علی خوشتراش- همشهری آنلاین: در حادثه دلخراش زلزله رودبار بیش از ۲۰۰ هزار واحد مسکونی تخریب و خسارات زیادی به تأسیسات و اماکن عمومی وارد آمده بود و حدود ۵۰۰ هزار تن نیز بیخانمان شده بودند. این اولین و آخرین زلزله مرگبار نبود. زیرا بعدها ایران داغدار از دست دادن هموطنان زیادی در زلزلههای دیگری شد که مصیبتبارترین آنها بم، ورزقان و گیلانغرب بوده است.
پیش از زلزله رودبار ایران مصیبت زلزله طبس و بوئین زهرا را هم پشت سرگذاشته بود. آمارها نشان میدهد قبل از این دو واقعه یاد شده، نقاط مختلفی از کشور براثر این حادثه طبیعی آسیبهای جانی و مالی دیده بود.
در شهریورماه ۱۳۹۰ رئیس پژوهشگاه بین المللی زلزله شناسی و مهندسی زلزله ایران در نخستین کنفرانس بین المللی ساخت و ساز شهری در مجاورت گسل های فعال، در تبریز با اشاره به اینکه ایران در بخش مهمی از منطقه لرزه خیزی جهان قرار گرفته است، اعلام کرده بود که «در طول ۱۱۰ سال اخیر ۱۵ هزار و ۱۳۹ زلزله بالای ۴ ریشتر در ایران به وقوع پیوسته است و بطور میانگین هر ۱۰ سال یک زلزله با قدرت بیشتر از ۶ و نیم ریشتر در ایران ثبت شده است».
اما میان همه این وقایع این سوال مطرح است که چرا برخی حوادث در حافظه تاریخی پررنگتر هستند و برخی کم رنگتر و حتی برخی فراموش می شوند. به عنوان مثال زلزله بوئینزهرا که تقریبا یک دهه قبل تر از زلزله طبس اتفاق افتاده بود بیشتر در حافظه تاریخی باقی مانده است. این درحالی است که رسانههای مکتوب و تصویری در زمان وقوع زلزله طبس توسعه بیشتری یافته بودند و حتی تلویزیون آن زمان اقدام به پخش تصاویر آن حادثه از تلوزیون میکرد و مردم سراسر کشور از خانههای خود اخبار طبس را دنبال میکردند.
نقش هنر قوی تر از رسانه
علیرضا پنجهای شاعر نوپرداز، پژوهشگر، منتقد ادبی و روزنامهنگار که خود از همان ابتدا فاجعه شاهد مصیبتها بوده و در این رابطه اشعار تاثیرگذاری سروده در گفت و گو با خبرنگار همشهری آنلاین اظهار کرد: وسعت جغرافیایی زلزله گیلان، قزوین و زنجان بسیار گسترده و مخرب بود. زمان زلزلهی رودبار ۲۹ سال داشتم کارم شعر و روزنامهنگاری بود.
این شاعر و منتقد ادبی درپاسخ به این پرسش که چه عواملی در ماندگاری برخی حوادث و اتفاقات درتاریخ نقش موثری دارند اظهار کرد: بی شک رسانهها نخستین عواملی هستند که در پوشش خبری شرکت میکنند، اما در این گونه موارد و گنجاندن همه ابعاد واقعه کار هنر و هنرمندان است. رفتارهای فرهنگی به مراتب نقش بیشتری دارند. به عنوان مثال زلزله بوئین زهرا با نام و کار انساندوستانه جهانپهلوان تختی در حافظه تاریخ حک شد و باقی ماند.
پنجهای درباره اهمیت هنر در ثبت و و ضبط وقایع بیان کرد: تاثیر هنر و ادبیات را اگر به گستردگی وعمق فاجعه بیفزائیم، خب زلزله گیلان و قزوین و زنجان با آگراندیسمان طبیعی نمود خواهد داشت. البته ساخت فیلمهای «زندگی و دیگر هیچ» و «زیر درختان زیتون» توسط عباس کیارستمی اثر گذار بوده. همچنین شاعران و خبرنگاران و عکاسان هم سنگ تمام گذاشته بودند. من هم اشعاری در همان سال گفته بودم. یکی سوژهام مادری بود که دارد گهوارهی خالی را در باد منجیل تکان میدهد، یکی دوچرخهای که قرار بود اول تابستان بازیچه پسرک دبستانی شود.
او اظهار کرد: اما باید اذعان داشت که آنچه هنر و ادبیات ثبت میکند با روایتهای اداری و رسمی قابل قیاس نیست. در زلزله بم بزرگی تخریب ارگ، مانع آگراندیسمان فاجعه انسانی شد. البته محرومیت کویر از همه لحاظ با شمال قابل قیاس نیست. زلزله بم در اوایل دهه ۸۰ روی داد، دههای که سیاست و موضوعات سیاسی و روشنفکری در اولویت بودند. انواع امکانات فضای مجازی آنقدر در برابر مخاطب، دیتا ریختند که مخاطب وقت درنگ و تامل بر واقعه نداشت تا از آن به تولید هنر و ادبیات برسد. اما در سال ۶۹ ما تازه از جنگ فارغ شده بودیم. اگر به اصل تحلیل مشخص از شرایط مشخص قائل باشیم، میبینیم هر واقعه ملاحظات متفاوت از نظر کمی و کیفی دارد. برای نمونه همانطور که گفته شد؛ زلزله بوئین زهرا به واسطه اقدامات تختی در جمعآوری کمک مالی و جنسی آن هم تحت شخصیت ابرستارهای خودش در چشم تاریخ بولد شد و مورد توجه قرار گرفت.
