خانوادهی چنگال به دست بنده، منتظر بودند تا اینجانب، شکم هندوانهی بختبرگشته را به دو نیم کنم تا گُل از گلشان بشکفد و به طرفش حمله کنند و دلی از عزا در آورند که یکهو، چهرهی همه عین ماست، سفید شد! آخر، جناب هندوانه، بهجای گل سرخ، گلی سپید تقدیم ما کرد. باورمان نمیشد؛ این همه هیکل، این همه عظمت! اما هندوانهی قصهی ما نه رنگ داشت و نه آب و نه مزه. خلاصه در منزل شریف، کلی بحث در گرفت بر سر هندوانهی کال و رسیده و نحوهی تشخیص آن.
تا اینجای کار، زندگی بر وفق مراد بود و همهی اعضای خانواده، بهجای هندوانه، خندوانه دیدند و خلاصه همه خوابیدیم.
اما صبح فردا، ماجرایی پیش آمد که مرا حیرتزده کرد. سر صبح، چون همیشه، بعد از چشمگشودن، سری به جناب اینستاگرام عزیز زدم تا از احوال دوستان و آشنایان در ایران و جهان و کهکشان راه شیری خبردار شوم که یکهو، اولین پستی که به پیشنهاد خود اینستاگرام، جلوی روی من باز شد، این پست بود با این تیتر: روش تشخیص هندوانهی رسیده و کال! و با این تصویر:
جسارتا نفس گرامیام، برای لحظاتی نه بالا میرفت و نه پایین؛ بهقول بچهها، برای لحظاتی هنگیده بودم و نمیدانستم باید چه کنم. ناخودآگاه، گوشی مبارک را به سوی محل امنی پرتاب کردم و لحاف را روی سر مبارکم کشیدم و عین بید بر خود لرزیدم.
به بهانهی این قصه، خواستم خدمت همهی دوستان و آشنایان اعلام کنم که از این به بعد، خانوادهی سه نفرهی ما، تبدیل به خانوادهای چهار نفره، یا پنج یا شش و یا چند ده نفره شده که همهی اعضای آن، در هر لحظه، شش دانگ حواسشان در خانه جمع است و همه جایشان چشم و گوش است و چه اینترنت شما روشن باشد و چه خاموش، همهچیز را میبینند و میشنوند و به سرعت هم، اظهار نظر میکنند؛ اعضای فضول جدید منزل ما عبارتند از:
۱. اینستا جان
۲. گوگل جان
۳. فیس جان
۴. توییتجان
5. تلگ جان و...