به گزارش همشهری آنلاین، «جز تو کی میتونه عزیز من باشه»، گوشی چند بار زنگ میخورد، اما جواب نمیدهد، دوباره شماره را میگیرم، این بار جواب میدهد؛ بفرمایید: (به زبان ترکی). سریع میگویم ببخشید: آقا یک پروژه را میخواستم برایم انجام دهید، صدایش را بلندتر میکند و میگوید: خانم اگر مربوط به همسرتان است، من دیگر این پروژهها را دنبال نمیکنم، خداحافظ!!
دوباره شماره را میگیرم و میگوید: خانم گفتم که من این کار را نمیکنم، بروید مشکلتان را جای دیگر حل کنید، با خواهش و التماس از او میخواهم که قبول کند، چون باید برای دادگاه شاهد محکمه پسند داشته باشم.
قبوله خانم، ولی نرخش دوبرابر میشود، چیزی نمیگویم و قبول میکنم، در یک پارک قرار میگذاریم که پروژه را با هم مرور کنیم.
جوانی به ظاهر مرتب به من نزدیک میشود، از نگاهش متوجه میشوم که خودش است، اشاره میکنم که کنارم روی نیمکت بنشیند. این طرف و آن طرف را نگاه میکند، عینکش را برمیدارد و میگوید: خانم ببینید، من دنبال دردسر نیستم، خیلی التماس کردید، دلم به حالتان سوخت و قبول کردم، وجدانا بیخیال این موضوع شوید.
من هم با عصبانیت جواب میدهم: مگر شما پول نمیخواهید، چرا در کار من دخالت میکنید.
میگوید: بسیار خب، من حقالزحمه یک روز را میپردازم، ولی از شما میخواهم همسرم را حتی یک لحظه هم تنها نگذارید و اگر کسی برای او مزاحمتی ایجاد کرد، به من خبر دهید، چقدر میشود؟ ۵۰۰ تومان، البته ناقابله.
جواب میدهم: خب اگر بخواهم یک روز کاری انجام ندهید، چقدر میشود؟
یعنی چی خانم شما برای کار آمدهاید یا اینکه من را از کار بیکار کنید.
نه، اینطور نیست، برای شما چه فرقی میکند، دم در کوچه باشید یا اینجا! یک ساعت همینجا باشید تا پولش را بپردازم.
جواب میدهد: خب، اینجا ماندن من چه نفعی برای شما خواهد داشت؟ خانم اگر کاری ندارید من به کسب و کارم برسم، احساس میکنم دوربین مخفی است یا شما ماموری چیزی هستید؟
برایش توضیح میدهم که برای چه کاری به او زنگ زدهام و شغلم چیست و بالاخره پس از دو ساعت مخالفت برای مصاحبه حاضر میشود که با در نظر گرفتن ملاحظاتی این کار را انجام دهد و اینکه از او هیچ عکسی نگیرم و هیچ نام و نشانی منتشر نکنم!!
چند ساله هستید و در چه رشتهای درس خواندهاید؟
من متولد سال ۱۳۷۱ هستم، دیپلم انسانی دارم.
و دانشگاه؟
دانشگاه نرفتم، یعنی سال اول رشتهای که قبول شدم را دوست نداشتم؛ دیگه سال بعد شرکت نکردم و رفتم سربازی، بعدشم دیگه رفتم دنبال کسب و کار.
کسب و کار؟ خب چه شغلی؟
ببینید، بگذارید از اولش برایتان بگویم.
من از زمانی که ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم، کار میکردم، یعنی در مغازههای مختلف شاگردی میکردم.
خب درآمدش هم بد نبود از این طریق خرج زندگیام را تأمین میکردم و کمک حال زندگی پدرم هم بودم.
اما وقتی دیپلم گرفتم، برایم افت داشت که وردست دیگران کار کنم، سرمایهای هم نداشتم که خودم کسب و کار ایجاد کنم، وقتی از همه جا ناامید شدم، تصمیم گرفتم به سربازی بروم تا حداقل کاری کرده باشم.
بعد از پایان خدمت سربازی، دوباره دیدم سر نقطه اول هستم و کاری از دستم برنمیآید.
شاید باورتان نشود، ولی خیلی دنبال کار رفتم اما چون سابقهای نداشتم، جایی کار پیدا نکردم.
