همشهری آنلاین- حافظ روحانی: شکیب شجره که با نقش یک داروفروش در مجموعه نمایش خانگی «هیولا» به کارگردانی مهران مدیری شناخته شد خیلی زود مورد توجه قرار گرفت. علت شاید در همان جدیتش در حرفه بازیگری باشد.
زمانی که صحبت میکند متوجه میشوید که برای کاری که دوست دارد وقت میگذارد و حاضر است برای هر نقشی نیرو و توان فراوانی صرف کند. این گفتوگو به بهانه حضور او در فیلم «انفرادی» انجام شد؛ فیلمی ساخته سال ۱۳۹۸که حالا بعد از ۳ سال به نمایش درآمده است تا نخستین ۳ نقشی که از شکیب شجره میبینیم، نقشهای کمدی باشد.
- واکنش مدیر جشنواره ونیز به انتخاب سیاسی فیلم های ایران
- یروانپزشک آدمخوار هم وارد دنیای متاورس شد | آنتونی هاپکینز مسنترین فرد جامعه ان اف تی
در هر ۳ نقشی که بهنظر میرسد او با اغراق و غلو ایفا کرده است. اما خودش نظر دیگری دارد. شاید باید به انتظار بازیهای او در نقشهای رئالیستی یا دراماتیکی باشیم که بهزودی به نمایش درخواهند آمد.
در زندگینامهای که از شما در فضای مجازی منتشر شده، آمده که در ایران کارشناسی فیزیک گرفتهاید و بعد مدرک کارشناسیارشد بازیگری را از استرالیا اخذ کردهاید و دورههایی را هم در استرالیا گذراندهاید؛ ازجمله دورههایی برای صدا، رقص و آموزش بهعنوان دلقک؛ چطور شد که برای بازیگری به استرالیا رفتید؟
دوره کارشناسی فیزیک من ۷سال طول کشید، چون بیشتر به دانشکده سینما و تئاتر میرفتم و در کارهای کلاسی و پایاننامهها بازی میکردم. همین موضوع باعث شد که وقت کمی را برای خواندن فیزیک بگذارم. آنقدر به دانشکده سینما و تئاتر رفتوآمد داشتم که خیلیها فکر میکردند من آنجا دانشجو هستم. ارتباط با دانشجویان و استادان دانشکده سینما و تئاتر ارتباط من را با بازیگری قویتر کرد. ترم دوم رشته فیزیک، در ۱۹سالگی بود که به بازیگری علاقهمند شدم.
نخستین اجرای عمومیام در دانشکده علوم و تحقیقات بود؛ متن داریو فو، «همه دزدها که دزد نیستند». بعد که بازیگری برایام جالب شد و سر کلاسهای مختلف در دانشگاه نشستم و به ورکشاپهای مختلف رفتم؛ مثل ورکشاپهای علیاکبر علیزاد، اصغر دشتی، مسعود دلخواه، سعید کشنفلاح و چند ورکشاپ با حضور هنرمندان غیرایرانی. بعد تصمیم گرفتم که برای تحصیل بازیگری اقدام کنم. چون زبان انگلیسی بلد بودم در ابتدا قصد داشتم به آمریکا بروم. ولی آنقدر نشدنی بهنظر میرسید که باید به سراغ دو گزینه دیگر میرفتم که یکی انگلستان بود و دیگری استرالیا.
با اینکه از انگلستان پذیرش داشتم اما بهدلیل هزینه خیلی بالا ممکن نشد و در نهایت استرالیا را انتخاب کردم. چون مدارک کارشناسیام غیرمرتبط بود کسی مثل من را خیلی سخت قبول میکردند اما من حدود ۹۸مدرک از اجراهای مختلف یا ورکشاپهایی که شرکت کرده بودم، فرستادم.
