به گزارش همشهری آنلاین، نیمه دوم خرداد گذشته بود که زن ۳۴ ساله با چهرهای پریشان وارد کلانتری امام رضا(ع) مشهد شد و راز باند کثیف «شیطان» را لو داد.
این زن جوان که خود مدتی در این باند حضور داشت و بسیاری از اعضای باند را به خوبی میشناخت، درباره ماجرای اغفال زنان و دختران آسیب پذیر به پلیس گفت: به این دلیل که علاقهای به تحصیل نداشتم، در کلاس سوم راهنمایی درس و مدرسه را رها کردم، اما خانوادهام نیز مخالفتی با تصمیم من نداشتند چرا که پدرم مردی کارگر بود و به سختی هزینههای زندگی ما را تامین می کرد. در کنار مادرم به امور خانهداری مشغول شدم و خیلی کم از خانه بیرون میرفتم تا این که در ۱۷ سالگی پسر یکی از همسایگانمان به خواستگاریام آمد اما من «قیصر» را نمیشناختم و هیچ گاه توجه مرا در محله جلب نکرده بود. با وجود این خانوادهام خیلی خوشحال بودند چرا که «قیصر» را پسری سر به زیر میدانستند و معتقد بودند تاکنون خطایی از او ندیدهاند!
من هم براساس خواستهها و نظرات خانوادهام به خواستگاری او پاسخ مثبت دادم و بدین ترتیب پای سفره عقد نشستم.
این زن جوان ادامه داد: هنوز مدت زیادی از ازدواج ما نگذشته بود که متوجه شدم «قیصر» رفتارهای عجیب و غریب و غیرطبیعی دارد. او بسیار «بدبین» بود و همواره با شک و تردید زندگی میکرد البته این همه ماجرا نبود چرا که «قیصر» احساس میکرد مدام کسانی او را تعقیب میکنند و قصد ضربه زدن به او را دارند! خلاصه یک سال از آغاز زندگی مشترک ما میگذشت و در حالی که من دخترم را باردار بودم به پیشنهاد یکی از نزدیکان «قیصر» به مشهد مهاجرت کردیم تا او در یک شرکت خصوصی کار کند. چند سال به همین ترتیب گذشت ولی رفتارهای همسرم نه تنها تغییری نکرد بلکه مدام باید کتککاری و بداخلاقیهایش را نیز تحمل میکردم. آرام آرام اوضاع به گونهای پیش رفت که دیگر قیصر به من هم بدبین شد.
او احساس میکرد من با مردان غریبه ارتباط دارم و میخواهم به او صدمه بزنم!
وقتی رفتارهای او غیرقابل تحمل شد، تازه فهمیدم که همسرم به موادمخدر صنعتی آلوده شده است و این رفتارها به خاطر عوارض ناشی از توهم «شیشه» است، این بود که به ناچار تصمیم گرفتم از قیصر جدا شوم چرا که میترسیدم او در همان عالم توهم بلایی به سرم بیاورد!
بالاخره درحالی که دخترم به ۹ سالگی رسیده بود تقاضای طلاق دادم در جلسات دادگاه نیز بیماری روانی «قیصر» لو رفت و مشخص شد که او بیماری «پارانوئید» (سوءظن شدید) دارد به همین دلیل دادگاه حضانت و سرپرستی دخترم را به من سپرد و من از قیصر طلاق گرفتم.
از طریق قانونی مبالغی از مهریه ام را نیز دریافت کردم و با آن یک دستگاه پراید خریدم تا بتوانم مخارج زندگی خود و دخترم را تامین کنم. بعد از این ماجرا در یکی از شرکتهای اینترنتی مسافربری ثبتنام کردم و به عنوان راننده تاکسی اینترنتی مشغول کار شدم.
اگرچه سختی بسیاری می کشیدم، اما درآمدم بد نبود و روزگارم به خوبی میگذشت تا این که حدود شش ماه قبل زنی را به عنوان مسافر سوار کردم که مسیر زندگیام را تغییر داد. «محبوبه» در طول مسیر پای درد دل من نشست و در حالی که وانمود میکرد دلش برایم میسوزد از من پرسید با مسافرکشی درون شهر، چقدر درآمد داری؟ من که نمیدانستم با شیطان به گفتوگو نشستهام سیر تا پیاز زندگیام را برایش تعریف کردم و ادامه دادم اگر خوب کار کنم روزی تا ۴۰۰ هزار تومان هم درآمد دارم! آن زن که با دقت به حرف هایم گوش میداد و گاهی از سر تاسف نگاهی دلسوزانه به من میانداخت، رو به من کرد و گفت: من مدیر یک شرکت مسافرتی هستم! تو هم اگر دوست داری میتوانی در شرکت ما با همین خودرو فعالیت کنی و ساعتی ۳۰۰ هزار تومان هم دستمزد بگیری!
با شنیدن این رقم، برق از سرم پرید! از خوشحالی زبانم بند آمده بود، اگر روزی ۱۰ ساعت کار میکردم، حدود سه میلیون تومان درآمدم بود و میتوانستم زندگی مرفهی داشته باشم. اگرچه با این پیشنهاد خیلی تعجب کردم، اما به چیزی مشکوک نشدم! فردای آن روز لبخندزنان به نشانی که «محبوبه» داده بود رفتم.
این زن ۳۴ ساله که دیگر اشکهایش سرازیر شده بود، ادامه داد: ولی بعد از گذشت مدتی از این ماجرا، به رفتارهای «محبوبه» مشکوک شدم و با حساسیت خاصی این موضوع را پیگیری کردم، آنجا بود که فهمیدم «محبوبه» سرکرده یک باند شیطانی است که دختران و زنان آسیبپذیر و بیکسوکار را در مناطق مختلف شهر شناسایی و سپس آنها را اغفال میکند و به یک باند کثیف میکشاند. وقتی از این موضوع اطمینان یافتم دیگر نتوانستم این حرکتهای شیطانی «محبوبه» را تحمل کنم به همین دلیل به کلانتری آمدم تا در شناسایی این زن شیطانصفت به پلیس کمک کنم و باند او را لو بدهم چرا که من به خاطر ارتباطی که داشتم بسیاری از اعضای این باند کثیف را میشناسم!
در پی اظهارات این زن ۳۴ ساله، بلافاصله گروه تخصصی از نیروهای اطلاعات و تجسس کلانتری با صدور دستورات ویژهای از سوی سرهنگ سیدعباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع)) وارد عمل شدند و با راهنماییهای ارزنده قاضی شعبه ۳۲۲ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد تحقیقات گسترده غیرمحسوسی را در این باره آغاز کردند. بررسیهای آنان با همکاری راننده جوان نشان داد که «محبوبه» سرکرده یک باند شیطانی است و افراد زیادی را اغفال کرده است. بنابراین نیروهای انتظامی در یک عملیات ضربتی و هماهنگ موفق شدند تعداد زیادی از اعضای این باند کثیف شیطانی را به همراه «محبوبه» دستگیر کنند، اما هنوز هم رصدهای اطلاعاتی برای ردیابی دیگر عوامل مرتبط با این باند و دستگیری آنان ادامه دارد.