به گزارش همشهری آنلاین، جواد منصوری نخستین فرمانده سپاه پاسداران با حضور در برنامه تلویزیونی دستخط به سؤالات مجری برنامه پاسخ داد.
جواد منصوری مبارزات علیه رژیم پهلوی را از سال ۴۳ شروع کرد و مهر ۴۴ ساواک او را دستگیر کرد، ۶ سال اولین زندان او بود که برایش تعیین شد و ۳ سال و نیم بعد بیرون آمد. از ۴۸ وارد فعالیتهای مسلحانه شد و ۵۱ دستگیر شد که به مدت ۱۱ سال برای او حکم بریده شد.
در آذر ۵۷ در اوج انقلاب به میان مردم آمد و بعد از سمتهای مختلفی را بهویژه در عرصه دیپلماسی و وزارت امور خارجه داشته است؛ معاون فرهنگی و دیپلماسی وزارت امور خارجه از سال ۶۰ تا ۶۸ و از ۶۸ تا ۷۲ سفیر ایران در پاکستان، بعد مشاور وزیر امور خارجه و همچنین سفیر جمهوری اسلامی ایران در چین از ۸۵ تا ۸۸ از جمله مسئولیتهای ایشان بوده است. الان هم به عنوان یکی از چهرههای سیاسی شناخته میشود که روی تاریخ معاصر کار میکند.
در خدمت جناب آقای جواد منصوری هستیم که من بخشهایی از سوابق ایشان را اشاره کردم.
آقای دکتر سلام؛ به برنامه دستخط خیلی خوش آمدید.
با سلام خدمت جنابعالی و همکاران محترم شما. در خدمت شما هستم و امیدوارم بتوانیم برنامه خوبی داشته باشیم.
آقای منصوری فضای الان کشور را بهعنوان کسی که مشغول قلم زدن و مطالعه بر روی تاریخ معاصر است، چطور میبیند؟ فکر میکنید الان چه مقطعی را میگذرانیم؟
چند نکته هست که باید عرض کنم. اولاً انقلاب ما یک انقلاب بینظیر بود یعنی در دنیا نظیر ندارد. هر کسی هم انقلاب ما را با انقلابهای دیگر مقایسه کند اشتباه میکند. دلایل این امر مفصل است که در کتاب هایم نوشته ام.
یعنی انقلاب ما قابل مقایسه نیست.
بله. این خیلی موضوع مهمی است. اولین اختلاف ما با خیلیها همین مسئله است. ثانیاً شرایط جغرافیایی ایران هم شرایط ویژهای است، یعنی اینطور نیست که ایران با خیلی از کشورهای مثلا آفریقا یا جنوب شرق آسیا یا امریکای لاتین یکی باشد. همین روزهای اخیر یکی از سناتورهای امریکایی صریحا نقشه گذاشته و گفته هر کسی بر ایران مسلط شود بر دنیا مسلط است!
از صبح ۲۳ بهمن ۵۷ امریکا، شوروی و قدرتهای کوچک و بزرگ دنیا برای شکست این انقلاب برنامهریزی کردند، کار کردند و هنوز هم ادامه میدهند؛ یعنی اگر کسی غیر از این فکر میکند نمیداند دنیا چه خبر است. معنا ندارد که ۵۰-۴۰ شبکه تلویزیونی صبح تا شب کارشان را این تعریف کنند. تحقیق شده در دنیا علیه هیچ مردم و هیچ کشوری این حجم از تبلیغات را ندارند.
۲۹۰ شبکه فارسی زبان!
برای کجا چنین چیزی هست؟ اینها را باید کنار هم گذاشت تا اظهارنظر کرد. موشه دایان، وزیر امور خارجه وقت اسرائیل در سال ۵۷ بود. به صراحت این موضوع را گفت که «از آن روزی میترسم که صدای زلزله انقلاب اسلامی پشت مرزهای ما باشد».
نه، اضافهتر از آن، این که گفت همه دنیا دور هم جمع شویم و جلوی این زلزله را بگیریم. این جمله بعدی اوست.
اما در حال حاضر یکسری نقاط قوت داریم که خیلی جدی است، دنیا هم خوب این نقاط قوت را میداند. مکتب ماست. رهبری ماست. مردم مومن، آگاه، حاضر در صحنه است. اینها نقاط قوت ماست. در دنیا به این راحتی چنین چیزهایی پیدا نمیشود. یکسری نقاط ضعف داریم که خیلی جدی است. متاسفانه یا جدی نگرفتیم یا نتوانستیم حل کنیم؛ مثلاً ما هنوز بحث حاکمیت قانون در کشور را نتوانستهایم حل کنیم. این خیلی هم جدی است و بسیاری از مشکلات کشور هم از همینجاست. همین امروز که من و شما با هم صحبت میکنیم هنوز قانون مسئله اول کشور است. مثلاً وضع رانندگی مردم ما چگونه است؟ با کدام قانون است؟ میزان تلفات و خسارات و مرگ و میر در جادههای ما چگونه است؟ تازه در این زمینه کلی هم فرهنگسازی شده است.
