همشهری آنلاین- مسعود پویا: میزان واکنشها در فضای مجازی نسبت به صحبتهای معتمدآریا، که بیشتر هم منفی بود تا مثبت، نشان داد قضاوت درباره تاریخ و گذشته سینمای ایران تا چه اندازه میتواند سوءتفاهمبرانگیز باشد. اما معتمدآریا چه گفته که با این میزان واکنش مواجه شده است. این بخشی از مهمترین صحبتهای بازیگری است که در دهه ۶۰ به سینما آمد و از دهه ۷۰ بهعنوان چهرهای که بهصورت توامان مورد توجه مردم و منتقدان بود، جایگاه تثبیتشدهای یافت: سه عامل خشونت، سکس و الکل از سینمای ایران حذف شده که باعث افتخار و باعث رشد سینمای ما شده است. وقتی این ۳عامل - که همیشه و در همه جای دنیا معیاری برای پیشرفت یک سینما تعریف شده بود- حذف شد، جایگزین آن روابط انسانی، فرهنگ، شعور و هویت شد و سینمای ایران بعد از گذشت سالهایی (در دهه ۶۰ و ۷۰) در دنیا مثل سینمای هالیوود معروف شد.
در آن سالها از یک بیچیزی، دستاوردی به دست آمد که مثل یک نهال از آن نگهداری شد. در سالهای دهه ۶۰و ۷۰ذره ذره به سینمای ایران مثل یک نهال آب دادند تا کسی به آن خدشهای وارد نکند، بیاحترامی به کسی نباشد، رفتار غیرانسانی وجود نداشته باشد، توهین حذف شد، فحش حذف شد، بیهویتی حذف شد و ما به یک سینمای شاعرانهای مثل فیلم نار و نی و به یک سینمای باهویت مثل فیلمهای باشو غریبه کوچک و سینما تبدیل شدیم.
این دستاوردها برای دوران دهه ۶۰ تا میانههای دهه ۷۰ است، اما از نیمه دوم دهه ۷۰ یعنی از سال ۷۶ به بعد یک سقوط اساسی در سینمای ایران اتفاق افتاد. مدیران سینمایی که ما را مثل بچه نگهداری کرده و به سن نوجوانی رسانده بودند در اوج شکوفایی ما را ترک کردند و زیر پای ما خالی شد. این نهال تازه رشدیافته پر از شکوفه بهتدریج نارس شد که بخش زیادی از آن بهخاطر سیاستهایی بود که اجرا شد.
اصلا کل اتفاقات اداری ما در حال تغییر بود. به ما نمنم راه رفتن را یاد داده بودند، ولی هنوز پای ما محکم نشده بود که دست ما را رها کردند. سالهای بعد سینما سلیقهای شد. دیگر ما فهمیدیم که هر کسی به اندازه توان خود میتواند راه برود. ما نه مدیر دلسوز و نه مدیر بافرهنگی داریم و نه مدیری داریم که بتواند ما را کنترل و راهنمایی کند و بگوید که تو اگر الان به این طرف نروی بهتر است و الان اگر همان کارهای فرهنگی خود را انجام دهی، خیلی خوب است.
سینمای ایران چگونه تغییر مسیر داد؟
آنچه در روزهای اخیر شاهد بودهایم بیشتر واکنشهای هیجانی بوده تا تحلیل و بررسی صحبتهایی که نمیشود بهصورت صفر و صدی تأیید یا تقبیح کرد. البته که فضای مجازی جای چندان مناسبی برای تحلیل نیست و حتی کارشناسان و منتقدان هم مثل کاربران عادی، ترجیح میدهند همهچیز را در حد چند جمله کوتاه و اظهارنظری معمولا تند، خلاصه کنند، اما فارغ از این فضای هیجانی، صحبتهای معتمدآریا چند بخش دارد و نمیتوان همهچیز را یکپارچه دید و قضاوت کرد.
معتمدآریا به حذف ۳عنصر مهم در سینمای بعد از انقلاب اشاره کرده: خشونت، صحنههای غیراخلاقی و الکل. طبیعتا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نمیشد در دل جامعهای انقلابی فیلمهایی ساخت که در آنها صحنههای غیراخلاقی و مصرف مشروبات الکلی وجود داشته باشد. در مورد خشونت اما نمیتوان به حذف کاملش از سینمای دهه ۶۰ حکم داد. به هر حال در این دوران اکشنهایی هم ساخته شدند که در آنها صحنههای خشن هم کم نبودند.
