همشهری آنلاین - آرزو امیرخانی: سریال یاغی در حالی به پایان قسمت چهارم رسیده که همچنان مرکز توجه منتقدان و مخاطبان قرار دارد . مجموعه ای با درونمایه داستانی از آدم های گرفتار سیاهی و تلخی طبقه فرودست که محکوم به زندگی در همان طبقه هستند. اقبال عمومی مردم به تماشای زیست این آدم ها روی پرده سینما به گذشتههای دور به ویژه روزگاران محبوبیت فیلمفارسی بر میگردد. روزگاری که مخاطب سینمارو با اشتیاق صحنههای زد و خورد گنده لات های پایین شهر را با «مهدی مشکی...» «قیصر» و «کندو» و ... دنبال می کرد.
سریال یاغی بهانه ای است برای بررسی تمایل سینماگران طی یک دهه گذشته به زیست آدمهای حاشیه نشین و تماشای فقر و خشونت و جدال بر سر یک لقمه نان در زاغه های جنوب شهر. در حقیقت مرور کوتاهی کرده ایم به فیلمهایی که در سینمای ایران با شکل و شمایلی متفاوت وارد هزارتوی پیچیده و تاریک زندگی این آدمها شده است.
لانتوری
«توی وجود هر کدوم از ما یه هیتلر هست یه ماندلا! جامعه ست که باعث میشه کدومو بیرون بیاریم!» شاید این دیالوگ کلیدی ترین ایده «لانتوری» یکی از گزیدهترین فیلمهایی است که با ایده اسیدپاشی به سراغ این طبقه اجتماعی و لایههای تلخ و تاریک زندگی جوان هایی از این قشر رفته است.
سومین ساخته بلند رضا درمیشیان که علاوه بر جشنواره فیلم فجر در شصت و ششمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین به نمایش درآمد، داستان زندگی پسر جوانی به نام «پاشا» را روایت میکند که سردسته باند تبهکارانهای به نام لانتوری است. لانتوری با بن مایه زندگی آدم های زخم خورده و آسیبپذر جامعه دست به دامن چند جوان جنوب شهری میشود که از سر استیصال باند خلاف یا تبهکاری کوچکی راه انداختهاند که از هیچ جنایت بزرگی فرو گذار نیستند.
مغزهای کوچک زنگزده
«میگن اگه چوپون نباشه گوسفندا یا از گرسنگی می میرن، چون مغز ندارن. هرکی که مغز نداره به چوپان احتیاج داره، یه چوپان دلسوز... چوپان حکم پدر گوسفندا رو داره، آدم بدون پدر هیچی نیست ...».
این جملهها ماندنی ترین دیالوگی است که در سکانس پایانی مغزهای کوچک زنگزده (هومن سیدی) با صدای شاهین (نوید محمد زاده) روی ناپدید شدن او در انبوه جمعیت می شنویم. فیلمی به کارگردانی و نویسندگی هومن سیدی که در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر کاندیدای یازده جایزه و برنده ۴ جایزه از جمله سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه شد. مغزهای کوچک با فروش بالای ۸ میلیارد تومان یکی اتفاق های خوشایند گیشه سینمای سال ۹۶-۹۷ بود که توانست با سوژه ای تکراری در دل صحنه های چرک و سیاه آدمهای جنوب شهر، مخاطب خوبی را به سینما بکشاند.
یکی از مهمترین نقدهای منفی وارد شده به «مغزهای کوچک زنگزده» فرم ژورنالیستی آن است. در حقیقت فیلم بیشتر از آنکه به سمت بیان تصویری موقعیتها برود خبری و جنجالی است شبیه شلوغکاری هایی که در فضای رسانهای رقم می خورد تا با انبوه حرف ها و پیام ها احساسات مخاطب را تحت تأثیر قرار دهند. در این فیلم، خانواده ای در پایین ترین طبقه اجتماعی از راه تولید و پخش مواد مخدر زندگی خود را می گذرانند. برادر بزرگ تر به نام شکور در نبود پدر، رئیس خانواده و صاحب باند مواد مخدر است و همه خانواده را درگیر این تجارت کرده است.
