پریش نابسامان است وگرنه دوستانش فقط آدم‌های تنهایی هستند، همین.

  • آدم‌های لاابالی و غیر نرمالی هستند.

من موافق نیستم که لاابالی‌اند. این شکلی زندگی می‌کنند. از نظر خودشان هم که این طور زندگی می‌کنند لاابالی‌گری نیست. از نظر تصور جامعه سنتی زندگی آنها لاابالی‌گری است. اینها دو زن تنها هستند که از همسرشان جدا شد‌ه‌اند، تنها زندگی می‌کنند، کار فرهنگی می‌کنند. مشکلات ذهنی و روانی هم دارند.

  • در کل عادی و متعادل نیستند!

خب آدم‌های عادی، عادی زندگی می‌کنند ولی آدم‌های اهل فکر که نمادی زندگی نمی‌کنند.

  • یعنی آدم‌های غیر نرمالی هستند آدم‌های اهل فکر؟

من کی گفتم غیرنرمالند؟! ما یک غیرنرمال داریم آن هم ساناز عظیمی است.

  • ولی مارال هم حتی یک‌جوری غیرنرمال است. نویسنده‌ای که آن‌قدر تحت تاثیر یک شخصیت روان‌پریش و دیوانه است، آن هم با علم به اینکه خواهرش مریض است و تعادل روحی ندارد.

اینکه عجیب نیست. مارال شخصیتی است که تحت تاثیر دو تا جریان قرار می‌گیرد و سرگردان می‌شود. ما عملا می‌خواستیم که سرگردان باشد.

  • یعنی ممکن است یک نویسنده آن‌قدر احمق باشد؟ این سؤالی است که همه بینندگان مجموعه شما دارند.

بله، مگر نیست؟ چرا فکر می‌کنیم که همه نویسندگان متفکرند، دانشمندند، به راحتی می‌توانند فکر کنند و تصمیم بگیرند. خب این نویسنده یک نویسنده‌ای است که نمی‌تواند تصمیم بگیرد چرا نمی‌تواند باشد؟ در جامعه هم هست. نویسنده احمق! ولی مشکل ما این است که وقتی یک نویسنده طور تصویر کردیم یعنی همه نویسنده‌ها. نه، اینطور نیست. نویسنده خوب و باشعور هم وجود دارد. مشکل جهان‌سوم این است که تعمیم می‌دهد. چرا تعمیم می‌دهید؟ آن وقت می‌گوییم ما تعمیم دادیم! اصلا شما می‌گویید چنین نویسنده‌ای نیست. باشد، نیست. نویسندگان جوان ما، خانم‌های فعال ما همه باشعورند، می‌توانند تصمیم بگیرند. قبول چه کسی اصلا در این مسئاه شک دارد! ولی یک نویسنده در سریال ما نمی‌تواند. قبول کنید نمی‌تواند. چرا همه برآشفته می‌شوید. ما اصلا در این مسئله دنبال خوب و بد تعیین کردن نبودیم. طرفدار خانواده حامد یا مخالف خانواده مارال هم نبودیم.

  • دنبال چه چیزی بودید؟

می‌خواستیم بگوییم یک ساناز عظیمی هست که روزی آرمان‌ها و گرایش‌هایی داشته و حالا یک آرمان باخته است که به هر دری می‌زند و بسیار هم شخصیت پیچیده‌ای است که

به راحتی نمی‌شود درباره‌اش قضاوت کرد و باید تا قسمت پایانی صبر کرد. و یک مارال عظیمی هم هست که سرگردان است. مارال آدمی بوده که نسبت به خواهر و برادرش آدم میانه‌رو و متعادل‌تری بوده. بعد با یک مرد مذهبی ازدواج کرده، وارد یک زندگی مذهبی شده و متوجه شده زندگی‌اش یک‌جاهایی با آن جور درنمی‌آید و کماکان دلش می‌خواهد در فضای دیگری زندگی کند و بین دو تفکر سرگردان شده؛ سرگردانی‌ای که خیلی‌ها دارند.

