به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس،عملیات بیتالمقدس در روز دهم اردیبهشتماه در غرب رودخانه کارون و خرمشهر و با رمز عملیات «یا علی بن ابیطالب» با هدف آزادسازی شهرهای خرمشهر، هویزه و جاده اهواز به خرمشهر، خارج کردن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد و نیز جاده اهواز به آبادان از بُرد توپخانه دشمن و همچنین تأمین مرز بینالمللی به صورت مشترک توسط نیروهای سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران انجام شد. طی این عملیات بیش از ۵ هزار کیلومتر از اراضی اشغالی از جمله شهرهای خرمشهر و هویزه و نیز پادگان حمید و جاده اهواز خرمشهر آزاد شد.
بهرهگیری از انگیزههای ریشهدار دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامهریزی شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقهای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیتالمقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران هشت سال جنگ تحمیلی متمایز میکنند.
- خبری که نباید مردم تهران در آزادسازی خرمشهر میشنیدند
- بسیجیهای سر به سجده و ترس و فرار عراقیها | تصاویر یک عملیات بزرگ | چاخان جالب بعثیها
روایت سردار نصرالله فتحیان
سردار نصرالله فتحیان فرمانده بهداری در دوران دفاع مقدس در تاریخ شفاهی خود که قرار است توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شود، درباره عملیات بیتالمقدس میگوید: پس از ۲ هفته نبرد سنگین و کاهش استعداد نیرویی یگانهای خطشکن، جلسهای در قرارگاه مقدم نصر به فرماندهی شهید حسن باقری تشکیل شد.
فرماندهان سه قرارگاه عملیاتی فتح، قدس و فجر و تعدادی از فرماندهان تیپهای پیاده هم حضور داشتند. من نیز به دلیل حجم بالای مجروحین در مرحله دوم عملیات حضور پیداکرده بودم.
بحث اصلی این جلسه پیرامون ۲ نظریه گفتوگو میشد؛ عدهای از فرماندهان که تلفات بیشتری را متحمل شده بودند، معتقد بودند برای تقویت و سازماندهی مجدد یگانهای خطشکن و استراحت رزمندگان لازم است یک توقف دو یا سههفتهای صورت پذیرد. گروهی هم معتقد بودند که نباید به دشمن فرصت تنفس داد.
در این جلسه که خیلی از فرماندهان با ادامه عملیات موافق نبودند جناب سرهنگ صیادشیرازی، فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش و آقا رحیم صفوی بهعنوان معاون فرمانده کل سپاه در عملیات بیتالمقدس هم حضور داشتند.
داخل سنگر خیلی شلوغ بود. جناب صیاد از جایش بلند شد و طبق معمول دعای فرج را خواندند و بعد خطاب به حضار گفتند: من به اینجا آمدم تا تدبیر فرماندهی مرکزی قرارگاه کربلا را ابلاغ کنم، تصمیم و تدبیر این است که عملیات ادامه پیدا کند، اگر به دشمن مهلت بدهیم خودش را بازسازی میکند؛ ممکن است مناطق تصرفشده را از ما پس بگیرد.
یکی دو نفر از برادران ارتشی طبق تفکر کلاسیک ارتش گفتند: راهکاری را که شما میگویید در هیچکدام از پیشنهادهای ارائهشده توسط قرارگاههای عملیاتی مطرح نشده است!
ایشان با آرامش و قاطعیت گفتند: این راهکار قرارگاه کربلاست که عملیات ادامه پیدا کند.
به من فرمانده تیپ نگویید!
بعد از آن، حاج احمد متوسلیان، فرمانده تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص) دستش را بالا گرفت و با کسب اجازه از حضار گفت: من که اصلاً نیرویی ندارم، چرا به من فرمانده تیپ میگویید! من الآن فرمانده گردان هم نیستم! اکثر نیروهایم در این مرحله مجروح و شهید شدند. وقتی فرمانده گروهان و فرمانده دسته ندارم، با کدام نیرو عملیات انجام بدهم؟! بعد برادر احمد کاظمی با یک ادبیات دیگری گفت: برای تیپ من هیچی نمانده! برادر حسین خرازی هم همین جملات را به زبان جاری کرد!
دستور امام؛ فصل الخطاب
فضای جلسه برای تصمیمگیری خیلی سنگین شد. جناب صیاد و آقا رحیم نگاهی به هم انداختند! مجدداً جناب صیاد گفتند: برادران عزیز! این تدبیری که ما اعلام کردیم، اگر دستور امام باشد شما چه میگویید؟ اگر امام فرموده باشند که باید عملیات ادامه پیدا کند، حرف شما چیه؟
با این جمله، انگار آبی روی آتش ریخته شد! همان کسانی که موافق ادامه عملیات نبودند، یکییکی سخنانشان تغییر کرد؛ شهید حسین خرازی اولین کسی بود که دستش را بلند کرد و گفت: من آمادهام، اگر نیروهای ستادی و پشتیبانی تیپ را به اسلحه تجهیز کنم، عملیات را ادامه میدهیم تا دستور امام را اجرا کنیم.»بعد شهید احمد کاظمی و شهید احمد متوسلیان هم با یک روحیه بالا اعلام آمادگی کردند. فرماندهان ارتش هم به نوعی برای ادامه عملیات اعلام آمادگی کردند.
واقعاً با تمام وجودمان «الّذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا...» را احساس کردیم. وقتی فرماندهان انگیزهشان الهی شد، خداوند هم آن فتح عظیم را نصیبمان کرد و خرمشهر آزاد شد.