همشهری آنلاین- سعید مروتی:
۱. دومین نمایشگاه نقاشی مسعود کیمیایی همین چند روز پیش در گالری آریانا برپا شد. بعد از نمایشگاه سال گذشته در گالری گلستان که واکنشهای متفاوت و گستردهای را به همراه داشت، این بار نمایش آثار کیمیایی در گالری آریا بازتاب رسانهای کمتری داشت. البته برخی بازخوردهای انجام شده از جنس همان مخالفخوانیهای مرسوم و متداول بود؛ مقایسه نقاشیهای مسعود کیمیایی با آنچه مبانی این هنر نامیده میشود، بدون اینکه دقیقا مشخص شود این مبانی چیست که کارگردان تاریخساز سینمای ایران آنها را رعایت نکرده است. نکته کلیدیتر نادیده گرفتن جهان ویژه مسعود کیمیایی (جهانی که در طول نزدیک به ۶۰سال آفرینش هنری شکل گرفته و هویتیافته) در نقاشیهای اوست. تقلیل دادن ماجرا به چاقویی که در تعدادی از تابلوها مورد استفاده کیمیایی قرار گرفته و بعد کنایهای و متلکی و تمام. کل ماجرا از دید منتقدان نقاشیهای مسعود کیمیایی تقریبا همین است.
۲. مجموعه متنوع نقاشیهای کیمیایی که در عین تنوع بصری، واجد هویت مشترک و همخوانی هستند، بیش از هر چیز محصول واکنش هنرمند به عصر اضطراب است. طبیعی است که بینش و نگاه کیمیایی و زاویه دید و نگاهش به پدیدهها در آثارش انعکاس یابد. ما سالهاست که جز کیمیایی کارگردان، با کیمیایی رماننویس و شاعر نیز آشنا شدهایم و حالا هم نوبت به کیمیایی نقاش رسیده است. نکته، حضور هنرمندی چندوجهی است که هرگز دست از تلاش برنمیدارد و همیشه دلمشغول آفریدن است. شاید یکی از دلایل تداوم حضور مسعود کیمیایی بهعنوان هنرمندی که از دهه۴۰ تا امروز همچنان سرپاست و میانهای با بازنشستگی ندارد، همین باشد. مسئله حضور هنرمندی که همیشه در همین خیابانها حی و حاضر بوده و فیلم ساخته، رمان نوشته، شعر گفته و حالا هم که نقاشیهایش را در معرض قضاوت عموم گذاشته است.
۳. مسئله کیمیایی چه در فیلمها و چه در آثار غیرسینماییاش، معمولا از دل اجتماع میآید و پیوندی معنادار با جامعه دارد؛ نه به این معنا که الزاما به حوادث و رخدادهای روز واکنش نشان میدهد (که گاهی هم دقیقا همین کار را انجام میدهد) بلکه در سطحی فراتر به نگاهی کلانتر و جامعتر از واکنشهای ژورنالیستی مرسوم، به موضوعات روز جامعه ایران دارد و برخلاف دیدگاه منتقدانش، نگاهش هم به آینده است؛ نه گذشته.
البته که دلبسته گذشته هست و امروز را هم در زاویه دیدش قرار میدهد، اما تصویر گذشته و تفسیر امروز، با چشماندازی از آینده همراه میشود؛ این دقیقا همان چیزی است که از آن بهعنوان پیشبینیهای تاریخی کیمیایی نام برده میشود. آنچه کیمیایی در قاب دوربین، روایت داستان و سرودن شعر یا در تابلوی نقاشی بیان میکند، منتج از شهودی توأم با خودآگاهی است. در نقاشیهای مسعود کیمیایی با آن ترکیببندیها و شیوه استفاده از رنگ و حضور عناصر دلخواه هنرمند، حسی جریان دارد که منطبق با آنچه معمولا در آثار نقاشان دیگر به چشم میخورد، نیست.
مهم این است که این آثار کیمیاییوار باشند که هستند و روحی از زمانه و تصویری از فضاها و آدمهایی را ارائه میدهند که با آنها آشنایی دیرینهای داریم که این اتفاق هم رخ داده است. نقاشیهای کیمیایی کنار، فیلمها، رمانها و اشعارش، کلیتی را میسازد که هویت و شناسنامه دارد. در روزگاری که قربانی کردن هویت برای کسب موفقیت رسم روز است یا اساسا فردیتی وجود ندارد و همهچیز در محصول روز و مصرف روز، خلاصه میشود، صاحب داشتن اثر و نسبتش با هنرمند میتواند امیدبخش و قابل اتکا باشد. از این ترکیب عشق، سیاست و نوستالژی مشهود در نقاشیهای مسعود کیمیایی نگاه به آینده هم میآید. شاید تعبیر دقیقتر و شاعرانهترش، به روایت یکی از اشعار مجموعه «زخم عقل» تبعید به آینده باشد.