به دبستانیها و کلاس اولیهایی که مدرسه و آموزش حضوری را ندیدند کاری ندارم، اما میخواهم به مدرسهی خودمان و دانشآموزان پایهی هشتم و نهم سر بزنم، چون از ابتدای هفتهی سوم فروردین که به مدرسه برگشتیم، متوجه شدم خودم و بسیاری از دوستانم قوانین مدرسه را فراموش کردهایم! البته در گفتوگویی که با دانشآموزان مدرسههای دیگر داشتم، متوجه شدم که این موضوع در همهی مدرسهها شایع است! البته این را هم بگویم که ماسک و الکل را هرگز فراموش نمیکنیم!
من خودم تا قبل از شیوع کرونا شش سال و نیم بهصورت حضوری مدرسه رفته بودم و تصوری از آموزش آنلاین نداشتم، تا اینکه کرونا آمد و ما در میانهی پایهی هفتم به خانه رفتیم و هشتم را هم نفهمیدیم چه شد و حالا در روزهای انتهایی پایهی نهم به مدرسه برگشتیم.
کرونا درسی به ما داد و فهمیدیم مدرسه، آنقدرها هم که از آن فراری بودیم، بد نبوده است. نه فقط برای دیدن همکلاسیها، که حتی در بحث آموزش هم فهمیدیم آنچه در کلاس حضوری یاد میگیریم، چهقدر ماندگارتر و شیرینتر است.
همه میدانند چه خبر است
در مدرسهی ما بیشتر معلمها و همهی معاونها و حتی مدیر مدرسه، رابطهی دوستانه و صمیمانهای با دانشآموزان دارند. بماند که بعد از بازگشت ما به مدرسه، وضعیت به شکل خاصی عوض شده و شوخیها و رفتارهای عجیبی از بعضی دوستانمان میبینیم!
البته معلمهایی هم هستند که حتی سادهترین شوخیها را جدی میگیرند. مثلاً در همین مدت کوتاه، یکی از معلمها چندبار همکلاسیهایم را تنبیه بدنی کرده است. آنها خودشان اعتراضی نکردند، اما من مسئله را با مدیر و معاون پایهی نهم مطرح کردم و آنها از من تشکر کردند.
مدیر به من گفت مطابق مادهی ۷۷ آئیننامهی انضباطی مدارس: «اعمال هرگونه تنبیه از قبیل اهانت، تنبیه بدنی و تعیین تکالیف درسی جهت تنبیه، ممنوع است.»
البته بر اساس مادهی ۷۴ این آئیننامه، «قصور و سهلانگاری دانشآموزان نسبت به انجام وظایف خود تخلف محسوب میشود. مدیر، شورای مدرسه، معاونان و مربیان موظفاند قبل از اعمال هرگونه تنبیه از وضع و موقعیت محصل آگاهی یابند و در جستوجوی انگیزه و علت تخلف برآیند و نسبت به رفع آن اقدام کنند.»
اما میخواهم به پشت میزها برگردم؛ جایی که ما مینشینیم و منتظر میمانیم تا دبیر وارد شود. بعد دبیر وارد میشود و حالا برخی از همکلاسیهایم فراموش میکنند جلوی پای دبیر بایستند!
یا مثلاً روز اول اینقدر موی همهی ما بلند بود که حیاط مدرسه بیشتر شبیه سالن مد شده بود! معاون پشت بلندگو از همه درخواست کرد موهای خود را مرتب و کوتاه کنند. دو هفته طول کشید و هنوز موها بلند بودند. بسیاری از دانشآموزان اعتراض داشتند که اصلاً چرا باید موهایمان را کوتاه کنیم. شاید دوباره مدرسهها آنلاین شود. معلوم نیست که! و اینقدر جر و بحث کردند که کار به هشدار انضباطی کشید.
بقیهی رفتارها را هم نمیگویم. هم معلمها میدانند چه خبر است و هم دانشآموزان!
عادت به آموزش آنلاین
بند ۹ مادهی ۶۸ آئیننامهی انضباطی مدارس، بر «خودداری از بهکاربردن وسایل تجملی و آرایشی و پرهیز از همراهآوردن اشیای گرانبها و وسایل غیرمرتبط با امور تحصیلی به مدرسه.» تأکید دارد و کارشناسان، تلفنهمراه را مصداق بند ۹ این ماده میدانند.
اما حالا تلفنهمراه به یک مشکل جدی تبدیل شده است. چون در دو سال و اندی آموزش آنلاین، حتی برای کسانی که از لپتاپ برای آموزش استفاده میکردند، تلفنهمراه برای ارسال برخی تکالیف یا حضور در گروههای آموزشی، نیازی جدی بود و این عادت چنان پایدار شده که تقریباً در کیف همهی بچهها یک گوشی تلفنهمراه که در حالت سکوت یا پرواز قرار گرفته وجود دارد.
بعضی از همکلاسیهایم حتی در زمان استراحت کلاس، شروع میکنند به چتکردن! وقتی معلم ببیند و اعتراض کند، میگویند: «گوشی بخشی از آموزش است دیگر!» بعد پای معاون و مدیر به کلاس باز میشود و معاون با صورت برافروخته، یک به یک قوانین مدرسه را توضیح میدهد و میگوید: «تعجب میکنم چهطور فراموش کردهاید؟»
نمیخواهم برگردم
ما بزرگتر شدهایم آقای معاون! نه در محیط مدرسه که در خانه بزرگ شدیم؛ بسیاری از ما ساعتهای زیادی از روز را در خانه تنها بودیم. والدین شاغل بودند و ما بودیم و فضای مجازی و مدرسهی آنلاین!
یک تیشرت مناسب میپوشیدیم که اگر دوربین کلاس باز شد، سر و وضعمان درست باشد. دخترها هم که مقنعه میپوشیدند.
وقتی دوربین کلاس بسته بود، خوراکی میخوردیم و دراز میکشیدیم و حال و روزمان هیچ شباهتی به یک دانشآموز نداشت. زمان میخواهد تا یادمان بیاید.
راستش را بخواهید با همهی راحتی و آسایش آنروزها، واقعاً دلم نمیخواهد به خانه برگردم و با زنگ هشدار تلفنهمراه، سر کلاس حاضر شوم در حالی که بوی قورمهسبزی و صحبتهای اعضای خانواده با صدای معلم در هم میپیچد.