به گزارش همشهری آنلاین، مارتین اسکورسیزی، کارگردان راننده تاکسی و گاو خشمگین، در مصاحبهای درباره آخرین باری که عباس کیارستمی را ملاقات کرده است، میگوید: «در لیون سر شام بودیم، به من نگاه کرد و گفت کاری که نمیخواهی انجام نده. او میدانست، او فهمیده بود که انسان وابسته به زمان است. آدمها این را نمیدانند. پس در نهایت این زمان است که ارزش دارد، اگر فقط وابسته به بودن باشد، حتی اگر فقط زنده بودن و نفس کشیدن باشد. حتی اگر تنها تحت شرایط خاصی باشد.»
این زمان محدود، برای کیارستمی ۷۶ سال بود که در شرایط پیچیدهای با یک پرونده جنجالی قصور پزشکی به پایان رسید. این کارگردان موج نوی سینمای ایران، ۵۴ سال در زمینه سینما، نقاشی و عکاسی فعالیت کرد. او ۵ بار نامزد دریافت جایزه نخل طلای کن شد و در سال ۱۹۹۷ برای فیلم طعم گیلاس برنده این جایزه شد.
فیلمی که دیالوگ مشهور میان شخصیت اصلی (آقای بدیعی) و کارگر موزه تاریخ طبیعی درباره خودکشی، نگاه تازهای به معنای زندگی دارد. آنجا که کارگر موزه تاریخ طبیعی بعد از روایت ماجرای منصرف شدن خودش از خودکشی با خوردن چند توت شیرین به آقای بدیعی میگوید: «...از مزه یه گیلاس میخوای بگذری؟ نگذر. من رفیقتم میگم نگذر.»
نگاه متفاوت کیارستمی به مسائل ظاهرا ساده، و لحن سهل و ممتنع او در بیان دغدغههای انسانی، شاید یکی از مهمترین دلایل ماندگاری او باشد. او در فیلم کپی برابر اصل که نامزد نخل طلای کن شد و بازیگر زن آن، ژولیت بینوش، جایزه بهترین بازیگر زن این جشنواره را برنده شد، به مسئله مرز میان واقعیت و جعل واقعیت پرداخته است.
یکی از شخصیتهای این فیلم، منتقد هنری است که در کتابی مدعی شده است که همه آثار هنری اصیل، خود کپی از واقعیت و کپیهای آثار هنری، خود به عنوان اثری مستقل اصیل هستند. شخصیت زن داستان، طرفدار این نظر است و با او ملاقات میکند و کیفیت رابطه این دو نیز، خود خوانشی دیگر از همین مرز میان واقعیت و جعل چیزی است که به عنوان واقعیت میشناسیم.
از دیگر فیلمهای کیارستمی که تمایشان برای علاقمندان به سینما پیشنهاد میشود، میتوان به گزارش، کلوزآپ، زیر درختان زیتون، بادکنک سفید و باد ما را خواهد برد اشاره کرد.
کیارستمی در زمینه شعر، نقاشی و عکاسی هم آثار در خور توجهی از خود به جا گذاشته است. او عکاسی را از سال ۱۳۵۷ یعنی همزمان با پیروزی انقلاب آغاز کرد. او در مصاحبهای با میشل سیمنت، روزنامهنگار میگوید: « یک روز که کاری برای انجام دادن نداشتم، برای خودم یک دوربین ارزانقیمت یاشیکا خریدم و به جنگل رفتم. میخواستم با دوربین یکی شوم.»
او ادامه میدهد: «در عین حال میخواستم لحظات لذتبخشی را که شاهد آن بودم، به اشتراک بگذارم. به همین دلیل شروع به عکاسی کردم: برای جاودانه کردن این لحظات پر شور و درد.»
به تدریج این سرگرمی جایگاه برجستهای در کارنامه هنری کیارستمی به خود اختصاص داد. از سال ۱۳۶۸ شروع به نمایش عکسهای خود در ایران و در سال ۱۳۷۴ در خارج از کشور کرد. با این حال، کار او در جامعه عکاسی هنری واکنشبرانگیز شد: بسیاری به او فقط به عنوان یک کارگردان نگاه میکردند و به کسی که بین مدیومهای هنری جابهجا میشود، خوشبین نبودند و نگاهی تنگنظرانه داشتند.
با وجود دقت و وسواسی که برای چاپ، قاببندی و جنس کاغذ عکس داشت، هیچ تلاشی برای ارائه آثارش نکرد. او سخاوتمندانه عکسهایش را هدیه میداد، به ندرت نسخههای اصلی را شمارهگذاری میکرد و برخی از آرشیوهای عکس خود را به افراد غیرقابل اعتماد سپرد.
بعدها اما عکسها، برای آمادهسازی برای فیلمبرداری فیلمهایش به جزئی ضروری بدل شدند و بخشی جداییناپذیر از مراحل فیلمبرداری او بودند. برای مثال، جادههای کیارستمی، از عکسهایی که از جاده گرفته ساخته شده است: «کولهبارم را بستهام، دوربین فیلمبرداری و دوربین دیجیتالم را فراموش نکردهام.»
تصاویر، با نگاه مخصوص این هنرمند مولف، مهمترین چیزهای به جا مانده از او هستند: فیلمها و عکسها. او بعدها عکسهایش را در مجموعهای از کتابها منتشر کرد. تعدادی از عکسهای او را در ادامه ببینید: