همشهری آنلاین - نصیبه سجادی: ۴-۷۳ سالی دارد. حاج آقا عبایی صدایش میزنند. دفترش در خیابان شهید مفتح، پررفتوآمد است. خودش هم آرام و قرار ندارد. پرونده عروسهای جوان را یکییکی میخواند، صدایشان میزند، برگهای همراه با هدیه کوچکی دستشان میدهد و با خوشرویی تا دم در بدرقهشان میکند. این بین گاهی وقت میکند و به سؤالات ما هم جواب میدهد. سالها پیش نذر میکند کارش که روبهراه شد، ۲درصد از درآمدش را خرج نیازمندان کند تا اینکه صاحب یک کارخانه ریسندگی میشود و وقت ادای نذر میرسد. چهکاری بهتر از اینکه به خانوادههایی که در تأمین جهیزیه ازدواج دختر دمبختشان به مشکل برخوردهاند کمک کند؛ هم کار خیر است هم پر از شادی و عاقبت به خیری. حاج «اصغر عباییکوپایی» دوستانی هم داشته که در این راه روی کمکشان حساب کند؛ پزشک، کارخانهدار، بازاری؛ آنها را هم پای کار میآورد. از آن سال تا الان که ۲۰سالی میگذرد، همان دوستان همراهش هستند؛ یکی تأمین سالی ۱۰۰جهیزیه را تقبل کرده، دیگری هزینه داروی نیازمندان را و خانوادهاش هم از همسر، پسران و دخترها، عروسها و دامادها گرفته تا برادرزادهاش همگی پای کار هستند. همه اینها دستبهدست هم دادهاند تا الان که توانسته هر سال ۲۵۰تازهعروس را با دادن جهیزیه آبرومند به خانهبخت بفرستد، مستمری ماهانه تعدادی را تقبل کند، در ماه مبارک رمضان بستههای غذایی و ارزاق را به در خانه نیازمندان ببرد و کارهایی از این قبیل.
از پادویی تا کارخانهداری
حاج اصغر عباییکوپایی اصالتا اهل کوهپایه اصفهان است. او میگوید: «سالها در بازار پادویی کردم. اینطور نبود که از اول همهچیز داشته باشم. زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدم. زود ازدواج کردم و زندگی مشترکمان را در یک اتاق اجارهای آغاز کردیم. کمکم وضع بهتر شد و صاحب کارخانه ریسندگی شدم.» به شکرانه همان لطفی که خدا در حقش کرده، تصمیم گرفته درصدی از درآمدش را خرج نیازمندان کند و این مقدمه جمعکردن گروهی از دوستان در کنار هم و تلاش برای رفع مشکل از کار خانوادههای نیازمند میشود. حاجآقا درباره هزینههای تأمین این همه جهیزیه و کمکهای دیگر میگوید: «وقتی خوبی کردن را شروع کنی، خودبهخود اسباب و مقدماتش فراهم میشود. انسانهای شریف خودشان میآیند و میگویند که ما هم میخواهیم قدمی در این راه برداریم.» او درباره شرایط بهرهمندی دختران دمبخت از جهیزیه هم تأکید میکند: «وقتی خانوادهای به ما معرفی میشود یا به اینجا مراجعه میکند، حتما باید عقدنامه نوعروسشان را همراه داشته باشند. نشانی منزل آنها را میگیریم و یکی از افراد ما برای تحقیق به نشانی موردنظر میرود و با رعایت حرمتنفس خانوادهها، وقتی نیاز خانواده تأیید شد، عقدنامه را مهر میزنیم و جهیزیه به آنها تحویل داده میشود.»
برپایی جشن و اهدای جهیزیه
قبل از شیوع ویروس کرونا در یکی از طبقات خانهاش در شهرک غرب برای نوعروسها مراسم میگرفت و یک روز خاطرهانگیز را برای آنها رقم میزد. این خیّر روزهایی را به یاد میآورد که دورتادور خانه میز و صندلی میچیدند و از نوعروس و همراهانش دعوت میکردند. بساط شیرینی و شربت و شادی و سرور مهیا بود و یک نفر از آیین همسرداری میگفت و آن دیگری مولودی میخواند. هدایایی به رسم تبرک به عروسخانم داده میشد، همراه کرایه راه تا با جهیزیهاش که شامل گاز، فرش، ماشین لباسشویی و... میشد به خانهاش برگردد که عمدتاً در مناطق جنوبی تهران، اسلامشهر، پاکدشت، ورامین و... بود. حاج عبایی میگوید: «کرونا که آمد مراسم تعطیل شد، ولی رسم دادن جهیزیه همچنان برقرار است و گرانی و فشارهای اقتصادی کمترین تأثیری در میزان و اجرای آن نگذاشت. همچنان همان اقلام را به تازهعروسهایمان میدهیم و با همان پشتکار آنها را به خانه بخت میفرستیم.»
خیرخواهی مانع از هم پاشیدن یک زندگی شد
نوعروس همراه مادرش وارد اتاق میشود؛ ۳۰ساله است و خوشلباس. مادر هم آبرومند است. هدیهشان را از حاجآقا میگیرند. وقت رفتن که متوجه ما میشوند، مادر چند کلمهای درباره او میگوید: «اوضاع مالی خوبی داشتیم. تا اینکه چند سال پیش همسرم ورشکست شد. دخترم هم عقد کرده و خانهاش آماده بود. فقط باید جهیزیهاش را میچید. پولی نداشتیم که حتی یک قلم وسیله برایش بخریم. خانواده داماد هم برایشان مهم بود که عروسشان جهیزیه داشته باشد. ۲سال صبر کردند ولی نتوانستیم چیزی تهیه کنیم. کار به دادگاه و جدایی کشید تا اینکه خود قاضی شعبه اینجا را به ما معرفی کرد.» حاجی در تکمیل صحبتهای این مادر میگوید: «اگر این چند سال توانسته باشم مانع از هم پاشیدن زندگی حتی یک زوج هم شوم برایم کافی است و همین مرا به ادامه راه تشویق میکند.»
آرامشی که دارم
حاجی قدردان خانوادهاش است که همیشه همراهش بودهاند و هیچگاه او را دست تنها نگذاشتهاند. او تأکید میکند: «همسرم زن صبور و قدردانی است. موقع نیاز پشتم بوده و دستم را گرفته است. زمانی که میخواهیم ارزاق را بستهبندی کنیم، دخترها و پسرها، عروسان و دامادها همه میآیند و در این کار کمک میکنند. دوستانم هم خوبند. یکی از دوستان من که دوست ندارد نامی از او ببرم، هر از گاهی که از بیمارستان زنگ میزنند و میگویند مریضی داریم که دارویش مثلا ۵میلیون میشود که توانایی پرداخت آن را ندارد، بیمار را از طرف همین دوست به هلالاحمر میفرستیم و دارو را میگیرد. هلالاحمر هم صورتحساب را برای او میفرستد و پول را حساب میکند.» او میافزاید: «همه ما که اینجا جمع شدهایم شکر خدا کارمان رونق دارد و تأثیرات خوبی کردن را در زندگیمان دیدهایم، وقتی با این کار به آرامش میرسیم، پس چرا بخشی از وقت و سرمایهمان را در این راه و برای خوشحالی روح و روانمان هزینه نکنیم.»