اما گفتید که شاغلید؟
بله، شاغلم الان برایتان توضیح میدهم. یک روز وقتی از همه جا ناامید بودم، یک آگهی دیدم که نیاز به فروشنده داشت، رفتم سراغ آن کار، وقتی صاحب فروشگاه که یک خانم بود، گفت که نیاز به فروشنده خانم دارد نه آقا.
داشتم ناامید برمیگشتم که صاحب فروشگاه گفت کار بهتری برایم سراغ دارد و میتواند حقوق یک ماه را در یک هفته به من پرداخت کند، خوشحال شدم و برگشتم. با توضیحات این خانم متوجه شدم که یک هفته شبانهروزی باید گزارش کارهایی که همسر این خانم انجام میدهد را به او بدهم.
خب؟
بله شروع کار من از همین جا بود، در این یک هفته گزارش کار همسر این خانم را به او دادم و متوجه شدیم که همسرش زن دوم دارد و ... در نهایت کتک مفصلی از همسرش خوردم.
و بازهم بیکار شدید؟
بله، دوباره سر خانه اول برگشتم، اما با تجربه کار اولم.
همین خانم بعد از مدتی دوباره به من زنگ زد و این بار از من خواست که با یک نفر دیگر همکاری کنم، هر چند اوایل قبول نکردم، اما چون بیکار بودم قانع شدم. این بار قرار بود کار را برای شخص دیگری انجام دهم، یعنی قضیه مربوط به یک آقا بود که دنبال نقد کردن چکش بود، اما بدهکار را پیدا نمیکرد.
یعنی چه کار کردید؟
هیچی، کارم این بود که شب و روز دم در خانه شخص بدهکار نگهبانی دادم تا وقتی به خانه آمد به طلبکار گزارش کنم.
و موفق شدید؟
بله موفق شدم و پول خوبی هم گیرم آمد، چون رقم چک بالا بود.
و دوباره ادامه دادید؟
بله ادامه دادم، چون با آدم خوبی آشنا شده بودم، تقریبا هر ماه یک مورد از این پروژهها به من پیشنهاد میداد و من هم انجام میدادم. در ادامه این کار با افراد بیشتری آشنا شدم و پروژههای بیشتری قبول کردم.
یعنی موارد مختلف بود؟
بله، یک بار یک آقا از من خواست تا «به پای» پسرش باشم، که ببینیم کجا میرود و چه کار میکند که در نهایت فهمیدیم، پسرش معتاد شده و از این بابت بسیار ناراحت شدم. یا اینکه دوباره برایم پیش آمد که یک خانم برای همسرش به پا گذاشت، که به دادگاه بیاید و بتواند طلاقش را بگیرد. در این ۵ سال از این موارد خیلی زیاد داشتم که برایشان کار انجام دادهام.
خب، برای من سوال است، چطور این پروژهها به شما پیشنهاد میشود؟
خب ببینید، هر شغلی قلق خاص خودش را دارد، شما وقتی وارد یک حرفه میشوید، مشتریان خود را هم پیدا میکنید. شغل ما هم نیازمند یکسری ارتباطات است، یعنی مشتریان ناخودآگاه به سراغ شما میآیند.
شما از کارتان راضی هستید، فکر نمیکنید دخالت در حریم خصوصی و زندگی دیگران است؟
ببینید، رضایت معانی مختلفی دارد، شاید شغل من موقعیت اجتماعی نداشته باشد، اما درآمد خوبی دارد.
گاها افرادی ثروتمندی هستند که وقتی برای کنترل خانواده خود ندارند و از من میخواهند این کار را برایشان انجام دهم، خب انجام میدهم. من با این کار نه حق کسی را میخورم و نه کار غیرشرعی انجام میدهم. طرف معامله با رضایت از من میخواهد کاری را انجام دهم، من هم انجام میدهم و پولم را میگیرم.
تا به حال از انجام این کارتان ابراز پشیمانی کردهاید؟
بله، شاید شما فقط در فیلمها دیده باشید، ولی یادم هست که یکبار یک آقا که نمیخواست، خانوادهاش متوجه شوند، از یک سالمند پرستاری میکند، شبها بدون علت از خانه خارج میشد و صبحها برمیگشت.
