همشهری آنلاین- محمد بیاتی: به بهانه پخش سریال یاغی و نمایش سیاهی و تلخی های حاشیه شهر با افشین علیار منتقد سینما و تلویزیون درباره دلایل اقبال سینماگران طی یک دهه گذشته برای تولید آثاری با مضامینی مشابه فیلم های همچون «ابد و یک روز»، «شنای پروانه»، «متری شش و نیم»، «جاندار» و.... و نمایش عریان فلاکت و مصیبت زیست آدم های محکوم به زندگی در طبقه ضعیف و فرودست گفتگو کردیم.
ابد و یک روز و جریانی که آغاز کرد
افشین علیار منتقد سینما با اشاره به فیلم هایی که آغازگر این موج فیلمسازی بوده اند، می گوید: من معتقدم سینمای ما در دهه نود و بعد فیلم «ابد و یک روز» مانند دهه ۸۰ و تقلید از فیلم های فرهادی وارد جریان تقلیدی شده است. در واقع این جریان حاکم بر سینما در دهه ۹۰ که حاصل جریان مشخصی نیست و مولفه های تقلیدی دارد وارد تلویزیون و شبکه نمایش خانگی هم شده است. به نظر می رسد ژانر یا گونه ای در فیلمسازی ما وجود دارد که قصه هایی در جنوب شهر با مولفه های خاص خودش را با اغراق زیاد بازسازی کند. سریال خوشنام نمونه ای تلویزیونی اخیر آن است. در این سریال هم با اینکه با سوژه تازه ای روبرو بودیم اما کارگردان بااستفاده بیش از اندازه از اِلمان های جنوب شهری ایده اصلی را گم کرده بود. ازدیاد این عناصر از هر زاویه ای به ضرر مخاطب است.
علیار با اشاره به شاخصه های فیلم ابد و یک روز بیان می کند: من معتقدم که آغازگر این جریان «ابدویک روز» سعید روستایی ست. بعد از آن می توان به مغزهای کوچک زنگ زده، بدون تاریخ بدون امضا، حمال طلا، متری شش و نیم، جاندار، شنای پروانه، شیشلیک و ابلق و... هم اشاره کرد. اما ابد و یک روز به دلیل اینکه تقریبا کلکسیونی از مصایب زندگی را در اجرایی اثرگذار و ماندگار به تصویر کشیده بود آغاز کننده این موج فیلمسازی به شمار می آید.
این منتقد سینما با اشاره به فیلم سینمایی «مجبوریم» ادامه می دهد: تمام این فیلم ها بر اساس مولفه های کوچه و خیابان و جوان هایی رها شده در آن ساخته شده اند. البته درام و دغدغه ای هم درآن دنبال می شود اما فرم به کار رفته در مضمون بر اساس فریاد، زورگویی و عربده کشی و به طور کلی سیاه نمایی ست. جالب اینکه «مجبوریم» آخرین ساخته رضا درمیشیان هم با همین نگاه ساخته شده است. در این فیلم آنقدر تصاویر چرک و سیاه جامعه دیده می شود که اساسا مضمون اصلی در آن فراموش می شود. اتفاقا این فیلم ایده جدیدی دارد اما از آنجا که فیلمساز سودای آسیب شناسی ندارد این ایده در فیلم کارکرد لازم برای طرح موضوع اجتماعی را ندارد.
آفت کپی کردن در سینما، تلویزیون و...
علیار درباره تبی که طی چند سال اخیر شرایط فیلمسازی سینما و تلویزیون و... را تحت تاثیر خود قرار داده بیان می کند: معمولا تب این موج ها یک دهه است و بعد لابلای جریان های نوظهور دیگری گم می شوند. اما نکته اینجاست که این جریان هم ضد مردم است و هم اساسا ضد اخلاق و آثار مخرب آن می تواند تا مدت ها باقی بماند. او در ادامه می گوید: به نظر می رسد یک جور آفتی در سینمای ما حاکم شده است در کپی کردن از روی دست یکدیگر. زمانی فیلمسازان از روی دست کیارستمی و فرهادی کپی می کردند و حالا شده سعید روستایی.
