اول از این سئوال شروع کنیم که گرچه شاید کلیشهای است، ولی مهم است. چرا سراغ دریایی رفتید؟ چرا این متن را برای اجرا انتخاب کردید؟
به نظرم شباهت عمدهای بین زمان ما و زمانی که چخوف مرغ دریایی را نوشته، وجود دارد. منظورم دوران گذار از تولید تئاترهایی است که در متن چخوف هم اشاره شده یعنی تئاتر با تولید عظیم و بازیگر زیاد و گروه موسیقی و لباسهای تجملاتی به سمت تئاترهایی با یک بازیگر و یک پرده. احساسم این است که الان شرایط تئاتر ما همین شکل است. همه به سمت تولیدهایی رفتهاند که دیگر شبیه تئاتر نیست. شبیه چند تا پلان یا سکانس سینمایی است با چند بازیگر سینما و دیگر چندان شبیه تئاتر نیست. به همین دلیل تصمیم گرفتم این متن را دستمایه کارم قرار بدهم. ۲ شخصیت اصلی یعنی نینا و ترپلف دوست دارند بازیگر و کارگردان شوند، اما زیر فشار وضعیت اقتصادی آن زمان و این زمان سرخورده و ناامید میشوند و حتی ترپلف در آخر خودکشی میکند.
از تمرینها بگویید. چه مدت تمرین کردید؟ آن طور که بعد از اجرا گفتید زمان زیادی برای اجرا گذاشتید.
درست است. تمرینها خیلی سخت بود و اصلا مجبور شدیم یک گروه را کاملا عوض کنیم. دلایل مختلفی هم برای این اتفاق وجود داشت. به هر حال جریان کرونا وجود دارد و شرایط اقتصادی هم به شکلی است که اجازه نمیدهد با بازیگر قرارداد ببندیم، مگر آن که به فروش بیشتر از هزینه برسیم. حتی مجبور شدیم یک وقتهایی به دلیل کرونا در پارک تمرین کنیم. همه اینها به گروه فشار میآورد. با گروه جدید از اسفند شروع کردیم و باز هم بازیگر عوض کردیم. متأسفانه الان بازیگران میخواهند از تئاتر به سینما برسند. صبوری هم ندارند.
کار کمیآشفته به نظر میرسد. یک مقدار که حتما از روی قصد این کار انجام شده است، ولی بخشی از آن هم آشفتگی اجراست. هم میخواهد ادای دینی باشد به بازیگران سینما و تئاتر و تازه نه آن هم فقط بازیگران ایرانی. از طرف دیگر میخواهد برداشتی امروزی از مرغ دریایی باشد. دیالوگهای فراوان دارد با حرکات و رفتوآمد زیاد و تکرارهای متعدد که تماشاگر را آزار میدهد. میخواهم کمی در این باره صحبت کنیم.
قبول دارم. کار در انتها کمی به درازا کشیده بود که در اجراهای بعدی کوتاه شده است. اما بخشی از آن همانطور که گفتید از عمد بود. برای این که ذهن ترپلف همینقدر آشفته و به هم ریخته است. پر از ترس و حرکت است. از طرف دیگر برای نینا هم همین اتفاق میافتد. او که دوست دارد یک روز روی صحنههای تئاتر افلیا را بازی کند، یک باره خودش را در ورطه سریالهایی میبیند که مثلا به خاطر حضور یک خواننده، دیده میشوند. این اتفاق به نظر من اصلا یک ضربه مهلک به سینماست. یعنی از خوانندههایی در آنها استفاده میشود که اتفاقا بازیگرهای خوبی هم نیستند. من به عنوان نویسنده و کارگردان از جامعهام الهام میگیرم و جامعه اطراف من به همین اندازه آشفته است. شاید هم بیشتر. جامعه تئاتری ده برابر آنچه در این نمایش دیده میشود، آشفته است.
این درست است. اما مسئلهای که وجود دارد این است که این آشفتگی دارد با آشفته کردن ذهن مخاطب و یک جاهایی خسته کردن و قطع ارتباطش با صحنه اتفاق میافتد.
