این جمله تاثیر تحولات داخلی ایران در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را به وضوح نشان میدهد؛ همچنان که انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نیز از جهاتی برای ایرانیان از جذابیتهایی برخوردار بوده است.
چه اینکه پس از قطع روابط سیاسی 2 کشور در نتیجه وقوع انقلاب اسلامی ایران، پیروزی هر یک از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، دمکرات یا جمهوریخواه، افت و خیزهایی را در رویکرد سیاسی این کشور نسبت به ایران به همراه داشته است. اگر چه هیچکدام از برندگان انتخابات ریاستجمهوری نه در آمریکا و نه در ایران نتوانستند یخ روابط را ذوب کنند. با این حال، حالا پس از قریب به 30 سال، با انتخاب اوباما و با سخنانی که وی پیش از این درباره بهبود روابط با ایران مطرح کرده است، باید شاهد اتفاقات جدیدی در این باره باشیم.
اهمیت انتخابات آمریکا اینبار ناشی از تاثیراتی است که اقتصاد، سیاست و برنامههای این ابرقدرت برهمه کشورهای جهان میگذارد، هیچ کشوری نمیتواند تاثیر سیاستهای آمریکا را برخود انکار کند هرچند که میزان دوری و نزدیکی کشورها به آمریکا از نظر روابط دوستانه یا خصمانه بر میزان این تاثیرگذاریها افزوده یا از آن کم میکند. همانطور که بحران اقتصادی آمریکا همه کشورهای جهان حتی کشورهایی مانند ایران را که با آن رابطه اقتصادی ندارد مورد هجوم قرار میدهد، تغییر مدیریت این کشور نیز برسیاستهای کشورهای دوست و دشمن آمریکا نیز اثرگذاری دارد.
جهان به سمت کاهش فاصلهها پیش میرود. توسعه علمی و وسایل ارتباطی و اطلاع رسانی هم روزبه روز از این فاصلهها میکاهد.جهان به سوی کاملکردن واقعیت دهکده جهانی پیش میرود.
از آنجا که ایران و آمریکا پس از انقلاب اسلامی همواره رابطه خصمانهای با یکدیگر داشته و دارند تردید نباید کرد که رئیسجمهور جدید این کشور همانند گذشته سیاستی خاص را در رابطه با ایران پی خواهد گرفت، کما اینکه موضوع ایران به یکی از بحثهای جنجالبرانگیز در مناظرههای انتخاباتی کاندیداهای ریاستجمهوری آمریکا نیز تبدیل شد. اوباما، سیاست خود را مذاکره بدون پیش شرط با ایران اعلام کرد و مککین بر طبل حمله نظامی و افزایش فشارها بر جمهوری اسلامی ایران کوفت.
این سؤال مطرح است که آیا اوبامای جوان قادر است شعار خود درخصوص مذاکره با ایران را عملی کند؟ ناگفته نماند که وی بعدا این موضع خود را تعدیل کردو گفت که منظورش از مذاکره با ایران، راهبرد مذاکره است. درخصوص سرنوشت رابطه ایران و آمریکا پس از روی کار آمدن اوباما، صاحبنظران سیاسی، تحلیلهای متفاوتی را مطرح کردهاند.
عدهای معتقدند که حضورمک کین و یا اوباما در راس سیاستهای آمریکا، تغییری در خطمشی کلان این کشور که طرحریزی شده توسط سیستم سیاسی آن است، ندارد و روسای جمهوری آمریکا اجراکننده سیاستهای کلان هستند و فرقی نمیکند که ازحزب جمهوریخواه باشند و یا دمکرات، البته کسانی هم هستند که شخص رئیسجمهور را دارای قدرت بالایی در این کشور دانسته و او را بیتاثیر درسیاستهای کلان آمریکا نمیدانند.