این شاعر روزنامهنگار درباره اینکه چرا تاکنون تاریخ شفاهی این فاجعه از زبان بازماندگان به صورت مدون گردآوری و منتشر نشده است بیان کرد: یادم است کتابی در قطع روزنامه مجموعه اخبار زلزلهی ۳۱ خرداد ۱۳۶۹ نیز منتشر شد. اما در خصوص عدم ثبت کافی وقایع زلزله ۱۳۶۹ شمال میتوان افزود که متاسفانه ما پژوهنده حرفهای کم داریم و مدیریت فرهنگی کشور هم در ثبت وقایع و تاریخ شفاهی آنچنان که بایسته است بر نیامد. اینها همه پروژههایی هستند که باید طرح آن نوشته و از طرق لازم بودجهاش تامین شود. نسل ما هم به دهه شصت زندگی رسیده اما دریغ از ثبت اینهمه دیتا که با مرگ ما زیر خاک خواهد رفت.
او افزود: مستندسازان ما نیز بیشتر در فکر جایزه گرفتن هستند تا رفتن پی سوژههایی که بر هویت زیستبومشان بیفزاید. متاسفانه نهادهایی که بودجه دارند فعالیتشان حاشیهای است.
پنجهای ادامه داد: مساله ماندگاری فاجعه زلزله سال ۶۹ گیلان تحت تاثیر رسانهها نیست. زیرا رسانه با هر مسالهای گذرا برخورد میکند و در نهایت سراغ سوژه بعدی میرود به همین دلیل این ماندگاری بیشک به تولید آثار هنری و فعالیتهای ادبی و حضور و شرکت سرآمدان فرهنگی مربوط میشود. به طوری که در رابطه با همین فاجعه هنرمندان و نویسندگان بسیاری ورودکردند. حتی شاملو و دولت آبادی از ایرانیها و نویسندگان خارجی کمک گرفتند و ساختمانهایی برای مدرسه ساختند. اکنون با اینهمه دیتا و امکانات فضای مجازی، میتوان در کوتاهمدت واقعهای را بولد کرد اما در دراز مدت اگر این واقعه به اثر هنری و ادبی مزین نشود، بیگمان موجی خواهد بود گذرا. نقش هنر و ادبیات هرگز پیام رساندن صرف نیست بلکه خالکوبی و حک کردن آن نه در ظاهر و پوست بلکه در ذهن تاریخ است.
فیلمهایی با محوریت زلزله رودبار
سه گانه کوکر نام فیلمهای «خانه دوست کجاست»، «زندگی و دیگر هیچ» و «زیر درختان زیتون» عباس کیارستمی است که ۲ فیلم از این مجموعه با محوریت زلزله است.
کیارستمی در سال ۶۵ یعنی ۴ سال قبل از زلزله فیلم خانه دوست کجاست را ساخته بود. اما دو فیلم دیگر بعد از این واقعه ساخت. هر سه فیلم لوکیشن مشترکی به نان روستای کوکر در منطقه رستماباد از توابع شهرستان رودبار دارند. جایی که آسیب شدیدی دیده بود. کیا رستمی بعد از فاجعه یاد شده در آن منطقه حضور یافته بود و سراغ کودکانی را در خانه دوست کجاست نقش ایفا کرده بودند میگشت.
فیلم سینمایی زندگی و دیگر هیچ
«زندگی و دیگر هیچ» که یک سال بعد از زلزله مرگبار رودبار ساخته شد، داستانی درمورد زلزله است که در خلاصه داستان آن آمده است:سه روز پس از زلزله خرداد ۱۳۶۹ در استان گیلان، پدر و پسری از تهران به منطقه زلزله زده و به جستجوی بابک و احمد احمدپور بازیگران فیلم خانه دوست کجاست؟ می روند. به دلیل راه بندان مجبور می شوند راه های فرعی مختلفی را برای رسیدن به روستای کوکر، محل زندگی پسربچه ها طی کنند. پدر و پسر، احمد پورها را تا پایان فیلم نمی بینند اما خبرهایی از سلامت آنها می گیرند. این فیلم عباس کیارستمی برنده جایزه بخش نوعی نگاه در چهل و پنجمین جشنواره فیلم کن، فرانسه ۱۹۹۲ شد.