وضعیت ادارات ما چگونه است؟ فریاد همه از ناکارامدی دستگاه اداری ما بر هواست. چرا این چنین است؟ چون من که پشت میز مینشینم به فکر قانون نیستم و به فکر خودم هستم، به فکر مملکت نیستم بلکه به فکر خودم هستم.
شما ۳ سال سفیر ایران در چین بودید. این دیکتاتوری قانون را شنیدم. من چین نرفتم، ولی شنیدم به شدت آنجا جدی است.
دولت چین بررسی کرده است که یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون نفر جمعیت دارد و این را با تعارف و مصلحتاندیشی نمیتواند اداره کند؛ لذا یک حرف، یک مصوبه، یک بخشنامه که ابلاغ میشود تا دورترین نقطه کشور بدون، چون و چرا میرود.
الان بعد از ۴۳ سال، در کجای انقلاب قرار داریم؟ اگر بخواهیم با انقلابهای دیگر مقایسه کنیم، یعنی با انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب روسیه ...
اصلاً مقایسه نکن!
در مقایسه با انقلاب خودمان کجای کار هستیم؟
اولین موفقیت بزرگ و معجزه بزرگی که خلق کردیم و دنیا در این مانده است، این است که این انقلاب را حفظ کردیم و نگه داشتیم.
با این همه دشمنی!
با این میزان دشمن و ضعفهای داخلی و با این موقعیت جغرافیایی و خیلی مسائل دیگر. اتفاقاً مقام معظم رهبری در سخنرانی روز ۱۴ خرداد خود به این موضوع اشاره کردند، این موضوع سندیت دارد یعنی ایشان بیان نکردند، ولی سند دارد. سند این موضوع در اسناد سفارت آمریکاست.
اردیبهشت ۵۸ سفارت آمریکا یک نامه به وزارت خارجه آمریکا مینویسد که اوضاع و احوال امنیتی اینجا خراب است. شما اجازه دهید اسناد و دستگاههای سری و حساس را جمع کنیم و به واشنگتن بفرستیم. آنجا جواب از وزارت خارجه آمریکا برای سفارت جواب میآید که لازم نیست و ۶ ماه دیگر برمیگردیم و اینها نمیتوانند ایران را اداره کنند!
که آقا به ۶ ماه دیگر اشاره کرد.
بله؛ سندش این است. ایشان فرمودند ۸۰ تا ۶ ماه را گذراندیم. حضرت امام جملهای بیان کردند که به نظرم خیلی عالمانه بود؛ ما انقلاب کردیم، ولی انقلابی عمل نکردیم! این عین عبارت امام است. این واقعیت است.
مردم را آنچنان که باید با واقعیتهای دنیا آشنا کنیم که قدر خودشان را بدانند، قدر مملکت خود را بدانند، البته یک نکتهای وجود دارد نارضایتی مردم یک بخشی حالت تلنگر زدن به مسئولین دارد.
منظورتان این است که تلنگر به مسئولین میزنند که حرکت بیشتری کنند.
سریعتر عمل کنند، بیشتر عمل کنند، بیشتر به فکر مردم باشند. واقعیت این است که بعد از جنگ اشرافیگری، منیتها و تجملات به تدریج غلبه کرد. هزینههایی که در دستگاههای دولتی است کم نیست. اسراف و اتلافهایی که وجود دارد را مردم میبینند.
این نکته را بیان کردید که از برنامه قبلی مثال بیاورم. مهمان ارجمند برنامه ما به اشرافی گری بعد از جنگ اشاره کرد و گفت برخی فحش میدهند که اشرافیگری با آقای هاشمی رواج یافت و ایشان میخواست مردم گدا نباشند، آقای خود باشند، میخواست برای مردم شغل ایجاد کند، هدف گذاری ایشان این بود، ولی این طور شد. این را قبول دارید؟
ببینید ما دلمان میخواهیم مردم وضعیت خوبی داشته باشند، ولی دلیل نمیشود با اشرافیت، فاصله طبقاتی ایجاد شود واین فاصله زیاد شود.
یعنی آن حرف توجیه این فاصله نیست که نمیخواستند مردم گدا شوند.
بله. شهید رجائی میگفت این کارمند من زن و بچه دارد، او هم میخواهد غذا بخورد، او هم میخواهد مدرسه برود، او هم نیاز به بهداشت دارد. به چه دلیل من ۱۰ برابر او بگیرم؟ من مزدور این هستم، من کارگر و کارمند این هستم. تعبیر امام از کارمندان دولت این بود که شما مزدور مردم هستید.
حضرت آقا چندین بار در یک دهه اخیر اشاره کردند که ما در پیچ تاریخی هستیم و این پیچ تاریخی خیلی حساس است. برداشت من این است که یکی از هشدارهای این پیچ تاریخی، این است که به نقطه حساسی رسیدیم و کم نیاوریم.