آنچه در بینش اکثر مفسران سیاسی مشخص و ثابت بود اینکه هیچکس پیروزی مککین را به نفع منافع ایران ارزیابی نکرد؛درحالی که آمدن اوباما را به نفع ایران ارزیابی کردند. برخی مفسران سیاسی حضور اوباما را در راس مدیریت سیاسی آمریکا به نفع توسعه ایران ارزیابی کرده و گفتهاند خرابکاریهای تیم بوش که باید به آن سونامی محافظه کاران گفت آنقدر زیاد است که چندین سال وقت لازم است تا ترمیم شده و آمریکا به وضعیت سال 2000 برگردد، به همین دلیل دوران اوباما فرصت خوبی برای توسعه پایدار ایران است چرا که احتمالا دخالتهای آمریکا درمنطقه کمتر میشود زیرا اوباما ناچار است بیش از گذشته به وضعیت داخلی خود توجه کند.
جنگ طلب نبودن اوباما و بروز یک دوره فترت در سیاست خارجی این کشور (حداقل تا ماههای اولیه ریاستجمهوری وی) میتواند موجب خارج شدن ایران از زیر فشارهای دولت آمریکا، بازشدن فضای سیاسی درکشور و کاهش بار فضای نظامی شده و در نتیجه زمینه توسعه کشور فراهم آید. البته این نکته نیز قابل توجه است که باراک حسین اوباما از سوی تندروهای آمریکا متهم به مسلمان بودن و دوری از صهیونیستهاست.
همین امر ممکن است باعث شود وی برای اثبات مخالفتش با جمهوری اسلامی ایران بهدنبال انزوای طولانی مدت ایران باشد و امکان مذاکره 2 کشور سختتر از دوران بوش شود. به عبارت دیگربعید است لابیهای صهیونیست به او اجازه چنین کاری را بدهند.
همچنین بعید است که اوباما التزام دولتش را به قطعنامههای سازمان ملل علیه ایران که خواستار تعلیق غنیسازی اورانیوم شده است، نادیده بگیرد.
برخی صاحبنظران سیاسی پیشبینی میکنند که با آمدن دمکراتها سیاست مهار ایران ادامه پیدا خواهد کرد و باتوجه به گرایش اوباما به دوستی با اروپا، روسیه وچین، بعید نیست که جریان 1+5 بار دیگر در برابر ایران به اتحاد برسند.
یک نکته مهم و قابل توجه هم این است که اگرچه انتخاب اوباما میتواند به نفع ایران باشد اما تغییر در مدیریت کلان این کشور یک مسئله است و امکان بهرهمندی از این تغییر، توسط ایران هم مسئله دیگری. تاثیر سیاستهای اوباما بر ایران بدون تغییر در سیاستهای ایران امکانپذیر نیست، اما تنها به موازات تغییر در کاخ سفید، تحولی مثبت نیز در ایران رخ خواهد داد و امکان حل تدریجی مسائل 2طرف قابل پیشبینی است، در غیراین صورت بهنظر میرسد 30 سال قطع رابطه 2کشور که باعث دوری آنها از یکدیگر و تضعیف لابیهای هریک از این کشورها در طرف مقابل نیز شده است موضوع ایران در اهداف دراز مدت آمریکا بهعنوان یک تهدید باقی خواهد ماند.
طی این 30سال تلاشهای بسیاری صورت گرفته تا مردم آمریکا با چهرهای خشن و غیرواقعی از ایران آشنا شده و مرتب واقعه گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران در کتابهای درسی مدارس یادآوری میشود و از نظر نهادینه کردن دشمنی و تحریم ایران، آنقدر در کنگره و دولت آمریکا، قانون، فرمان و آییننامه طراحی شده که بهنظر میرسد اگر همین امروز 2کشور تصمیم به از سرگیری روابط سیاسی بگیرند سالها طول خواهد کشید که قوانین و آییننامهها تغییر کنند و تاثیر آنها به کلی از بین برود. همین روند در ایران نیز وجود داشته و دارد. لذا برخی تحلیلگران سیاسی میگویند: بهنظر نمیرسد که تغییر دولت در واشنگتن، موجب تغییر اساسی در نگاه سیاستمداران آمریکایی به ایران شود زیرا ایران به قول کارتر وارد منافع حیاتی آمریکا شده است.