وقتی او را تعقیب کردم، فهمیدم که برای گذران زندگیاش شبها از یک سالمند نگهداری میکند و از کارم خیلی ناراحت شدم. حتی از خود آن شخص هم به خاطر کاری که انجام داده بودم معذرتخواهی کردم و پول را به خانوادهاش برگرداندم.
این کار شما یک نوع مچگیری است؟
نه، مچگیری نیست، من به کسانی که وقتی برای کنترل خانواده، اطرافیان و یا زیردستانشان ندارند، کمک میکنم و پولم را میگیرم، قبلا هم گفتم، افراد طبق توافق و با رضایت خودشان به من پول میدهند، پس از این بابت اصلا عذاب وجدان ندارم.
سوژههایتان را چطور دنبال میکنید؟
خب متفاوت است، گاها شخص آنقدر پولدار است که برای رسیدن به هدف خود حتی ماشین در اختیارم میگذارد. اما گاها، ساعتها سر کوچه یا خیابان با لباس مبدل میایستم و مورد را دنبال میکنم. ببینید من برای کارم وقت میگذارم و در این مدت فوت و فن آن کاملا دستم آمده است.
خانواده شما مشکلی با این کار ندارند؟
منظور شما از مشکل را نمیدانم، چرا باید مشکلی داشته باشند، کار من قاچاق، دزدی و یا هر چیز بدی که فکر کنید نیست. من یک پدر پیر دارم که با او زندگی میکنم، خواهر و برادرانم هم ازدواج کردهاند. کسی کاری به کار من ندارد، همین که بزهکار نیستم و کار خلافی نمیکنم، خانواده را هم راضی میکند.
ولی از نظر اخلاقی کار شما مشکلی ندارد؟
ببینید، خانم من قبلا هم گفتم، اخلاق سرم میشود، آدم بیسواد و دنیا ندیده نیستم که پول زور از کسی بگیرم. شغلی نداشتم و دنبال این کار رفتم، من هم خط قرمزهای خودم را دارم. مثلا وقتی یک آقا از من خواست که نامزدش را تعقیب کنم، این کار را نکردم، چون از نظر اخلاقی درست نبود که یک خانم را تعقیب کنم. ببینید نظر شما درباره شغل من منفی است، چون نه جایی ثبت شده و نه کسی به لحاظ اجتماعی آن را قبول دارد. اما از نظر من یک نوع شغل ساعتی است، شما در قبال یک خدمت برای چند ساعت یا چند روز، مبلغی دریافت میکنید، کجای این کار ایراد دارد.
میتوانم بپرسم درآمدتان در ماه چقدر است؟
ببینید، من درآمد ثابتی ندارم، بستگی به پروژهای دارد که قبول میکنم، ولی خب از درآمدم راضی هستم.
یعنی چقدر؟
خب ببینید، متغیر است، ولی حدودا ماهی ۱۰ میلیون تومان یا گاها اگر مشتری خوبی داشته باشم تا ۱۵ میلیون تومان یا بیشتر هم میشود.
درست است که درآمدتان خوب است، ولی برنامهای برای آینده ندارید؟
ببینید خانم، من هم مثل بقیه به دنبال تامین آینده هستم، دوست دارم ازدواج کنم. دختر مورد علاقهام را هم انتخاب کردهام، اما میترسم بروم خواستگاری و بگویند، شغلت چیست، بگویم «به پا» قبول نکنند. به خاطر همین آنقدر کار میکنم که پولدار شوم تا آن وقت دیگر عنوان شغلم برای کسی مهم نباشد و به آنچه میخواهم برسم. ببینید، شاید برایتان عجیب باشد اما من در همین کار فهمیدم وقت چقدر ارزشمند است، خانواده چقدر مهم است، عشق و علاقه.کسانی هستند که حاضرند میلیونی هزینه کنند، ولی زمان ندارند، آنها در واقع از من زمان میخرند. همینطور خانواده که بعد از دست رفتن قدر آن را میفهمیم.
و حرف آخر؟
با خنده میگوید: خانم برای این زمانی که وقت من را گرفتید، چقدر میدهید.؟ حرفی ندارم، امیدواریم همه جوانانی که مثل من شغلی ندارند یا دارند، آینده موفقی داشته باشند.