معتمدآریا بعد از این مقدمه بر پیشرفت سینمای بعد از انقلاب تأکید کرده؛ پیشرفتی که محصول محدودیتها بوده و عناصری که جایگزین آن شده است. درواقع معتمدآریا از سینمای «شریف و انسانی» ایران دفاع کرده است. درباره تغییر سیمای فضای فیلمسازی در ایران و چگونگی انجام این فرایند، حرف و حدیث بسیار است، اما در اینکه سینمای پس از انقلاب با مضامین انسانیاش توانست اعتبار جهانی بیابد، تردیدی وجود ندارد. در مورد میزان استقبال مردم هم آمار فروش فیلمها موجود و در دسترس است و مقایسهشان با وضعیت امروز حکم به برتری دهه ۶۰ میدهد.
سینمای دهه۶۰ بر ویرانههای سینمای قبل از انقلاب برپا شد. تزلزل مدیریت و بحران مشروعیت، سینما را دچار بلاتکلیفی کرده بود. هنوز چهرههای نسل تازه به میدان نیامده بودند و قدیمیها هم اغلب یا رفته بودند یا در وضعیت بلاتکلیفی بهسرمیبردند. در ابتدای دهه۶۰ از سینمای فارسی بقایایی برجا مانده بود که همچنان میخواستند فیلم بسازند، ولی چه و چگونهاش را با قواعد و ضوابطی که مدام تغییر میکرد، نمیتوانستند دریابند. مخالفت شدید رسانهها و بخشی از انقلابیون کار را سخت میکرد. فیلم نمونهای این دوران «برزخیها» بود که همه ستارههای بازمانده در آن جمع شده بودند (فردین، ناصر ملکمطیعی، سعید راد و ایرج قادری) و تهیهکنندهاش (محمد توبهخواه) خود نزدیک و همسو با طیفی از انقلابیون بود. همه ارتباطات تهیهکننده در حد اکرانی چند هفتهای جواب داد و در شرایطی که مردم برای تماشای برزخیها سر و دست میشکستند، مقالات تند روزنامهها و مخالفت طیف دیگری از انقلابیون هم پرونده فیلم و سازندگانش را بست و هم مدیریت ارشاد را عوض کرد.
ریلگذاری با سینمای حمایتی نظارتی
فخرالدین انوار و سیدمحمد بهشتی سال۶۲ سکان هدایت سینمای ایران را تحویل گرفتند. تفاوت این تیم با قبلیها این بود که دقیقا میدانستند چه چیزی را نمیخواهند. آنها مخالف فیلمفارسی بودند. به تعبیری دقیقتر مخالف هر چیزی که تداعیکننده سینمای قبل از انقلاب باشد.
اگر مدیر قبلی دل به دل چهرههایی چون سعید راد و ایرج قادری میداد، مدیران تازه نه برای وصلکردن که برای محو کردن آمده بودند؛ محو کردن هرآنچه از گذشته میآمد و رنگ شهرت و محبوبیت داشت. پس نقش یکها و ستارهها کنار میرفتند، ولی بدمنها میتوانستند در قامت ساواکی به حضورشان ادامه دهند.
صحنه خالی بود و در غیبت موجنوییها تا میانههای دهه ۶۰به بازی گرفته نشدند و با حذف فعالان سینمای فارسی، جوانها به میدان آمدند و در رأسشان فعالان سینمای آزاد که از فیلم کوتاه سوپر ۸ و نهایتا ۱۶میلیمتری به سینمای حرفهای رسیدند؛ از کیانوش عیاری و مهدی صباغزاده تا مجید جوانمرد و ناصر غلامرضایی. در سوی دیگر حوزه هنری ایستاده بود که شاخصترین چهرهاش ایده سینمای اسلامی را دنبال میکرد.
فارابی تاسیس شد. تعاونیهای فیلمسازی با حمایت دولت به راه افتادند. سینمای ایران باید راه میافتاد و باید بحران مشروعیت را پشتسر میگذاشت. قصه سینمای هدایتی- حمایتی - نظارتی از همین جا شروع شد. فیلمساز به شرط نظارت و هدایت، حمایت میشد. وام تبصره۳، امکانات فارابی، دوربین، نگاتیو، میز تدوین و حمایت در اکران چرخ تولید را به راه انداخت. سینمای پس از انقلاب شکل گرفت و از همان گام اول وابسته به دولت و دولتی شد.
احتمالا چارهای هم نبود و راه دیگری وجود نداشت. مدیریت منسجم دهه۶۰، براساس برنامه و چشماندازی که ترسیم میکرد، کار را جلو میبرد و برنامه سالهای ۶۲ تا ۶۴ این بود: ابتدا باید سینما وجود داشته باشد، فیلم ایرانی تولید و در مرحله اکران حمایت شود و کنارش کارگردان و تهیهکننده وارد چرخه تولید، و فیلمبردار و تدوینگر هم تربیت شوند. بازیگر هم میتواند از تئاتر بیاید.