بله؛ درست است. این مطلبی که بیان میکنم شاید از نظر برخی قابل قبول نباشد، ولی اشکالی ندارد حرف من را گوش دهند. دنیا به لحاظ فکری به بن بست رسیده است منتهی شهامت این را ندارد که به من بگوید لیبرالیسم غلط است، سکولاریسم غلط است، ناسیونالیسم غلط است، سوسیالیسم غلط است، کمونیسم غلط است. شهامت گفتن این مطالب را ندارند.
الان کمونیسم کجای دنیاست؟ جز در کتابها جای دیگری وجود دارد؟ سوسیالیست جز در کتابها جای دیگری وجود دارد؟ و خیلی حرفهای دیگر! به همین دلیل است که قدرتهای بزرگ تمام امکانات خود را علیه ما گذاشته اند. اخیراً یکی از مقامات اسرائیل در یک سخنرانی گفته بود و در یکی از روزنامههای اسرائیل بیان شد که به نقل از آنجا بیان میکنم، گفته بود ما در کتابها خواندیم که رهبر مسلمانی میآید که با ۳۱۳ نفر دنیا را اداره میکند، ولی من میگویم لازم نیست ۳۱۳ نفر باشند، اگر ۱۰۰ نفر مثل سردار سلیمانی باشند، کافیست و دنیا را اداره میکنند، چون همین یک نفر همه خاورمیانه را بهم ریخت. تمام معادلات منطقه را برهم ریخت. او به همین صراحت بیان کرد! به نظر من هم واقعبینانه گفته است؛ این را بررسی کنیم.
الان یکی از مهمترین موضوعات ما بحث مذاکرات است که با توجه به عملکرد آژانس بین المللی انرژی اتمی، خیلی به آژانس امیدوار نیستند یعنی خود آنها با توجه به عملکردی که داشتند، کمرنگ کردند. به قول امیرعبداللهیان حرکاتی که میشود کار را به بنبست میرساند. نقل به مضمون گفتم یعنی کار را به جاهای سخت میرساند. نظر شما درباره مذاکرات بهعنوان یک دیپلمات قدیمی وزارت خارجه چیست؟ فکر میکنید به کدام سمت میرویم؟ آیا در این زمین آمریکاییها با این دست فرمون به جایی میرسند؟
من از سالهای پیش معتقد بودم ما با آمریکاییها به نتیجه مثبتی نمیرسیم. امکان این هم وجود ندارد، برای اینکه اساساً امریکا به هیچ وجه موجودیت ما را به رسمیت نمیشناسد. تمام اینها وقتگذرانی است و به نوعی مرحله به مرحله برای تضعیف ایران است. یعنی اصلا اعتقادی ندارم به اینکه بحث هستهای و نیروگاه و غنی سازی اورانیوم اصلاً مطرح باشد.
کنار دست ما، کشور پاکستان بمب اتم دارد، مگر با او از این برخوردها کردند؟ با هند از این برخوردها کردند؟ علاوه بر اینکه ما خیلی کوتاه آمدیم. اخیراً متنی از آقای جان کری منتشر شد، جان کری در مجلس آمریکا سخنرانی کرده و به جمهوریخواهان اعتراض کرده است. گفته ما قراردادی را با ایران بسته بودیم که ظرف ۸ سال ایران تجزیه میشد و ایران روی نقشه جغرافیایی نبود، شما با پاره کردن این قرارداد، ایران را دوباره بازگرداندید و الان دولت جدید هم دارد برمیگرداند. توضیح داده که همان مدتی که اجرا شد ایران چقدر ضرر کرد و امریکا چقدر سود برد.
برجام؟!
بله. همین چند وقت پیش رئیس کمیته روابط خارجی آمریکا گفت ایران اسرائیل را به رسمیت بشناسد و بمب اتم هم داشته باشد. مسئله ما این مسائل نیست. اسرائیل را به رسمیت بشناسد کاری با ایران نداریم. به نظرم میرسد در این مذاکرات به جایی نمیرسیم و اشتباه بسیار بزرگی کردیم که کشور را معطل این قضیه کردیم. من فکر میکنم آقای رئیسی در این قضیه کاملاً ایمان دارد که حالا شد، شد و اگر نشد نشد، مملکت را با این امکانات بالقوهای که داریم، امکانات بالفعلی که داریم میتوانیم اداره کنیم. مشکلی نداریم.
فکر میکنید جنگ اوکراین و روسیه در این جدول چیده شد یا جدول متفاوتی بود که آمریکاییها طراحی کردند؟
البته نظرات متفاوت است و قدری هم من هنوز به یک نظر قطعی نرسیدهام، ولی خاطرهای بگویم شاید قضیه را قدری باز کند. سال ۱۳۵۴ سفیر آمریکا پیش فردوست میآید. سال ۱۳۵۳ امریکاییها در ویتنام شکست مفتضحانهای خوردند، شبیه آن چیزی که در افغانستان روی داد. سفیر آمریکا به آقای فردوست میگوید انتقام شکستمان از شوروی را در افغانستان میگیریم. سال ۵۷ روسها شروع به ورود در افغانستان میکنند و سال ۵۸ رسماً ارتش سرخ افغانستان را گرفت.
