به گزارش همشهری آنلاین، جواد عزیزی دبیر گروه حوادث روزنامه همشهری در این یادداشت نوشته است: «اگر رسانهها اینهمه از شهلا حمایت نمیکردند و اگر او فقط یکبار پای مادرم میافتاد و طلب بخشش میکرد و میگفت که لاله را به قتل رسانده است، باور کنید مادرم از قصاص میگذشت.» اینها را چند سال پیش از زبان برادر لاله سحرخیزان، همسر ناصر محمدخانی، فوتبالیست معروف کشورمان شنیدم؛ وقتی تلفنی با او تماس گرفته بودم تا شاید بتوانم چند ماه مانده به اجرای حکم قصاص دل این خانواده را نرم کنم و از آنها بخواهم که از قصاص بگذرند؛ اتفاقی که هرگز رخ نداد و در نهایت شهلا به اتهام قتل لاله سحرخیزان به دار مجازات آویخته شد.
پدر و مادر آرمان میتوانستند در این سالها با رفتار منصفانه دل ما را بهدست بیاورند و کاری کنند که آرمان را ببخشیم اما این کار را نکردند. برخی هم در شبکههای اجتماعی درباره پرونده اظهارنظرهایی میکنند که دل ما را به درد میآورد. هیچکس نمیداند در این ۸سال چه بر ما گذشت و وقتی احساس میکنیم برای رسیدن به حقمان مانع ایجاد میشود، برای اجرای حکم مصرتر میشویم.» اینها حرفهای مادر غزاله است. دختری که توسط پسری به نام آرمان به قتل رسید و پرونده جنجالی آنها ۸سال طول کشید تا به ایستگاه اجرای حکم برسد و در نهایت هم برخلاف همه تلاشهایی که برای صلح و سازش و گرفتن رضایت خانواده غزاله شده بود، آرمان به دار مجازات آویخته شد.
کافیست این دو پرونده و پروندههای مشابه دیگری را که در سالهای گذشته در رسانهها جنجالی شد مرور کنیم تا برسیم به وجه اشتراک همه آنها با پرونده برومند نجفی؛ محیطبانی که به اتهام قتل جوانی به نام یوسف به قصاص محکوم شده بود اما چند روز پیش و درحالیکه درخواست اعاده دادرسی وی پذیرفته شده بود، در مقابل دادگاه کرمانشاه توسط پدر یوسف به گلوله بسته شد و به قتل رسید. سؤال این است. چرا پدر یوسف دست به این اقدام هولناک زد و تصمیم گرفت خودش حکم را اجرا کند؟
برای پاسخ شاید باید به ماهها قبلتر برگردیم. به روزهایی که بسیاری از رسانهها و مسئولان محیطزیست همه تلاششان را بهکار بسته بودند تا مانع از صدور حکم قصاص برای محیطبان جوان شوند. حتی وقتی حکم قصاص صادر و توسط دیوانعالی کشور تأیید شد، باز هم تلاشها ادامه یافت تا با درخواست اعاده دادرسی، اجرای حکم قصاص متوقف و محیطبان جوان دوباره محاکمه شود. تا اینجای کار اشکالی وجود ندارد و اساسا تلاش برای نجات یک محیطبان از قصاص، اقدامی پسندیده است اما ماجرا از زمانی وارد مسیر غلط میشود که یوسف و خانوادهاش فراموش میشوند. خیلیها فراموش میکنند که در این پرونده جوانی به قتل رسیده که فقط ۲۴سال داشته و تازه ازدواج کرده بود. یوسف پسر بزرگ خانواده بود و پدر و مادر برای بزرگ کردن فرزندانشان سختیهای زیادی کشیده بودند. پس داغ از دست دادن فرزند برایشان چنان کشنده و ویرانکننده بود که مادر تنها یک سال پس از ازدست دادن پسرش، از غصه دق کرد و جانش را از دست داد. آن هم درست در روز مادر و درحالیکه کادوی سال قبل پسرش را مقابلش گذاشته بود و از غم دوری او ضجه میزد.