راهاندازی سینمای ایران مهمترین دستاورد تیم انوار - بهشتی، پاسخش را در اکران پررونق سال۶۴ گرفت. در فاصله کمتر از ۴ماه «تاراج»، «عقابها»، «گلهای داوودی» و «شهر موشها» روی پرده آمدند و با اقبال عمومی گستردهای مواجه شدند. پس از آن، اما سازندگان تاراج و عقابها کنار گذاشته شدند. مهمترین ستاره آن سالها که از توفان چند سال قبل، به یمن بازی در «سفر سنگ» به سلامت جسته بود، ممنوعالکار شد.
کنارش فیلمسازان نسل تازه تجربه میآموختند و از نیمهدهه ۶۰، موجنوییها هم بازگشتند و بهترین فیلمهایشان را ساختند. سینمای کودک به راه افتاد و بعد سینمای دفاعمقدس. در اوج محدودیتها، فیلمهای خوبی هم ساخته شد. سینمای نوین ایران به راه افتاد و جهانیان را شگفتزده کرد.
پروژه انوار- بهشتی در حال ثمر دادن بود؛ سینمایی که قرار بود آبرو کسب کند؛ سینمایی که در نیمهدوم دهه۶۰، بحران مشروعیت را پشتسر گذاشته بود و با «دونده» و «خانه دوست کجاست» جهانی میشد. پشت این موفقیتها فقط فیلمسازان نبودند، بخش بینالملل فارابی هم بود. در نقد سینمای دهه ۶۰و عملکرد مدیرانش، باید نقاط روشن را هم دید. شکوفایی نسل پس از انقلاب و پختگی با تجربهها در همان نظارت سفت و سخت، قابل مشاهده بود.
آفتهای سینمای گلخانهای
مشکل سینمای ایران در دهه۶۰ تصدی گری گسترده دولت در حوزه سینما بود؛ دخالتهای همراه با هدایت، فضای سینمای ایران را گلخانهای کرد و نتیجه اینکه سینمای ایران با وام فارابی و حضور در فستیوالها و اکران دولتی جان گرفت و ضمنا از دل سینمای نوین ایران، سینمایی جشنوارهای هم بیرون آمد که بعدها تبدیل به عارضهای جدی شد.
یکی از نمونههای این نوع سینما، فیلم نار و نی است که معتمدآریا با ستایش از آن یاد کرده است؛ فیلمی نمادگرا که تحتتأثیر آثار پاراجانف و تارکوفسکی ساخته شد و تقریبا هر نمایش، تقلیدی از آثار دیگران بود. نار و نی به یمن سیاستهای سینمایی وقت، بیآنکه تماشاگر چندانی داشته باشد، مدتها در سینما آزادی روی پرده بود؛ نمونهای از سینمای گلخانهای بیمخاطب که هر چه باشد مثال مناسبی برای دفاع از مدیران سینمایی آن دوران نیست.
شما چگونه ستاره شدید؟
سؤالی که این روزها زیاد از معتمدآریا پرسیده شده این است: «شما چگونه ستاره شدید؟» در پاسخ هم معمولا به حذف بازیگران در دهه۶۰ اشاره میشود.
داستان ممنوعالکاریهای سینمای دهه۶۰ ماجرایی طولانی و مفصل است که همچنان جای بررسی و بازخوانی دارد. واضح است که فاطمه معتمدآریا یکی از بازیگران شاخص سینمای ایران در سالهای بعد از انقلاب بوده و کیفیت کارش بهعنوان بازیگر، ربطی به اظهارنظرها و مصاحبههایش ندارد؛ ستایش از سینمای دهه۶۰ نه چیزی از هنر بازیگری معتمدآریا میکاهد و نه چیزی به او اضافه میکند.
به شکلی طبیعی نسلی که معتمدآریا نمایندگیاش میکند در دهه ۶۰ امکان ورود به سینمای ایران را یافت و در این دوران بالید و رشد کرد. یکی از بااستعدادترین چهرههای سینمای بعد از انقلاب، پس از حذف و کنار رفتن چهرهای چون سوسن تسلیمی، به شهرت و اعتبار رسید. در مورد سوسن تسلیمی هم نمیشود انکار کرد که حذفش ربطی به جمهوری اسلامی نداشت و صرفا برخوردهای سلیقهای مدیریت فرهنگی دهه۶۰ باعث شدند تسلیمی ناامید شود و در نهایت تن به مهاجرت دهد.
وقتی در مورد سینمای دهه۶۰ حرف میزنیم باید همه ابعادش را در نظر بگیریم. از ستایش و نکوهش محض، تحلیلی که بشود به آن استناد کرد، بیرون نمیآید.