یک خاطره نابی در اینجا دارم که شاید خیلی از مخاطبین ما نشنیده باشند. یک صبح جمعهای با حضرت امام (ره) قرار ملاقات داشتم. فرمانده سپاه بودم و گاه به گاهی خدمت ایشان میرفتم. قرار ملاقات ما شد و من وارد اتاق شدم و حضرت امام آمدند و نشستند، تا من خواستم با ایشان صحبت خود را شروع کنم مسئول دفتر داخل آمد و گفت آقا سفیر شوروی از ساعت ۶ صبح اینجا آمده و میگوید پیام مهمی دارم و باید بیان کنم و هر چه گفتیم قبول نکرده برود و نشسته است. امام گفت بگویید داخل بیاید؛ یعنی امام صحبت با من را شروع نکردند. سفیر شوروی آمد و با احترام برخورد کرد و دست در جیب کرد و کاغذی در آورد و متن نامه برژنوف را برای امام (ره) خواند و گفت ما مجبور شدیم به دلیل حضور امریکایی ها، فئودالها و راهزنان افغانی، داخل افغانستان برویم که به خاطر امنیت خود ماست و ما به شما کاری نداریم و به سمت مرزهای ایران نمیآییم.
در این نامه این مطلب عنوان شد. نامه که تمام شد حضرت امام خیلی عالی به او گفت اشتباه کردید وارد افغانستان شدید! ملت مُسلم افغانستان شما را تحمل نخواهند کرد، شما هر چه زودتر بیرون بروید. سفیر جا خورد! اصلاً انتظار چنین صحبتی را از حضرت امام نداشت که به صراحت بگوید بیرون بروید و اشتباه کردید.
این، یک روز جمعهای بود؛ روز یکشنبه برژنوف در مسکو در یک کنفرانسی صحبت میکند که دوشنبه و سهشنبه روزنامههای ما بخشی از صحبتهای او را نوشتند از جمله این را تیتر کردند که برژنوف گفته بود سوسیالیسم هر جایی وارد شود دیگر خارج نمیشود. این جواب حرف امام بود، ولی کسی در دنیا نفهمید که چرا این را برژنوف گفت. در واقع به امام گفت ما از افغانستان بیرون نمیرویم. این گذشت و به سال ۶۷ رسیدیم. یک آقایی معاون وزیر خارجه شوروی به نام یورنسوف بود. به او کیسینجر شرق میگفتند و خیلی آدم باسواد و مسلط به کار بود. با هماهنگی گفت میخواهم به ایران بیایم و ما هم قبول کردیم و من هم معاون وزیر امور خارجه و میزبان او بودم. آمدن او برای این بود که دو خواهش داشت. اینکه تصمیم گرفته بودند از افغانستان بیرون بروند و خواستند به مجاهدین افغان بگوییم به شوروی حمله نکنند، چون نه روحیه داشتند و نه آمادگی! وسایلشان را جمع میکردند و میرفتند و همچنین تعدادی اسیر دست افغانها داریم. مردم شوروری معترض بودند که اسرا را باید آزاد کنند. گفتم امام به شما وقتی وارد افغانستان شدید، چه گفت؟ خیلی بهم ریخت و در فکر فرورفت و گفت ما فکر نمیکردیم یک ملت پابرهنه اینطور مقابل ما بایستند. گفتم چطور؟ گفت آنها از شما یاد گرفتند. در آن جنگ آنچنان مقاومت کردید و آنها نیز در مقابل ما اینطور مقاومت کردند.
حالا به این سوال من رسیدیم که چطور شد که روسیه و اکراین جنگیدند و آیا در این جدول تعریف میشود یا خیر؟
با تمام شرحی که دادم این است که نکند امریکاییها همین خواب را برای روسیه دیده باشند، ولی به نظر من به ضرر آمریکاییها میشود، نه اینکه روسیه برنده میشود که آن بحث دیگری است. ولی قطعاً امریکاییها ضرر میکنند.
الان چینیها چه مسیری را میروند؟ با روسها هماهنگ حرکت میکنند یا برای خود مسیر جداگانهای را تعریف کرده اند؟
چین و روسیه در مقابله با آمریکا و اروپا هماهنگ هستند و همکاریهای خوبی با هم دارند و آمریکاییها و اروپاییها از این روابط ناراحت هستند، منتهی چینیها یک خصوصیتی دارند که خیلی کم حرف میزنند، کم شعار میدهند و یک مقداری آرام حرکت میکنند.
قرارداد ۲۵ ساله با چین به کجا رسید؟
قرار نیست خیلی سروصدا کنند. بالاخره کارهایی انجام میشود. برخی مواقع از ما قول میگیرند حرفی نزنید تا کارمان را انجام دهیم. این نکته مهمی است.
راهبرد آنها موفق بوده
دوستانه میگویند هر حرفی را بیان نکنید و اجازه دهید کار را پیش ببریم.