در این پرونده بیشتر رسانهها توجهشان به محیطبانی بود که زیر تیغ قصاص بود و کسی برای دلجویی سراغ خانواده مقتول نرفت و بزرگترین اشتباه زمانی رقم خورد که عدهای ازجمله برخی سلبریتیها بیآنکه چیزی از جزئیات پرونده بدانند اقدام به انتشار گزارشهایی درباره این ماجرا کردند. گزارشهایی با این مبنا که یک محیطبان هنگامی که قصد داشته از حیات وحش کشورمان در برابر شکارچیان زیادهخواه محافظت و آنها را دستگیر کند، سهوا گلولهای شلیک کرده که جان یک شکارچی غیرمجاز را گرفته و حالا قرار است به اتهام قتل قصاص شود.
درست همینجاست که خانواده مقتول(یوسف) دلشان به درد میآید. دقت کنید. براساس محتویات پرونده و آنچه در تحقیق از شاهدان بهدست آمده است، در شب حادثه یوسف(مقتول) و چند نفر دیگر برای چیدن گیاهان دارویی به منطقه حفاظت شده رفته بودند. هنگام برگشت اما درحالیکه سوار یک پراید بودند، ۳مرد را مقابل خود میبینند که سلاح بهدست دارند. همراهان یوسف مدعی هستند که حتی از خودروی محیطبانی هم خبری نبود و آنها به تصور اینکه این افراد راهزن هستند، تصمیم میگیرند توقف نکنند که ناگهان بهسوی خودرو تیراندازی میشود و یوسف بر اثر اصابت گلوله جانش را از دست میدهد. نکته مهم اینکه پس از این اتفاق در بازرسی از خودروی یوسف و همراهانش نه سلاحی پیدا میشود، نه لاشه حیوانی و نه چیزی که نشان دهد آنها شکارچی هستند.
حالا خودتان را بگذارید جای خانواده یوسف. درست است که در این ماجرا محیطبانان اشتباه بزرگی مرتکب شدند و بنابر گفتههای برومند نجفی، وی قصد داشته به لاستیک ماشین پراید شلیک کند اما گلوله اشتباهی به یوسف اصابت کرده، اما خواندن، دیدن و شنیدن گزارشهایی که فرزندتان را بدون هیچ مدرکی دشمن محیطزیست و حیات وحش قلمداد میکنند چه تأثیری روی شما میگذارد؟ قصد ندارم در این یادداشت از اقدام پدر یوسف در قتل محیطبان جوان دفاع کنم و من هم مثل همه شما با این جنایت هولناک مخالفم اما بررسی پروندههای اینچنینی، شاید کمک کند که شاهد اتفاقاتی مشابه در آینده نباشیم. سالها فعالیت در حوزه حوادث و نوشتن درباره پروندههای جنایی به من آموخته که همیشه در پروندههای قتل ۲ طرف وجود دارد. یک طرف مقتول و خانوادهاش و طرف دیگر قاتل و خانوادهاش. یاد گرفتهام که حمایت غیرحرفهای از یک طرف تا چه حد میتواند طرف مقابل را جریتر کند و نهتنها کمکی به صلح و سازش نکند، که به روند پرونده هم آسیب برساند. آموختهام که اگر میخواهیم در شبکههای اجتماعی با یک طرف پرونده دلجویی کنیم، یادمان باشد طرف دیگر را تخریب نکنیم. به خاطر داشته باشیم در پروندههای قتل نه گناه قاتل را پای خانوادهاش بنویسیم و نه کاسهای باشیم داغتر از آش. همیشه یادمان باشد که خانواده مقتول عزیزشان را از دست دادهاند و هرگز نباید با حرف و نوشتهمان داغ آنها را بیشتر کنیم.