حالا در این سرگردانی تفکری را انتخاب کرده که به زندگی گذشته‌اش نزدیک‌تر است و رفته دنبال آن تفکر و حالا آمده به اینجا رسیده که می‌بینید؛ همین. ما چیز دیگری نمی‌خواستیم بگوییم، ولی همه فکر می‌کنند که وای، زنان فعال اجتماعی زیر سؤال برده شد‌ه‌اند. زنان فعال جامعه دارند کارشان را می‌کنند. جنبش زنان هم هست. آخر این سریال چه ربطی به جنبش زنان دارد. همان که گفتم. مشکل جامعه ایرانی این است که ظرفیت پذیرش انتقاد در خود جامعه روشنفکری نیست و جالب اینجاست که خودش هم داد سخن می‌دهد که چرا آزادی نیست. ای‌بابا! چرا باید فکر کنیم این برنامه‌ریزی شده است که از یک گروهی انتقاد بشود؟این شکلی نگاه کردن غلط است.

  • این شکلی نگاه کردن به خود سریال؟

این‌شکلی نگاه کردن بیرونی به سریال. اصلا شما فرض کنید یک سریال نگاه اغراق‌آمیزی دارد به یک موضوع؛ ‌دلیلی ندارد که این برنامه‌ریزی‌شده و سفارشی باشد.

  • شاید این شائبه به خاطر نوع نگاه شما در کارهای قبلی‌تان در سینماست که خیلی از این نگاه دور بود. ضمن اینکه فریدون جیرانی همیشه در فیلم‌هایش مدافع زنانی بود که حالا در این مجموعه مورد انتقاد هستند.

بله. خب. حالا یک بار هم دفاع نکردم. مگر چه می‌شود؟

  • البته این اولین باری است که شما طرح کس دیگری را برای ساخت انتخاب کردید و...

بگذارید خیالتان را راحت کنم. هر کسی هم کاری را برای من بنویسد در آخر باید از صافی ذهن من بگذرد و اصلا معتقد نیستم چیزی که وجود دارد نتیجه تفکر من نیست.

  • پس چرا زن‌های این سریال با زن‌های دیگر کارهای شما آنقدر فرق دارند؟ اصلا چرا خواهرهای حامد فقط قرمه‌سبزی درست می‌کنند و بچه‌داری بزرگترین دغدغه‌شان است؟

خب آنها اینطوری هستند و ما نگفتیم که ایده‌ال‌اند،‌ اما گفتیم که سالم‌ترند و معتقد هم هستم که سالم‌ترند؛ به این دلیل که با نظام حاکم جامعه هماهنگ هستند؛ یعنی در جامعه سنتی دارند سنتی زندگی می‌کنند. ولی گروه دیگر چون در جامعه سنتی می‌خواهند مدرن زندگی کنند زندگی درونی و بیرونی‌شان با هم در تضاد است، پس آشفتگی و پریشانی‌شان بیشتر است.

آدم‌هایی مثل خواهران حامد در خیابان هم به همان شکلی راه می‌روند که در خانه می‌روند، ولی کسی مثل ساناز که در درون خانه‌اش به شکلی  زندگی می‌کند که با مناسبت‌های مدرن درآمیخته وقتی می‌آید از خانه بیرون نمی‌تواند آن‌طور باشد که در خانه بوده و در زندگی تمام افرادی که می‌خواهند مدرن زندگی کنند این عدم تعادل وجود دارد. حالا این هماهنگی گاهی ممکن است به صورت تشنج یا نابسامانی یا عدم تعادل روحی و... بروز کند.

  • پس بهتر است که سنتی زندگی کنیم؟

من کی این را گفتم؟

  • برای اینکه دچار ناهماهنگی و این مشکلات عدیده نشویم دیگر!

من چنین حکمی ندادم.

  • ولی خیلی‌ها هم هستند که مدرن زندگی می‌کنند و به نظام حاکم جامعه هم احترام می‌گذارند. حالشان هم خوب است.

بله. ما هم نگفتیم که نیستند. آدم‌هایی هم هستند که سعی می‌کنند با زندگی مدرن درآمیزند بدون اینکه با نظام جامعه‌شان درگیر شوند ولی قصه ما درباره این آدم‌ها نیست. گرچه به نظرم حامد یزدان‌پناه یک جورهایی از این جنس است.

  • ولی او که مشکلاتش از همه بیشتر است!