سیاست خارجی دولت سیزدهم که روی ارتباط با همسایگان گذاشته چطور ارزیابی میکنید؟
کار بسیار اساسی است و کاری است که ما واقعاً غفلت کردیم و ظرفیت بسیار بالایی در این حوزه وجود دارد. هر چه در این زمینه سرمایه گذاری کنیم جا دارد، وقت و پول و امکانات بگذاریم جا دارد، چون هم آنها نیاز دارند و هم ما نیاز داریم. عجیب، یک عواملی نگذاشتند این مسئله شکل گیرد. در زمانی که در پاکستان بودم ظرفیتهای اینها را دیدم، ولی هر چه التماس میکردم مقامات ما اعتنا نمیکردند و دیدشان فقط آنها به اروپا بود.
مهمترین نقد شما به عرصه سیاست خارجی دولت قبل چیست؟
تنها سیاست خارجی نبود بلکه درباره سیاست داخلیشان هم حرف داشتم. درباره سیاست خارجی، یکطرفه نگاه کردن به غرب و همه امیدها را به غرب بستن.
رئیس جمهور چین به تهران آمد که سال ۹۵ بعد از برجام بود. قبول کرد ۵۰ میلیارد دلار برای ما پروژه اجرا کند و بعد به تدریج نفت بگیرد. اینها گفتند بروید و ما قرار است با اروپا کار کنیم. از این موارد خیلی زیاد است.
الان حرکت دولت را در این زمینه حرکت درستی میدانید؟
قطعاً همینطور است و امیدوارم دستگاههای اداری هم هماهنگ شوند. اگر دستگاههای اداری بازی دربیاورد، کار را میخواباند.
آقای امیرعبداللهیان را چطور دیدید؟
ایشان در راستای این سیاست خیلی فعال است. با توجه به اینکه ایشان از متن وزارت خارجه آمده کاملاً ضعفهای وزارت خارجه را میداند. با توجه به شرایط دولت توان کاری در شرایط حاضر بهتر است منتهی یک نکته خیلی مهم است که مسائل کشور را با یکی دو سال نمیتوان عادی کرد.
کشوری که چندین سال و چندین دهه کند یا بد حرکت کرده یا انحرافی حرکت کرده است با یکی دو سال نمیتوان درست کرد. موارد خیلی زیادی داریم که براحتی میتوانستیم از اقتصاد نفتی بیرون بیاییم. الان مثال میزنم که تا بحث کشاورزی میشود میگویند آب نداریم! این مسائل را دنیا حل کرده است، سه هزار کیلومتر ساحل دارید، این حرف درست نیست که آب نداریم و کشاورزی را نباید گسترش داد. صنعت چطور؟ میگویند دانش نداریم، ما هنوز مغز صنعتی نداریم، ما تفکر صنعتی نداریم. پس باید چه کار کرد؟ فعلاً جنس ساخته شده بیاوریم تا به تدریج پیشرفت کنیم. این تفکر باید عوض شود. این زمان میبرد.
به عنوان کسی که از ابتدای انقلاب در وزارت خارجه بودید وزرای خارجه را سطحبندی کنید بیشترین امتیاز را به کدام وزیر خارجه میدهید؟
به آقای ولایتی میدهم. آقای ولایتی در زمانی وزیر شد که وزارت خارجه در ضعیفترین شرایط خودش بود، چون از سال ۵۵ و ۵۶ رها شده بود و وزیر عملاً نداشت و بعد هم انقلاب شد و بعد قطبزاده و اینها وزیر شدند. ایشان فرد منضبط و مرتبی بود و خیلی هماهنگ با رهبری در امور بود. این خیلی اهمیت داشت.
متولد ۱۳۲۴ در محله صابونچیها در کاشان هستید؟
محله صابونی ها.
پدر چه کاره بودند؟
در زمانی که من بدنیا آمده بودم، بافنده پارچه بودند
مادر هم خانه دار بودند.
بله.
چند برادر و خواهر بودید؟
من اولاد ارشد هستم و مجموعاً ۳ برادرو ۲ خواهر بودیم.
پدر و مادر در قید حیات نیستند؟
نخیر. به رحمت خدا رفته اند.
خدا ایشان را رحمت کند. پدر هم روحیه انقلابی داشت؟
بله. پدر من گرچه بعداً کاسب شد، ساعتفروشی کرد، ولی علاقهمند به مطالعه بود، علاقه به شرکت در تظاهرات داشت. با فدائیان اسلام، آیت الله کاشانی و با روزنامه در ارتباط بود. بعد از پیروزی انقلاب نیز کلاً کار را کنار گذاشت و از صبح تا شب دنبال خدمت به مردم در مسجد، تعاونی و صندوق خیریه بود تا این که فوت کردند.
۵۸ ازدواج کردید.
بله.
چطور با حاج خانم آشنا شدید؟
خانم برادرم با ایشان در مدرسه آشنایی داشتند.
خطبه عقد را چه کسی خواند؟
یکی از روحانیون معمولی خطبه را خواندند. خیلیها گفتند نزد امام بروید، ولی نرفتیم.
مهریه چقدر بود؟
۱۲ سکه و یا ۱۴ سکه بود
الان چقدر با حاج خانم رفیق هستید؟
الحمدالله خوب هستیم.