فیلمساز تا زمانی که جهت های جغرافیایی را زیست نکرده باشد نمی تواند اثر تاثیرگذاری خلق کند. مثالش سریال یاغی که با وجود همه جذابیت ها به دلیل اینکه کارگردان آن را بر اساس تجربه های زیست شده اش نساخته چفت و بست لازم در بافت شخصیت ها و مضمون ندارد و جغرافیایی که این قصه در آن رخ می دهد برای مخاطب ملموس و باورپذیر نیست.
این منتقد ادامه می دهد: به هر حال با هر المان و عناصری می شود یک اثر نمادین ساخت اما آن اثر ماندگار نخواهد شد. سریال آقازاده یا حتی زخم کاری هم که نسبتا آثار موفقی بودند اما به دلیل اینکه مضامین آن فقط درخدمت کشاندن مخاطب به دنبال خود بود تا ایجاد فضا و داستان واقعی، نکته ای نداشت که برای مخاطب تبدیل به مسئله شود.
پول هایی که باید خرج شوند
علیار درباره ارتباط مستقیم تولید به فروش، گیشه یا استقبال و سلیقه مخاطب می افزاید: متاسفانه سیستم تولید چه در سینما چه تلویزیون و چه نمایش خانگی با ساز و کار بساز و بفروشی پیش می رود و هیچ توجهی به سلیقه مخاطب یا اتفاقات روز جامعه ندارد. آنچه که برای تهیه کننده و کارگردان اهمیت دارد سرمایه اثر است که از کجا و چگونه تهیه شود. فیلم و سریال هایی بودند که با سرمایه های نجومی تولید شدند اما تولید به سرانجام نرسیده متوقف شده است. چرا؟ به دلیل اینکه سرمایه آن قبل از پایان تولید هزینه و خرج شده است.
در حقیقت سرمایه ای در بخش خصوصی وجود دارد که گذشته از قابل شک و تردید بودن آن، باید در حوزه فرهنگ خرج شوند و هیچ اثری در کیفیت اثر تولید شده ندارد. با اندکی کنجکاوی می توان از پشت پرده تولید انبوه این سریال ها سردرآورد. اینکه تنها با هدف ساختن و رسیدن به سرمایه کلید خورده اند نه مخاطب سنجی و... به هر ترتیب اگر بتوان این گونه فیلمسازی را در قالب ژانر اجتماعی بررسی کرد باید در زمانه ای ساخته شود که مخاطب تحمل و صبر نشستن در سالن و تماشای تلخیها و معضلات اجتماعی را داشته باشد.
این منتقد درباره محتوای بومی این گونه آثار توضیح می دهد: ما در آثار این چنینی همچنان نتوانسته ایم بر اساس فرهنگ و آداب و رسوم بومی خودمان به سراغ تولید این گونه آثار برویم. با شروع سریال یاغی و از همان قسمت اول همه با تعریف و تمجید گفتند این سریال شبیه سریال فرانسوی بلوک ۱۳ (Banlieue ۱۳) پیر مورل است اما آیا این واقعا امتیازی برای فیلم محسوب می شود؟ به نظر می رسد ما آنقدر گرفتار موضوعات پیش پاافتاده هستیم که به تولید اثری با مشخصه های ایرانی فکر نمی کنیم. انگار ژانر ایرانی ما شده داستان هایی که در فضای گنده لات های جنوب شهر سپری می شود. این آثار مخاطب سنی خاص خود که اغلب نوحوانان هستند دارد. به نظر می رسد برخی اقشار جامعه نادیده گرفته می شود. اقشاری که شاید هیچ تمایلی به دیدن یاغی و جوکر و جیران و خسوف ندارد.