حامد یزدان‌پناه سعی می‌کند که متعادل باشد اما نمی‌تواند؛ چون بین دو جبهه مخالف گیر کرده. اینجاست که به این نتیجه می‌رسیم که این ازدواج اساسا غلط است و مشکلاتی که گریبان حامد را می‌گیرد، ‌ناشی از این آمیزش است. ببینید در واقع آمیزش تفکر مدرن و سنتی در جامعه بحران‌هایی را به همراه می‌آورد که حامد یزدان‌پناه اگرچه آدم متعادلی است ولی نمی‌تواند از این بحران جدا باشد چون با این آدم‌ها زندگی می‌کند. همین این بحران او را می‌کشد تا ته داستان که باید دید چه می‌شود.

  • اتفاقا خرده‌‌ای هم که بر این شخصیت می‌گرفتند این بود که زیادی منعطف و مهربان است...

بله، یک عده می‌گفتند مرد ایرانی این شکلی نگاه نمی‌کند. من هم موافقم که خیلی از مردهای ایرانی این شکلی نگاه نمی‌کنند، ولی ما می‌خواستیم بگوییم یک آدم مسلمان و مذهبی هم می‌تواند همین‌قدر منطقی باشد؛ چرا نباشد؟ ما مردی را انتخاب کردیم که برای اولین‌بار ریش داشته باشد و اینطوری نگاه کند. چه عیبی دارد؟ باز هم همان مسئله‌ تعمیم دادن است. چرا باید همه را یک شکل ببینیم؟ یک بار هم در یک سریال آدمی هست که ریش دارد، استاد دانشگاه است، باشعور است، باسواد است و با زنش رفتار خیلی خوبی دارد.

  • تفاوت دیگر این کار فضای سردی است که بر آن حاکم است. فیلم‌های شما همه فیلم‌های گرمی بوده‌اند غیر از پارک وی که آن هم در کارنامه‌تان کار متفاوتی بود از بقیه.

بله، فضای این سریال سرد است و اتفاقا سریال بعدی که قرار است بسازم هم چنین است و من همین سرمای درونی‌اش را دوست دارم و با علاقه به این خصیصه کار کردم. به نظر برای بیننده هم جذاب بوده که دنبالش کرده. اگر بتوانی بیننده عام را پای یک سریال با چنین فضایی بنشانی که در 14قسمت اول، همه داستانش در روابط می‌گذرد به نظر من معجزه است. این سریال 28 قسمت است که فقط در قسمتی که وارد ترکیه می‌شود داستان، سیر تندی پیدا می‌کند وگرنه تا وقتی درون خانواده است فقط داستان روابط و شخصیت‌هاست.

  • ولی چیزی که در این مجموعه خیلی تازه و جالب است عبور شما از خط قرمزهایی است که باعث جرح‌و‌تعدیل خیلی کارها شده اما این مجموعه از آن جان سالم به در برده. مثلا ما تا به حال یک زن الکلی که دائم دنبال شیشه الکل بگردد و مست در خیابان تلوتلو بخورد ندیده‌ایم.

قبلا هم بقیه از این چیزها نشان داده‌اند؛ البته ظاهرا فقط خوردن مشروب الکلی را اگر باشد حذف می‌کنند؛ یعنی اگر کسی را حین خوردن نشان داده باشند. ولی اینکه زن باشد، شاید تا به حال نداشته‌ایم در سینما و تلویزیون.

  • استفاده از چند تصویر در قاب هم کار نو و جذابی است؛ البته در قسمت‌های اول خیلی در این مورد زیاده‌روی شده بود، اما حالا قدری حساب شده‌تر به نظر می‌رسد.

نه، ما تغییری در استفاده از این شیوه در تدوین ایجاد نکردیم. در قسمت‌های اول بیشتر بود به این دلیل که جای این کار را داشت. در واقع هر کجا که می‌شد از این روش استفاده کرد این کار را انجام دادیم. در آغاز کار تصمیم به این کار گرفتیم. فقط قرار بود در مکالمات تلفنی به کارش ببندیم اما بعد دیدیم جاهای دیگری هم کاربرد دارد و بر جذابیت سریال اثر می‌گذارد. حالا یک عده ممکن است دوست داشته باشند و عده‌ای هم نپسندند.