در کار منزل کمک میکنید؟ قبلاً که سر شما شلوغ بود کمک نمیکردید؟
طبیعتاً نه دیگه! من ۶-۵ صبح میرفتم و ۱۱-۱۰ شب به خانه برمی گشتم. به کمک در خانه نمیرسید، ولی الان کمک میکنم.
چه کمکی میکنید؟ غذا بلد هستید درست کنید؟
غذا هم بلد هستم، ولی کارهای مقدماتی غذا درست کردن همچون سبزی پاک کردن، برنج پاک کردن و ... با من است. خرید و اینها را من انجام میدهم.
چند فرزند دارید؟
من یک دختر و یک پسر دارم.
هر دو ازدواج کرده اند؟
بله.
چه رشتهای تحصیل کرده اند؟
دخترم مهندس زلزله است. مهندسی عمران خوانده و فوق لیسانس را گرایش زلزله گرفته است. در شرکتی هم کار میکند. پسرم مدیریت صنایع خوانده و مقدار زیادی مطالعات و کارهای جنبی دارد و کارهای کامپیوتری انجام میدهد.
چند نوه دارید؟
فعلا یک نوه دارم.
با بچهها گعده و بحث سیاسی میکنید؟ بچهها با شما همنظر هستند یا مخالف؟
ترجیح میدهم بحث نکنم چه موافق و چه مخالف! من معتقدم در خانه هیچ کسی نباید با دیگری چه موافق و چه مخالف بحث کند. محیط خانه را باید آرام نگه داشت.
تفریح آقای منصوری چیست؟
مطالعه میکنم، عشق به کتابخوانی دارم.
کتاب خواندن و کتاب نوشتن!
از جوانی و بچگی این علاقه را داشتم.
اهل ورزش هستید؟
بله. در خانه نرمش میکنم.
بازیهای فوتبال و والیبال را میبینید؟
اصلاً و ابداً. برنامه ورزشی اصلاً نگاه نمیکنم. چون کار دارم و بیکار نیستم، البته این هم مهم است.
اهل سریال و فیلم دیدن هستید؟
برخی سریالها و برخی فیلمها را میبینم.
آخرین سریالی که دیدید چه بود؟
آخرین سریال در ماه رمضان بعد از افطار بود. گاندو را هم دیدم.
بهعنوان آدمی که در انقلاب بودید و بعد در عرصه سیاسی بودید و هستید و بهعنوان کارشناس تاریخ معاصر، ما از ظرفیت سوژههای تاریخ معاصر برای سریالسازی و فیلمسازی استفاده کردهایم؟
واقعیت این است که در این قضیه خیلی ضعیف هستیم؛ به این علت که کادری که در این زمینه است انگیزههای انقلابی ضعیفی دارند، دانش آنها نیز ضعیف است. غربیها، تا الان که ۸۰ سال از جنگ جهانی گذشته، هنوز برای این جنگ فیلم و سریال میسازند، ولی ما ۳-۲ سالی است مستندهایی درباره شخصیتها و وقایع میسازیم.
خیلی مسائل عجیبی قبل و بعد انقلاب بوده. یک زمانی من صحبت کردم و گفتند پول نداریم. من نفهمیدم حقیقت چیست و هنوز توجیه نیستم و این قابل قبول است که رسانه ملی بگوید پول نداریم درباره شخصیتهای مثبت و منفی تاریخ فیلم بسازیم؟ الان عبدالکریم ایادی را میشناسید که چه بود و چه کرد؟ چند فیلم باید درباره او میساختند. او اعجوبه بینظیری بود. مردم او را نمیشناسند. بهایی، فراماسون، صهیونیست بوده و ۲۷ تا پست داشته و همه کاره شاه و مملکت و اسرائیل بود. یک شخصیتی برای خودش بوده.
یعنی همان چیزی است که رهبری میگویند فساد در پهلوی و دربار پهلوی را باید نشان داد که آن زمان چه اتفاقاتی افتاده است.
همین یادداشتهای علم را فیلمنامه کنند و فیلم بسازند؛ ۷ جلد است. همین را فیلمنامه کنند و سریال بسازند. از این نمونهها خیلی زیاد است. یکی دو مورد را پیگیری کردم گفتند پول نداریم و من هم نمیدانم این یعنی چی!
از سال ۴۳ فعالیت انقلابی خود را آغاز کردید.
از سال ۴۰ بود.
دو سال قبل از نهضت آغاز کردید؟
بله.
اولین دستگیری شما سال ۴۴ بود.
بله.
که ۶ سال زندانی شدید. چطور دستگیر شدید؟
اعضای حزب ملل اسلامی لو رفتند و دستگیر شدیم، ما را محاکمه کردند و در دادگاه به ما پیغام دادند که بگویید پشیمانیم و نفهمیدیم و جوانیم! ما هم گفتیم فهمیدیم باید چه کنیم و بر سر عقیدهمان هستیم.