ابد و یک روز
مرتضی در یکی از سکانسهای مهم ابد و یک روز به سمیه می گوید: «حبس ابد، ممکنه بعد از ۱۵ سال عفو بخوره اما وقتی یک روز به اون اضافه می شه، امکان آزادی وجود نداره، مگه یه روز بعد مرگ زندانی.»
«ابد و یک روز» یکی از معدود نمونههای محبوب سینمای ایران در این گونه اجتماعی است. داستان تلخ خانوادهای تنگدست ساکن کوچهپسکوچههایی که در پس هر دیوارش هم جنس جابجا می شود و هم امید سو سو می زند. امید به بهتر شدن. امید به رسیدن یک روز خوب. امیدی کوچک مثل نمره ۲۰ برادر کوچک یا صبح زود بیدار شدن خواهر وسواسی خانه.
هر چند کارگردان در همان نماهای ابتدایی فیلم تکلیفش را با مخاطب روشن کرده و به ما فهمانده که آدم های این خانه هرگز نمی توانند از این چرخه بیپایان فلاکت خارج شوند. در صحنه ای که مرتضی (پیمان معادی) و سمیه (پریناز ایزدیار) مواد محسن (نوید محمدزاده) را سر به نیست میکنند مادر خانواده همراه پسر نوجوان به خانه همسایه میرود و بسته موادی را با هر ترفندی شده پس میگیرد تا به محسن بدهد و کسب و کار ویرانگرش دوباره رونق بگیرد.
متری شش ونیم
متری شش و نیم دومین ساخته بلند سینمایی کارگردان «ابد و یک روز» یکی دیگر از آثار مهم و قابل توجهی است که رویکرد سینماگر تازه نفسی مانند سعید روستایی را به سمت و سوی طبقه ضعیف و گرفتار جامعه ایرانی نشان میدهد. این فیلم که در جشنواره سی و هفتم فیلم فجر مورد اقبال منتقدان و مخاطبان قرار گرفت با روایت مهیج از یک ایده دزد و پلیسی شمایل جذاب و کمتر دیده شده از پلیس ایرانی را با بازی پیمان معادی رونمایی کرد و البته از نگاه اکثر منتقدان این همه چیزی بود که کارگردان را به سمت محلههای خاک و خلی جنوب شهر کشانده بود.
«برادران لیلا» آخرین ساخته سعید روستایی که اخیرا در بخش مسابقه جشنواره هفتاد و پنجم کن فرانسه به نمایش درآمد و موفق به دریافت جایزه فیپرشی شد نیز با بهره بردن از چهره هایی همچون ترانه علیدوستی، نوید محمدزاده، پیمان معادی و سعید پورصمیمی داستانی از دل آدم های به ته خط رسیده جنوب شهر را روایت می کند. آدم هایی که به نظر می رسد کورسوی امید «ابد و یک رو» و «متری شش و نیم» را هم برای ادامه دادن از دست داده اند.
شنای پروانه
«به ابوالفضل حیرون بودم دست خودم نبود. پروانه که زنم نبود. پروانه زندگیم بود. احمد آقا تو منو میشناسی یه عمر تو اون محل همه دست به سینه من وامیستادن. منم میرفتم خونه دست به سینه پروانه وامیستادم. من کمتر از گل بهش نگفت. فقط این بیناموسا فهمیدن اون ریشه منه. ریشمو زدن»
این جملات یکی از معروفترین دیالوگهای فیلم «شنای پروانه» اولین تجربه بلند سینمایی محمد کارت است که در جشنواره سی و هشتم جشنواره فلیم فجر در ۱۴ بخش نامزد و جایزه بهترین بازیگر مرد (امیر آقایی) و بهترین بازیگر زن (طناز طباطبایی) را از آن خود کرد.
