در این مسیر کارهای زیادی برای افغانستان و برای جهان انجام شد. در کمتر از 45روز در سال 2001 ما افغانها از جنگ با تروریسم و طالبان رها شدیم. پس از آن، مردم افغانستان امیدوار شدند که در آیندهای نزدیک به یک زندگی خوب و ایدهآل برسند.
بعضی از این آرزوها محقق شد. بچههای ما به مدرسه برگشتند و حدود 85درصد از افغانها اکنون به امکانات پزشکی دسترسی دارند. رقمی که در سال2001 حداکثر به 9درصد میرسید.
آمار مرگ و میر کودکان در افغانستان که در سال2001 یکی از بدترینهای جهان بود، 25درصد کاهش پیدا کرد. دمکراسی، آزادی مطبوعات، رشد اقتصادی و زندگی بهتری برای مردم بهوجود آمد؛
اما بدبختانه ما هنوز در حال جنگ با طالبان و القاعده هستیم. اما سؤال این است که ما چه کاری را به درستی انجام ندادهایم که باز هم امنیت کمی داریم؟
پس از سال2001 جامعه بینالمللی تنها روی افغانستان بهعنوان محلی برای مبارزه با افراطگرایی و تروریسم متمرکز شد؛ هر چند ما افغانها بارها اعلام کردیم که کشور ما محل درستی برای جنگ با تروریسم نیست.
مبارزه با تروریسم نمیتواند با جنگ در روستاهای افغانستان محقق شود و یک دید منطقهای در این مسئله مورد نیاز است. باید روی کسانی که تروریستها را آموزش میدهند، مجهز و تحریک میکنند و برای صدمه زدن به کشور ما میفرستند، تمرکز شود.
شاید بهخاطر درک نکردن و شاید هم بهخاطر نخواستن جامعه جهانی، تاکنون هیچ گوش شنوایی برای شنیدن حرفهای ما وجود نداشته است اما اتفاقها و رویدادهای مختلف ثابت کرد ما درست میگوییم.
متأسفانه در 2سال گذشته پاکستان به اندازه ما وشاید بیشتر از افغانستان از این مسئله صدمه دیده است. تقریبا تمام نواحی قبیلهای در امتداد مرز افغانستان و پاکستان از تروریسم رنج کشیدهاند.
در سال گذشته مدرسههای زیادی - بهویژه مدرسههای دخترانه - آتش زده شد که باعث سرگردانی 80هزار دانشآموز و محروم شدن آنها از تحصیل شده است. پلهای فراوانی تخریب شد و سربازان و پلیسهای زیادی کشته شدند.
از کراچی تا لاهور و اسلام آباد بمبهای زیادی منفجر شده است و خشونت در هند هم گسترش پیدا کرده است.
پس مسئله یک مشکل منطقهای است و این، شائبه حمایت سازمان یافته از افراط گراها را بهوجود میآورد. تا زمانی که ما ریشههای تروریسم را با قطع پشتیبانیها، از جمله حمایتهای مالی از تندروها، نخشکانیم، نمیتوانیم آن را شکست دهیم.
این مسئلهای است که غرب آن را درست نفهمیده است. غربیها با نشانههای تروریسم میجنگند؛ اما در مبارزه با ریشههای اصلی تروریسم ناموفق بودهاند.
خوشبختانه در روزهای اخیر من نشانههایی از فهم این بیماری فراگیر را دیدهام. تغییرات دمکراتیک در پاکستان خبر خوبی برای افغانستان، مردم پاکستان و دیگر نقاط جهان است.
آصفعلی زرداری، رئیسجمهوری جدید پاکستان هم مانند ما از تروریسم صدمه دیده است. بینظیر بوتو، همسر او به وسیله تروریستها کشته شد و من که در زمان مراسم تحلیف زرداری در پاکستان بودم، برای نخستین بار در این کشور بارقه امید را دیدم.
من امیدوارم که با تلاش کشورهای منطقه روزی را ببینیم که دیگر هیچ دولتی فکر نکند به افراطگرایی بهعنوان یک ابزار سیاسی نیاز دارد. وقتی همه دولتها افراط گرایی را رد کنند دیگر جایی برای افراطیون وجود نخواهد داشت و تروریسم بهتدریج از بین خواهد رفت.
این کار نیاز دارد که بیشتر از این به کسانی که به خاطر ناامیدی و فقر به دام افراطیون افتادهاند، کمک شود.
سال پیش من یک پسر بچه 14ساله را بخشیدم که از منطقه وزیرستان پاکستان به افغانستان آمده بود تا عملیات انتحاری انجام دهد. تنها ناامیدی بیش از حد، ممکن است یک نوجوان را مجبور کند که دست به چنین عملی بزند.
ما باید این چنین افرادی را با امید به آینده بهتر، نجات دهیم؛ امیدی که با تحصیلات بیشتر و خلق فرصتهای جدید میتواند بهوجود بیاید.
ناامیدی و فقر ابزارهایی هستند که نیروهای شیطانی برای افزایش نیروهای خود از آن بهره میگیرند. بدون شک اگر در این مورد سیاستی نداشته باشیم و کمکی از سوی متحدان ما برای بهبود اقتصاد افغانستان و ایجاد اشتغال صورت نگیرد، نخواهیم توانست مردم را به آینده امیدوار کنیم.
همچنین برای اینکه جلوی حمایت سازمان یافته از تروریستها را بگیریم باید استحکام قانونی را به افغانستان بیاوریم. ما باید این امکان را به افغانها بدهیم که بتوانند آینده و بعد از خودشان را ببینند و از کشورشان دفاع کنند. آنها باید آینده داشته باشند و امیدوار باشند که میتوانند بچههایشان را بزرگ کنند.
چندی پیش با یکی از دوستانم حرف میزدم که 4سال قبل از آمریکا به افغانستان برگشته بود. او از من سؤال کرد بهنظرت من باید پسرم را به آمریکا برگردانم. من گفتم: برای چی؟ بگذار پسرت اینجا زندگی کند، اینجا کار کند و یک افغان باشد. او گفت: درست است. اما او در اینجا آیندهای دارد؟
یک آینده باثبات نتیجه امنیت است. ما امید دادن به مردم را با گسترش تحصیلات جوانها شروع کردهایم؛ اما هنوز موفق نشدهایم برای آنها امنیت را برقرار کنیم و آنها را از خطر بمبها و حملههای هوایی دور کنیم. تنها زمانی که این مسائل اتفاق بیفتد، افغانستان امن خواهد بود.
اگر 2 مسئله دیگر، یعنی پشتیبانی نکردن از تندروی و کمک به افراد ناامید و فقیر، اتفاق بیفتد ما زندگی امنی نه تنها در افغانستان بلکه در پاکستان، هند و دیگر نقاط جهان خواهیم داشت.
دیلی استار- 16نوامبر2008
ترجمه: محمد کرباسی