سال ۴۸ چطور سمت مبارزه مسلحانه رفتید؟
از همان ۴۳ در حزب ملل اسلامی مبارزه مسلحانه داشتیم. ۴۸ هم ادامه آن مسیر بود. بعد از آن که آزاد شدیم، راه را ادامه دادیم. در سال ۵۱ دوباره دستگیر شدم.
که ۱۱ سال دیگر محکوم شدید.
بله، ۱۱ سال محکوم شدم و تا انقلاب ۶ سال و نیم بود که آزاد شدم.
چطور میگفتند امام موافق مبارزه مسلحانه نبودند؟
واقعاً دقیقا چنین اطلاعی را نداشتیم. بر اساس تحلیل خودمان که این رژیم با اعلامیه و سخنرانی و زندان و ... کوتاه نمیآید... تحلیل ما این بود. در سال ۵۶-۵۵ مشخص شد با مبارزه مسلحانه به نتیجه نمیرسیم و حرکات سال ۵۶ ثابت کرد حرکتهای مردمی درست است.
آن زمان مبارزه مسلحانه میکردید با فقیهی هماهنگ بودید؟
نه، فکر کردیم این راه درست است.
جواد منصوری در لحظاتی که ۶ سال زندان بود و قبل از آن ۳ سال در زندان بود، که تقریباً ده سالی میشد، فکر میکرد انقلاب پیروز شود؟
من یقین داشتم انقلاب پیروز میشود، اما نه سال ۵۷! سال ۵۴ در زندان با دلایل قرآنی، نهج البلاغه، روایت، عقلی و نقلی برای همه دوستان ثابت کردم که قطعاً این رژیم ساقط میشود، ولی این همواره جمله من بود که چه زمانی و چگونه انقلاب پیروز میشود نمیدانم. بر اساس سنتهای الهی قطعاً این رژیم ساقط میشود و به آن ایمان داشتیم، حالا اگر در نسل ما نشد در نسل فرزندان ماست. فرزندان ما نشد نوادگان ما پیروز میشوند.
با چه کسانی هم بند بودید؟
خیلی زیاد بودند. یکی دو نفر نبودند.
افراد مشهوری که الان میتوانید نام ببرید.
آیت الله انواری، آیت الله ربانی، آیت الله منتظری، آقای هاشمی رفسنجانی، محمدجواد حجتی کرمانی، سران حزب توده، سران منافقین، سران فدائیان خلق، دکتر شیبانی و خیلیها همبند بودیم. من با مسعود رجوی ۳-۲ سال هم بند بودیم.
از آن زمان فکر میکردید او چنین آدمی شود؟
من سال ۵۴ صریحاً به ایشان گفتم که شما در مقابل مردم قرار میگیرید و مردم در مقابل شما هستند و شما را زمین میزنند.
در زندان؟
بله.
سر چه چیزی این حرف را به او زدید؟
در خصوص تفکرات و افکار آنها بود. به او میگفتم چه نوع حکومتی را مدنظر دارید؟ میگفت حکومت تراز نوین! میگفتیم یعنی چه؟ میگفت حکومتی که دنیا بپذیرد. گفتم پس چرا از اسلام حرف میزنید؟ خیلی اعتقادات دینی عوضی و انحرافی داشتند.
نماز میخواند؟
یک چیزکی میخواندند، ولی نماز هیچ ملاک نمیشود.
فکر میکنید رجوی هنوز زنده است؟
به هیچ حالتش یقین ندارم، ولی مجموع قرائن نشان میدهد باید مرده باشد.
بعد هم فرمانده سپاه شدید در زمانی که چند سپاه شکل گرفته بود.
نه دیگه، ادغام شد و یکی شد.
قبل از اینکه شما فرمانده سپاه شوید، چند سپاه بود وپراکنده بود.
بله. چند خودجوش بوجود آمده بود.
شما گفتید ۶ ماه، ولی نهایتا ۱۰ ماه شد.
بله. من نمیخواستم فرمانده شوم. گفتند الان شما تنها کسی هستید که همه روی شما توافق دارند.
چه کادری تشکیل دادید؟ من چند نفر را دیدم مثلاً آقای فروتن مسئول روابط عمومی، آقای ابوشریف عملیات بود.
بر اساس اساسنامه، شورای فرمانده سپاه ۷ نفر هستند که یکی فرمانده است و بقیه هم با رای همان مجموعه افراد انتخاب کردند. بعداً طبق قانون اساسی امام به عنوان فرمانده کل قوا شد و قضایا فرق کرد. قبلش بنیصدر فرمانده کل قوا شد و او انتخاب میکرد.
شما استعفا دادید و گفتید میدانم این خائن است و نمیمانم.
بله. همینطور است.
اینکه میگفتید مطمئن بودید؟
بله. من از آبان ۵۷ میدانستم ماهیت بنی صدر چیست. از پاریس میشناختم.
مگر پاریس رفته بودید؟
نه. از صحبتهای بنی صدر و مطالبی که از او خواندم گفتم او جاسوس CIA است که کنار امام میکارند تا انقلاب را بدزدند.
با او در آن مدتی که فرمانده سپاه بودید، برخورد داشتید؟
من فرمانده نماندم.