ما به همین دلیل زمان اجرا را کوتاهتر کردیم. ولی ذات موقعیت پست مدرن این است. ما از آشفتگی که در تئاتر و سریال و تلویزیون و سریال خانگی وجود دارد، خستهایم. این خستگی از طرف من به عنوان یک نویسنده باید منتقل شود. این چیزی است که از جامعه به من رسیده است، نه این که من به جامعه منتقل کنم.
مسئله دیگر استفاده از موبایل است. دو جا در کار شما از موبایل استفاده میشود. یکی زمانی که بازیگران تصویرشان را از این طریق روی مونیتور میاندازند و جای دیگر از تماشاگران خواسته میشود فلاشر موبایلهایشان را روشن کنند و به صحنه نور بدهند. این عمل چه کارکردی برایتان داشت؟
باز هم باید بگویم که قسمت دوم یعنی جایی که از تماشاگر خواسته میشود فلاشر موبایلش را روشن کند، حذف شد.
چرا؟ چون همراهی مخاطب را نداشتید؟
نه. زمان را زیاد میکرد. تماشاگر همراهی میکرد، ولی خواستیم زمان کار را کمتر کنیم. ما در کارمان ۳ تا صحنه داریم. یکی صحنه اصلی تئاتر، یکی السیدی جلوی تماشاگر، یکی هم ویدئوپروجکشن انتهای صحنه که اینها گاهی در هم دیزالو میشوند.
ما یک دوربین ۸ میلیمتری در آکسسوار صحنه داریم و آن موبایل نماد همین دوربینهای ۸ میلیمتری و دوربینهایی است که الان در سینما استفاده میشود. کار سختی هم بود. به نظر آسان میرسد ولی در این تکنولوژی ضعف داریم.
- ویژگی منحصربفرد اپرای عروسکی عاشورا در محرم امسال | بهروز غریبپور: اپرای ایرانی با تعزیه شروع شده است
- قرار نیست به هر شکلی از تماشاگر خنده بگیریم | میخواستم بگویم با همه شرایط زندگی ارزش جنگیدن را دارد
- کارگردانی بزرگ که تعزیه دید و از نمایش ایرانی وام گرفت | چرا پیتر بروک افسانهای شد؟
کمیدر باره شخصیتها صحبت کنیم. در نمایش شما شخصیتها به مخاطب شناسانده نمیشوند، ارتباط برقرار کردن با آنها هم مشکل است. یعنی اگر کسی نمایشنامه مرغ دریایی چخوف را نخوانده باشد، به نظرم نمیتواند با شخصیتها ارتباط برقرار کند، مشکلشان را بفهمد و بشناسدشان.
تا حدودی با شما موافقم. ولی به هرحال این نمایش برای کسانی است که لااقل یک بار مرغ دریایی را خوانده باشند. این نمایش جزو بزرگترین نمایشنامههایی است که نوشته شده است. اما میخواهم از تجربه کسانی هم که نمایشنامه را نخواندهاند، بگویم. آنها هم شاید همذاتپنداری نکنند، اما این طور هم نیست که شخصیتها را اصلا نشناسند. مخاطبان هم به هر شکل توانستند کم و زیاد ارتباط برقرار کنند. اما قبول دارم این نمایش برای عامه نیست.
استقبال تا امروز چه طور بوده است؟
تا امروز خوب بوده است. به هر حال تئاتر این روزها حالش خوب نیست. چه تئاترهایی که خیلی فروش دارند و چه تئاترهایی که با دو سه تماشاگر اجرا میروند. یک غده سرطانی در تئاتر وجود دارد و آن هم میزان فروش است. چیزی که من در باره کار دوست دارم، نظرهای متفاوتی است که میشنوم. بعضیها خیلی دوست دارند، بعضیها هم اصلا دوست ندارند و این برایم جذاب است. به هر حال تئاتر کار کردن این روزها خیلی سخت شده است. به نظرم جز ناامیدی و سرخوردگی برای کارگردان و بقیه عوامل چیزی نمیآورد. هم هزینهها بالاست و هم فشارهای عجیب و غریب از هر طرف وجود دارد. بزرگان تئاتر ما در این شرایط مجبور به انصراف از اجرا در سالن اصلی تئاترشهر میشوند و اجراهای پرخرج پرستاره به شکل مستقیم ضربهاش را به خلاقیت، نوآوری و تئاتر نو میزند.