بنابراین ایران موضوعی نیست که بتواند با سلایق مختلف بهصورت متفاوت دیده شود بلکه ایران آنچنان برای منافع آمریکا مهم است که از امور جزئی فراتر رفته و تفاوتهایی در سیاستهای کلان این کشور نسبت به ایران پدید آمده است. در این صورت بهنظر میرسد پیروزی اوباما خودبهخود تغییری در رابطه ایران و آمریکا ایجاد نمیکند بلکه مهم این است که ایران از این تغییر مدیریت چگونه بهرهبرداری میکند.
حال این سؤال مطرح است که با پیروزی اوباما، آیا قدمی برای تغییر رابطه با ایران برداشته خواهد شد یا خیر؟ برخی شواهد نشان از آن دارد که زمینههای ایجاد تغییر فراهم شده هرچند که بسیار ضعیف بوده و بعید است بتواند در دیوار بلندو ضخیم بیاعتمادی میان 2کشور رخنهای ایجاد کند.
ثبت بالاترین رقم صادرات محصولات آمریکایی به ایران در 8ماهه نخست سالجاری طی 15سال گذشته بیسابقه بوده است، شاید این حجم مبادلات اقتصادی یکی از روزنههای تغییر باشد. انتخاب حمید مولانا، استاد ایرانی دانشگاههای آمریکا بهعنوان مشاور احمدینژاد، افزایش سفرهای هوشنگ امیراحمدی، رئیس شورای ایرانیان- آمریکاییان به ایران و دیدارهای وی با رئیسجمهوری و تلاش برای ایجاد دفتر این شورا در ایران، گشوده شدن باب بحث تشکیل دفتر حفاظت از منافع آمریکا در ایران، سخنان مشایی، معاون احمدینژاد درباره دوستی با مردم اسرائیل و اعلام اینکه این سخن موضع دولت است و همکاری و مذاکره با آمریکا برای تامین امنیت عراق نیز همگی حکایت از وجود تلاشهایی جهت ایجاد تغییر در رابطه ایران با آمریکا دارد، هرچند که روی این سیاستها نمیتوان بهعنوان راهبرد و برنامه دراز مدت حساب کرد.
کما اینکه اخیرا این سیاست تغییر کرده و مجددا حالت تهاجمی بهخود گرفته است. طرح سخنانی از سوی مهدی کلهر، مشاور رئیسجمهوری در مورد اینکه؛ «خروج نیروهای آمریکایی از خاورمیانه و پایان حمایت از اسرائیل، شروط ما برای مذاکره با آمریکاست.» در شرایطی بیان شد که روزهای پایان انتخابات آمریکا بود و مککین رقیب اوباما از این سخنان به همراه عکسهای احمدینژاد در تبلیغات انتخاباتیاش علیه اوباما که شعار مذاکره با ایران را داده بود، استفاده کرد.
مشایی هم که برای شرکت در همایش شورای ایرانیان مقیم آمریکا به نیویورک رفته بود برخلاف رویهای که در تهران دنبال میکرد یکساعت برای ایرانیان مقیم نیویورک، علیه آمریکا سخن گفت و از نزدیک بودن زمان سقوط امپراتوری آمریکا و تشکیل یک حکومت جهانی که ایران میتواند نقش مهمی درآن ایفا کند خبرداده بود.
این سخنان و پیششرطهای غیرقابل اجرای کلهر حاکی از آن است که دولت فعلی ایران زمان حاضر را برای شکستن یخهای روابط 2کشور ایران و آمریکا مناسب ندیدهاند. شاید اصولگرایان فکر میکنند مسئله ایران و آمریکا که زخمی کهنه و 30ساله است با تغییر مدیریتها در آمریکا و مذاکره درمان نمیشود و نیاز به یک عمل جراحی سخت و دردناک دارد!