قبل از ریاست جمهوری بنی صدر منظور است.
قبل از ریاست جمهوری یکی دو مورد بود که با او برخورد داشتم. یکی سر قضیه نهادهای انقلابی بود که همکاری نمیکرد. یکی هم سر قضیه محاکمه سران گروهها بود که دستگیر میشدند، او موافقت نمیکرد که محاکمه شوند.
سران گروههای زمان شاه؟
نه! گروههای ضدانقلاب، مثل تجزیه طلب ها، فدائیان و ... داستان معروف سران خلق ترکمن و ...
بعد از فرماندهی سپاه به وزارت خارجه رفتید.
بله.
به دعوت شهید رجائی؟
بله.
چطور دعوت کردند؟
یک روز تلفن زد و گفت من با شما کار دارم و بیایید. من به آنجا رفتم و گفت طبق قانون، من سرپرست وزارت خارجه شدم، چون بنیصدر با هیچ کسی موافقت نمیکند وزیر خارجه شود و بالاجبار من سرپرست هستم. الان وزارت خارجه هیچ کسی را ندارد و شما بیایید و مسئولیت را بپذیرید.
سال ۶۱ ترور شدید.
بله. آن هم یکی از اتفاقاتی بود که رخ داد. یک روز صبح نزدیک به ساعت ۷ ماشینم به میدان هفت تیر رسید. البته محافظ داشتم، از بعد ۷ تیر سال ۶۰ برای من هم محافظ گذاشته بودند. ولی ما دیدیم، عدهای وسط خیابان با لباس بسیجی ایستاده اند. ما فکر کردیم اینها بسیجیانی هستند که در مقابله با منافقین هستند، چون آن زمان منافقین دائم ترور میکردند، ماشین ما که وسط اینها رسید از سه طرف ماشین را به رگبار بستند. راننده من در جا شهید شد. محافظ من هم چند گلوله خورد، ولی شهید نشد و من هم خود را کف ماشین انداختم، چون صندلی عقب نشسته بودم. ماشین به دیوار خورد و متوقف شد و ریختند و ما را به بیمارستان بردند. همان شب، مسعود رجوی در پاریس بیانیه داد که فلانی را کشتیم، چون ضدخلق و تروریست و ضد مجاهد بود. تصور آنها این بود که مرده ام، چون نارنجک در ماشین پرت کردند.
یکی از آن کارهایی که در دوران وزارت خارجه کردید مقدمات سفر آیت الله خامنهای رئیس جمهور وقت به چین و کره شمالی بود که آن تصویر پخش شد.
بله.
چطور این برنامهریزی را کردید؟
بعد از اینکه جنگ تمام شد، طبیعتاً ما برقراری روابط با تعدادی از کشورهایی که میتوانستیم را شروع کردیم. از جمله چین و کره شمالی هم ظرفیتهای زیادی داشتند. ما فکر کردیم رفتن یک وزیر با توجه به اهمیت و وسعت کار، کفایت نمیکند لذا خود ایشان موافقت کرد ایشان بیایند، چون در این سفر تصمیمات خوبی گرفته شد و کارهای خوبی پایهگذاری شد که بعداً کار ادامه یافت.
مهمترینش موضوع هم سخنرانی ایشان در مجلس کره شمالی بود و حضرت امام این را میبیند و میگوید ایشان برای رهبری آینده شایستگی دارند و این جمله در مجلس خبرگان هم مطرح میشود و یکی از سندهایی که میتوانست برای رای دادن برای اعضا باشد، این جمله امام بود.
بعد هم معاون مرکز اسناد انقلاب اسلامی شدید، در کنار مرحوم آقای حسینیان.
بله
آقای حسینیان در چند ماه آخر حیاتشان، صحبتهایی کردند که بعد از فوتشان در رسانهها آمد و جنجالی هم شد؛ پای صحبتهای ایشان مینشستید؟
اطلاع ندارم منظورتان کدام صحبتهاست، ولی ایشان یکی از معدود آدمهایی بود که خودش را سانسور نمیکرد! الان یکی از مشکلات مملت ما خودسانسوری است.
خیلی سپاسگزارم. از همنشینی با شما و صحبتهای شما بهره بردم. من خداحافظی میکنم و به رسم دستخط آقای استاد منصوری عزیز با دستخطی که به یادگار برای ما مینویسند، برنامه را به پایان خواهند برد.
«بسمه تعالی.
خدا را شکر که توفیق داشتم تا گوشهای از دیدگاهها و خاطرات خود را برای ملت عزیز و قهرمان و مسلمان ایران در برنامه دستخط بیان کنم.
از مدیران و کارکنان محترمی که در این برنامه به هر نحوی نقش داشته و خدمت کردهاند، متشکر و سپاسگزارم. امید است خداوند توفیق دهد تا این برنامه در ارتقاء آگاهی عمومی نقش زیادی داشته باشد.
در صورت امکان، این برنامه برای ایرانیان خارج کشور هم پخش شود تا از واقعیتهای ایران بیشتر آگاه شوند.
جواد منصوری.
۱۷ خرداد ۱۴۰۱»