به گزارش همشهری، این جشنها از ۱۲ تا ۱۶ مهر ۱۳۱۳، با سخنرانیهایی در تالار دارالفنون در تهران برپا شد که تعدادی از آنها در کتاب هزاره فردوسی به چاپ رسید. اما این تمام برنامههای جشن نبود. در این سال نمایشهایی بر اساس داستانهای شاهنامه روی صحنه آمد. مهمترین این نمایشها ۳ نمایش بود که توسط عبدالحسین نوشین، کارگردان نوگرای تئاتر در آن زمان آماده شده بود.
در باره این نمایشها ۳ اظهار نظر مختلف از ۳ نفر وجود دارد. اولین خاطره و اظهار نظر مربوط به غلامعلی فکری است. او در مطلبی با عنوان «تاریخچه ۳۵ سال تئاتر ایران» که در سالنامه پارس در سال ۱۳۲۵ چاپ شده ماجرای این نمایشها را این طور توضیح میدهد: «در سال ۱۳۱۳ کلوپ فردوسی با همت آقای غلامعلی فکری، احمد دهقان، احمد گرجی با شرکت مادام پری آقابایف و آقای گرمسیری هنگام جشن هزاره فردوسی تشکیل داد و با سرپرستی مرحوم فروغی و مرحوم فرزین فاجعه رستم و سهراب استخراج از شاهنامه توسط علامعلی فکری در سالون نکویی در حضور مستشرقین به معرض نمایش درآمد و نیز در همان موقع سه تابلوی دیگر از شاهنامه فردوسی که توسط مرحوم فروغی تنظیم شده بود، به وسیله آقای نوشین و آقای مین باشیان و مادموازل لرتا به روی صحنه آمد و مادام پری و مادموازل لرتا و آقای غلامعلی فکری، نوشین، مین باشیان، در نتیجه خدمات خود در این جشن موفق به اخذ مدال مخصوص فردوسی گردیدند.»
اما شرح این نمایش ها از زبان نوشین طور دیگری است. در آنچه نوشین در کتاب تئاتر و نمایشنامه نویسی در سال ۱۳۴۵ مینویسد، اسمی از فروغی در تنظیم این متون نیست: «در سال ۱۳۱۳ به مناسبت جشن هزاره فردوسی وزارت فرهنگ از عبدالحسین نوشین هنرپیشه معروف خواست که پیسی برای دانشمندان خارجی که از سراسر جهان به ایران آمده بودند و دانشمندان ایرانی نمایش دهد. نوشین ۳ تابلو از ابیات شاهنامه «زال و رودابه» (لیریک)، «قباد» (اپیک) و «رستم و تهمینه» (دراماتیک) تدوین کرد و به روی صحنه آورد. این اولین بار بود که از روی ابیات شاهنامه نمایش داده شد.»
علی اصغر گرمسیری هم در سخنرانی در تئاتر نصر در ۱۸ خرداد ۱۳۶۷ خاطره این نمایشها را اینطور نقل میکند: «یک روز آقای مجتبی مینوی با من تماس گرفتند و گفتند با کمک نوشین سه داستان از فردوسی اخذ و آن را به صورت نمایشنامه در آوردهایم و میخواهم شما هم به سابقه مهارتی که در فهم و درک بیان اشعار شاهنامه دارید، در اجرای این نمایش با ما همکاری کنید.
من این دعوت را با حسن استقبال پذیرفتم و متاسفانه برای اولین و آخرین بار با مینوی و نوشین در یک نمایش رزمی همکاری و در آن نقش هژیر را به عهده گرفتم. نقش رستم را نوشین و نقش پادشاه سمنگان را نیز مجتبی مینوی ایفا میکرد.
در نتیجه چنین همکاری صمیمانهای بود که اغلب خاورشناسان در پایان نمایش صراحتا از احساس لذتی که از درک بیان ابیات شاهنامه نصیبشان شده بود، اظهار رضایت میکردند و مخصوصا مجتبی مینوی را که با آن لحن قاطع، صدای گرم و با جلال و صلابت یک مقام برتر یعنی شاه سمنگان نقش خود را در آن نمایش به خوبی بازی کرد، مورد تحسین قرار دادند. موقعی که در اطاق پشت صحنه مشغول پاک کردن گریم از صورت خود بودیم، گفتم: آقای مینوی دلتان میخواهد باز هم در نقشی دیگر در صحنه ظاهر شوید و این آغازی برای کارهای بعدی شما در تئاتر باشد؟ در حالی که ریش و سبیل شاه سمنگان را از صورت خود برمیداشت، گفت: آری، اما اگر از عقلم سئوال کنید، میگوید خیر. چون اگر از این شب استثنایی و این گروه تئاتر و خاورشناس بگذریم، متاسفانه میبینیم هنوز اکثر بینندگان نمایش در ایران به این پدیده جهانی به چشم حقارت نگاه میکنند و به همین جهت هست که هنرمند تئاتر ما قدر نمیبیند و بر صدر نمینشیند. و با همان طرز گفتار مخصوص اضافه کرد که اگر جز این بودی، مینوی هم هر شب در کنار گرمسیری و نوشین اجرای نقش مینمودی و سر به آسمان میسودی.
نوشین که مشغول بیرون آوردن زره رستم از بدن خود بود، با لبخندی گفت: پس میفرمایید ما هم بعد از این صحنه را ببوسیم و تئاتر را کنار بگذاریم؟ و استاد جواب داد: هرگز، هرگز. سپس با لحن جدی افزود: هر کشور احتیاج به سربازان جانباز و از خود گذشته دارد و فعلا امثال شما که داوطلب این فداکاری شدهاید و در صحنه تئاتر سنگر گرفتهاید، به عقیده من هیچکدام نباید این سنگر را ترک کنید. به شما اطمینان میدهم این نهال که دیروز کاشته شده و امرزو با دست شما آبیاری میشود، خواه ناخواه، در آینده برومند و بارور خواهد شد.»