«شنبه شب اما قزاق دستور به کشتار داد! مأموران تصور بردند که مردم با طی شدن پاسی از شب، حرم را ترک می‌کنند که بالعکس شد! حتی به آنان خبر رسید که از دهات مجاور مشهد نیز خلق‌الله به معترضین می‌پیوندند. شرایط به سمتی می‌رفت که کار را بر متولیان سرکوب مردم سخت می‌کرد.»

به گزارش همشهری آنلاین، علی احمدی‌فراهانی تاریخ‌پژوه نوشت: بی‌تردید زنده‌یاد محمدتقی بهلول‌گنابادی، در زمره یکی از اصلی‌ترین رهبران قیام مسجد گوهرشاد قلمداد می‌شود. او در آغاز، قصد شکل دادن به این اعتراض، به‌ترتیبی که روی داد، نبود. عادت داشت که هرگاه شب‌جمعه‌ای در جوار مراقد یکی از معصومین(ع) بر او فرارسد، در جوار آن حرم مقیم شود و همین امر، ماجرا را کلید زد!

او در حرم به وعظ و اعتراض پرداخت و همین، مردم را در اطراف او گرد آورد و حساسیت عوامل حکومت را برانگیخت: «اول صبح جمعه داشتیم دعای ندبه می‌خواندیم که شخصی آمد و گفت: آقایان من از طرف استاندار آمده‌ام تا به شما بگویم متفرق شوید و اگر کاری دارید بیایید به استاندار بگویید. من خودم جواب او را دادم که ما برای این جمع نشده‌ایم که با سخن تو و استاندار متفرق شویم، نه، ما استاندار را نمی‌شناسیم، زود از اینجا برو. او رفت.

ما در صحن مشغول دعا و ذکر بودیم و مردم از بیرون هجوم آوردند که از ارتش بگذرند و به ما ملحق شوند که مأموران جلوگیری کردند. جنگ جاری شد، نه با تفنگ بلکه با نیزه و شمشیر! مردم با کمک بعضی از درشکه‌ها، از بیرون فلکه سنگ آوردند و به مأموران زدند. به مأموران امر کردند که شلیک کنند. در همان وهله اول شلیک، ۲افسر دولتی کشته شدند که یکی خودش را کشته بود و سربازی هم افسر دیگری را کشته بود! در جنگ (صبح جمعه) چند مأمور کشته و چند نفری هم از مردم شهید شدند. رئیس سربازان برای اینکه انقلاب نظامی نشود و عده‌ای از سربازان به ما نپیوندند، دستور بازگشت داد که سربازان به پادگان برگردند...».

شنبه شب اما قزاق دستور به کشتار داد! مأموران تصور بردند که مردم با طی شدن پاسی از شب، حرم را ترک می‌کنند که بالعکس شد! حتی به آنان خبر رسید که از دهات مجاور مشهد نیز خلق‌الله به معترضین می‌پیوندند. شرایط به سمتی می‌رفت که کار را بر متولیان سرکوب مردم سخت می‌کرد.

آنان گذر زمان را به ضرر خود دیدند و نهایتا به حرم رضوی یورش بردند: «شب شنبه به آرامی گذشت. روز شنبه سراسر مشهد شعار و حرکت و شهر شلوغ بود و از دهات با کلنگ، بیل و تیشه و... به شهر آمدند و عده‌ای از دهات آمدند و گفتند: ما از دهات نزدیک آمده‌ایم و بی‌سلاحیم، ولی فردا صبح یکشنبه از دهات دور و نزدیک، با سلاح زیاد به یاری شما می‌آیند. این خبر که به ما رسید خوشحال شدیم ولی دولت هم از این کار باخبر بود و لذا تصمیم گرفته بود سحر کار را تمام کند. در این جنگ، ۲تلگراف از رضاشاه به مشهد رسیده بود که وقتی به او خبر دادند مردم در مسجدند و بهلول علیه حکومت تو سخنرانی می‌کند، گفته بود: بهلول کیست؟ مسجد چیست؟ آتش کنید!... در تلگراف دوم وقتی که روز جمعه جنگ شد و به او خبر دادند، گفت: به هر قیمت شده است مسجد را بگیرید!... . این تلگراف نیمه‌شب یکشنبه رسید. همه آمادگی‌های خود را فراهم کردند و لشکر را عوض کرده بودند. سربازهای مؤمن را از میدان گرفته و سربازهای بی‌دین را آماده حمله کرده بودند، که از کشتن مضایقه نکنند. ساعت ۱۲نیمه‌شب یکشنبه به ما خبر دادند که دولتی‌ها آمادگی خود را برای جنگ به‌دست آورده‌اند و سنگربندی و توپ‌ها را بر مسجد گوهرشاد و صحن نصب کرده‌اند و می‌خواهند نیم‌ساعت به صبح مانده، حمله کرده و ما را متفرق کنند.

این خبرها به ما رسید و از طرف دیگر چند نفر از برادران دهاتی که آمده بودند، گفتند: جمعیتی زیاد از برادران دهاتی، اول آفتاب به شما ملحق می‌شوند و اگر برسند به نفع شما تمام می‌شود. سربازان دولتی هم از این موضوع خبر داشتند و تمام فعالیتشان این بود، که جنگ را قبل از طلوع آفتاب شروع کنند و ما هم کوشش می‌کردیم هر طور شده است تا طلوع آفتاب مقاومت کنیم. ما تمام درهای مسجد را به طرفداران خود سپردیم، که دشمن از هر دری بخواهد حمله کند، امکان مدافعه باشد. در ایوان مسجد، روی منبر بودم و مردم دور منبر جمع شدند. دیدم اگر روی منبر بمانم چپه‌ام می‌کنند و مرا می‌گیرند، چون داخل شده بودند، این بود که من و چند نفر دیگر فرار کردیم...».

منبع: روزنامه همشهری