وقتی این خبر دلخراش را خواندم به یاد موارد مشابهی افتادم که یا در روزنامهها خوانده بودم و یا مواردی بودند که بیماران من محسوب میشدند. نوجوانی که از خانه رانده میشود و چون پناهگاهی نمییابد دست به خودکشی میزند، شیرخواری که توسط پدرش چنان به زمین کوبیده میشود که خونریزی مغزی میکند و میمیرد، نوزادی که با آتش سیگار شکنجه میشود، یا دیگری که سوزن در ملاجش فرو میکنند، کودکی که از او به عنوان حامل مواد مخدر استفاده میشود و هنگامی که بستههای مواد در معدهاش باز میشود، باوجود تلاش پزشکان جان به در نمیبرد، دختر خردسالی که مجبور است با مادر فاسدش زندگی کند و از همان اوان کودکی به فساد کشیده شود، کودکی که به دلیل اعتیاد به کراک والدینش سخت دچار سوءتغذیه و اختلال رشد میشود و علایمی از اعتیاد را نشان میدهد و وقتی پزشک شروع به درمان کودک نگون بخت میکند مادرش مانع از این کار میشود و دهها و صدها موارد مشابه دیگر.
بعد از آن، ماجرای پسربچه ایرانی در ذهنم تداعی کرد که در یکی از شهرهای اروپایی گمشده بود و به درخواست خانواده، پلیس بعد از مدت کوتاهی این کودک را مییابد و به خانوادهاش تحویل میدهد و از آنها میخواهد فردا در کلانتری حاضر شوند و در آنجا ماموران و کارشناسان مربوط با برخوردی محترمانه از خانواده سؤالاتی میپرسند تا مطمئن شوند که آیا این کودک به دلیل بدرفتاری والدین و یا شرایط بد خانواده از منزل فرار کرده است یا واقعا در سطح شهر گمشده است!
اما در کشور ما به عنوان کشوری اسلامی چگونه است؟
اسلام، حقوق کودکان را به بهترین و زیباترین شکل محترم شمرده است و حتی از دوران جنینی برای حفظ حقوق این موجود پاک و بیدفاع دستورالعمل و توصیه دارد و بعد از تولد هم مبارزه این دین الهی با افکار خرافی و جاهلی اعراب آن زمان در مورد کودکان و به خصوص دختران قابل توجه است تا جایی که قرآن کریم نیز به این موضوع اشاره دارد. رفتار محبتآمیز و دوستانه نبیاکرم(ص) و ائمهاطهار(ع) با کودکان نیز سرمشقی برای همه انسانهاست.
اما در عمل آنچنان که باید در جهت اجرایی شدن این رهنمودهای آسمانی تلاش کافی صورت نگرفته است و هنوز بعضی از والدین خود را مجاز میدانند هر نوع رفتار یا تصمیمی را هرچند غیرانسانی وغیراخلاقی در مورد فرزندان خود اعمال کنند تا جایی که غفلت از کودکان و کودکآزاری در حال تبدیل شدن به امری عادی درجامعه ما است و کودکان معصوم و مظلوم ما مجبورند در خانوادههای ناهنجار بزرگ شوند و از آن ناهنجاریها بهرهمند شوند!
و حتی در خانوادههای بهنجار نیز والدین به خود حق میدهند که باوجود توصیههای پزشکان هر موقع صلاح دانستند درمان کودک خود را متوقف کنند یا اگر بستری است او را ترخیص کنند و برای این امر با مهر و امضا نیز صحه میگذارند، بدون اینکه از پیامدهای آن واهمهای داشته باشند! که در بسیاری از موارد این موضوع منجر به مرگ یا عوارض شدید برای بیمار میشود. نکته قابل توجه در اینجا این است که از طرف مسئولین، مراجع ذیصلاح و سازمانهای مردم نهاد نیز یا برخوردی با این موارد نمیشود و یا برخوردی نیست که بازدارنده باشد و متاسفانه گاهی برای توجیه این کوتاهی و بیتفاوتی نبودن قوانین کافی و یا دلایل غیر قابل قبولی نیز ارائه میشود.
اما باید گفت وقت آن رسیده که به اینگونه مسائل و معضلات به صورت جدیتری پرداخته شود، قوانینی وضع شود تا حقوق کودکان آنگونه که روح اسلام میخواهد حفظ شود و برای انجام این مهم دو عنصر استفاده از کارشناسان خبره و دلسوز و شجاعت لازم و ضروری است. امری که در مسئله دیه زنان و اقلیتهای مذهبی اتفاق افتاد و ثمرات خوبی به بار آورد.
نکته پایانی اینکه اگر حوادث متعددی که برای کودکانمان در سالهای متمادی اتفاق افتاد ما را بیدار نکرد امید که آن آتش سوزانی که دخترک مظلوم را به کام مرگ فرستاد ما را متنبه نماید و به فکر بیندازد تا دست به اقدام بزنیم!
* رئیس شورای هماهنگی سازمان نظام پزشکی استان سمنان