شنای پروانه برشی از زندگی لمپنی را روایت می کند که کریخوانیهایش در شبکههای اجتماعی دیده میشود، ادعایش زیاد است و برای خود دار و دسته کوچک زورگیری و باج خواهی راه انداخته است. هاشم (امیر آقایی) به خاطر فیلمی که از شنای پروانه همسرش (طناز طباطبایی) در استخر در فضای مجازی پخش شده در سکانسی که پروانه به او پناه برده او به دلایل ناموسی با ضرباتی میکشد.
محمد کارت در این فیلم دوربینش را با قاب بندی های دیدنی زیر پوست شهر میبرد و تصویری از لمپن ایرانی دهه ۹۰ روی پرده می آورد که فراتر از غرق شدن در بزه اجتماعی و آسیب های چون اعتیاد و مواد مخدر و... از شاخه و شانه کشیدن و قدرت نمایی و عربده کشی و عریان کردن خشونت لذت می برد. لمپنی که هیچ شباهتی به لات دهه ۴۰ ندارد و بیشتر از اینکه حس همدردی و تاثر مخاطب را برانگیزد با جسارت کارگردانی کارت، ترس و دلهره و اضطراب را به جان مخاطب می اندازد.
جاندار
پدرام پورامیری و حسین امیری دوماری در اولین تجربه کارگردانی خود با فیلم سینمایی «جاندار» به سراغ ایده قصاص رفتند اما توانستند از دل یک سوژه تکراری با خرده روایت هایی کم رمق جاندار را قابل قبول کنند. «جاندار» از زمان اکران خود در جشنواره سی و هشت فیلم فجر و بعدتر نتوانست نگاه مخاطبان و منتقدان را به خود جلب کند. یکی از مهم ترین انتقادهای وارد شده به جاندار تکراری بودن فیلم چه در مضمون و چه در فرم است.
افشین علیار منتقد سینما در این باره گفته بود: «جاندار به ابتدایی ترین شکل ممکن ساخته شده است. در واقع کپی شلخته ای از چند فیلم با همین موضوع است. ساختار، چیدمان و بده بستان شخصیت بر اساس همان ابد و یک رو زپیش رفته است و از نگاه برخی دیگر از منتقدان تکرار تباهی و سیاهی بدون پشتوانه محکم داستانی و تنها بهره بردن از حضور بازی های قدرتمند بازیگرانی نظیر فاطمه معتمدآریا، جواد عزتی، حامد بهداد و باران کوثری برای یک بار مصرف تولید می شود و چیزی برای ته نشین شدن در جان مخاطب ندارد.
صحنه زنی
صحنه زنی دومین فیلم علی صمدی با ساختاری متفاوت از فیلم نخست او (بینامی) پس از آنکه از لیست اصلی فیلمهای جشنواره سی و هشتم فیلم فجر خط خورد در جشنواره جهانی فیلم فجر به اکران درآمد و پس از آن وارد چرخه اکران عمومی ۱۴۰۰ سینماها شد. صحنه زنی درباره زندگی سه مرد است که یک شبکه خلاف را اداره میکنند و کارشان این است که صحنههای جعلی تصادف را بسازند و از بیمه پول بگیرند.
صمدی در صحنهزنی سعی کرده با خلق موقعیتها و سکانسهایی درگیرکننده مخاطب را درگیر داستان زندگی کارکترهایی کند که باند خلاف کاری پردرآمدی را اداره می کنند اما به دلیل ضعف های آشکار در قصه پردازی نمی تواند مخاطب قابل توجهی را به سینما بکشاند. مردهای باند تبه کاری دست به کارهایی میزنند که به تدریج آنها را به زوال و سقوط میکشاند. سلسله اتفاقاتی که برای سردسته این باند میافتد و مواجههاش با یک مددکار اجتماعی (مهتاب کرامتی) او را دچار چالشهای اخلاقی میکند. بهرام افشاری با چهرهای خشن و قامتی استوار اما تکیده، به شخصیت درونگرا و عصبانی اسد هویت مردی دلمرده، باخته از زندگی و متلاشی شده داده است.