زیر درختان زیتون
زیر درختان زیتون پارهٔ سوم از سه گانه کوکر است. آخرین و سومین قسمت از این سه گانه، دو سال بعد یعنی در سال ۷۲ با نام «زیر درختان زیتون» ساخته شد. بازهم داستان در مورد رودبار است. در روستایِ کوکر، حسین به خواستگاریِ دختری به نامِ طاهره می رود، ولی چون خانه ندارد به او پاسخِ منفی می دهند. همان شب زلزله تمامِ مردم روستا را بی خانمان می کند. حسین در بی خانمانی، خود را با همه یکسان می بیند و خوشحال هم هست. هفت روز می گذرد، در سرِ مزارِ کشته شدگان حسین متوجه میشود طاهره و مادربزرگش زنده مانده اند. ادامه داستان فیلم به این صورت است که گروهی برایِ ساختنِ فیلم به کوکر میآیند. حسین با آنها کار میکند. گروه طاهره را برایِ بازی در نقشِ زن حسین انتخاب میکند. طاهره سرآخر راضی به بازی در کنار حسین می شود، ولی خارج از مکالماتِ اجباری مربوط به نقشش، کلمهای با حسین سخن نمیگوید.
کارگردانی دیگر، فیلمی دیگر
فیلم سینمایی «دل بی قرار» به کارگردانی قربان محمدپور اثر دیگری بود که درباره زلزله رودبار ساخته شد. دل بی قرار داستان خواهر و برادری به نام «معصومه» و «علی» است که بر اثر وقوع زلزله رودبار یکدیگر را گم میکنند و دست تقدیر برای آنها وقایع ناخواسته ای را رقم می زند.
نوای جانگداز آوای مهر
سوای شاعران و کارگردانان موسیقیدانان هم وارد ماجرا شدند. استاد حسین علیزاده از جمله هنرمندانی بود که با ساخت و انتشار کاست و آلبوم آوای مهر توانست تصویر فوقالعادهای از تراژدی بعد از زلزله را خلق کند، اثری که همه عواید فروش آن هزینه بازسازی مناطق زلزله شد.
موسیقی این آلبوم در دو بخش ساخته شدهاست. روی نخست این کاست که توسط ارکستر سازهای ملی اجرا شدهاست، دربردارندهٔ آهنگهایی است که ریشه در موسیقی ملی ایران دارد و علیزاده بر پایه ذهنیاتی که از ملودیهای بومی ایرانی دارد و با استفاده از آمیختن همزمان صداها، آهنگها را به وجود آوردهاست. آهنگهای «زندگی»، «طلوع»، «عمق فاجعه»، «آوای مهر» و «عروج» نشاندهندهٔ واکنش علیزاده به زمینلرزهای که رخ داده را بازگو میکند.
در این بخش صدای پرسوز و گداز هادی حمیدی خواننده اهل تالش در بیان تراژدی بسیار موثر بود. علیزاده در قطعه «عصیان» که در روی دوم کاست قرار دارد از امکانات و نوآوریهای موسیقی غربی استفاده کردهاست و ضبط این قطعه در سالن شهرداری استراسبورگ و قطعهٔ «رؤیا» هم در سال ۱۳۶۹ و در رادیو اتریش ضبط شدهاست.
استاد شجریان برای زلزله زدگان آواز خواند
استاد علی جهاندار از خوانندگان موسیقی سنتی ایران که خود از شاگردان استاد شجریان بود و اهل رستم آباد است در باره حمایتهای فرهنگی و مادی خسرو آواز ایران از زلزدگان در مصاحبهای گفت: اواخر دهه ۶۰ و بعد از زلزله رودبار و منجیل به زادگاهم در بخش رستمآباد رودبار رفتم. آنجا با برادرم و تعدادی از اقوام و دوستان مشغول کارهای عمرانی بودیم و برای روستا و اهالی امکانات رفاهی و راههای دسترسی و آب آشامیدنی فراهم میکردیم. در همین ایام استاد شجریان با من تماس گرفت گفتم در منطقه زلزله زده هستم. چند روز بعد استاد شجریان به همراه استاد مشکاتیان و خانواده به روستایمان آمدند. آن شب همه اهالی روستا جمع شده بودند. استاد گفتن که ساز مرا بیاورید، میخواهم که برای اینها بخوانم و حسابی هم برای اهالی آواز خواند.
بعد از این اتفاق استاد شجریان به آمریکا رفت. از آنجا تماس گرفت و گفت که من یک کنسرت را با فرهنگ شریف در آمریکا اجرا کردهام. ۸ میلیون پول جمع کردیم، شماره حسابی به من بده تا برای شما واریز کنم و شما در همان روستا یک مدرسه بسازید خودش چند باری برای نظارت بر ساخت مدرسه به بخش رستمآباد آمده بود. خلاصه اینکه به همت استاد شجریان یک مدرسه ۱۰کلاسی و دو طبقه برای دانشآموزان دبیرستانی ساخته شداما نخواست اسمشان روی مدرسه گذاشته شود.
شعری از علیرضا پنجهای که برای زلزله زدگان سروده بود؛
می جنباند گهواره خالی را / می گویم: هوای چادر چه سرد است / چیزی نمی گوید؛ هیس! خوابیده کودک او آیا؟ / باد که هوهوکشان تن می ساید/ لختی درنگ می کند/ سر می آورد به چادر/ صدای گریه شبانه ای می آید/ می جنباند او هنوز گهواره خالی را».