از ۵دانشگاه در استرالیا پذیرش گرفتم و در نهایت دانشگاه وولونگانگ را انتخاب کردم که نزدیک شهر سیدنی است. چون تحقیق کرده بودم و استادانش را میشناختم و به آنچه درنظر داشتم خیلی نزدیک بود. با توجه به مدارکی که فرستاده بودم از ترم دوم سر کلاسها حاضر شدم و در پایان ترم سوم متد بازیگری اِمیمترا را ارائه دادم. من قبلاً روی این متد کار کرده بودم و در ایران ورکشاپهایی هم براساس این متد گذاشته بودم. چون متد تازه بود، خیلی سخت پذیرفتند. بعد از پایاننامه براساس همین متد ورکشاپی در همان دانشگاه گذاشتم. بعد به ویکتوریا اکتینگ در ملبورن دعوت شدم و یک ورکشاپ سه روزه در آنجا داشتم. بعد از اینها به ایران برگشتم.
در صحبتهایتان گفتید که دانشگاه وولونگانگ را به این دلیل انتخاب کردید که به آنچه میخواستید نزدیک بود؛ آنچه میخواستید چه بود؟
میخواستم متدم را پرورش دهم و همینکه ببینم تکنیکهای روز بازیگری جهان در نسبت با ایران در چه سطحی هستند. چون در ایران از نظر مطالعه یا منابع نظری و مکتوب در نسبت با متدهای روز دنیا خیلی محدودیت داریم. میخواستم ببینم که چه چیزهایی سطح بازیگری در اروپا یا هالیوود را اینقدر نسبت به ایران متفاوت میکند. آنچه در آنجا دیدم این بود که روی بازیگری رئالیستی تمرکز میکردند اما در عینحال چیزهایی به بازیگر آموزش میدهد که در اجراهای دیگر مثل نمایش موزیکال، اجرای فیزیکال یا... بتواند گلیماش را از آب بیرون بکشد. این چیزی بود که در تهران هم درنظر داشتم.
به همین دلیل در تهران هم، ۵سال، زیرنظر لوریس هوویان کلاس آواز میرفتم. پیانو هم به همین شکل. اما همه اینها در راستای بازیگری بود. سعی کردم همیشه این تواناییها را در بالاترین سطحی که در توان دارم، حفظ کنم. تفاوت میان آنچه در ایران و استرالیاست نسبتاً زیاد است.
در استرالیا کلید جادویی به من ندادند ولی نگرششان طوری بود که به ایدهای که از ذهن انسانهای مختلف بیرون میآید اهمیت فراوان میدادند و اعتماد به نفسی که به من و دیگر دانشجویان میدادند من را خیلی جذب کرد. یعنی هر کس بهراحتی ایدهای میداد، همه روی ایده نظر میدادند، کسی مسخرهاش نمیکرد و ممکن بود اتفاق خیلی جالبی از همان ایده بهوجود بیاید. پایه و بنیان کار در ایران و استرالیا یکی بود، اما آزادی که در آنجا در همه وجوه وجود دارد به شکل گرفتن اجراهایی منجر میشود که در ایران ناممکن است. متدهایی که در استرالیا بود هم با متدهایی که در ایران آموزش داده میشود تفاوتی نداشت، اما نتیجهای که در استرالیا از همین متدهایی که در ایران هم برای ما آشناست میگرفتند، با ایران تفاوت فاحشی داشت.
چیزی که تاکنون ما از شما در سینما – چه فیلم و چه شبکه نمایش خانگی - دیدهایم، بیشتر بازیهای غیررئالیستی بود که بر میمیک یا ژستهای اغراقآمیز استوار است. گفتید که در استرالیا اما تأکید بیشتر بر بازی رئالیستی بود. بهنظر میرسد که بازی مورد علاقهتان هم بیشتر بر میمیک، بازی فیزیکال و اغراقآمیز است تا بازی رئالیستی.
من در حدود ۳۵نمایش بازی کردم که بسیاری از این اجراها، مبتنی بر اجرای کاملاً رئالیستی بود که بر ساخت شخصیت استوار است. اما پیشنهادهایی که در سینما به من شد در این حال و هوا بودند. یعنی نقشهایی که در سینما به من پیشنهاد شده بیشتر در قالبهایی مثل فانتزی، کمدی یا تاریخی بوده و از همینرو برای یکسری غلوهای خاص جا دارد. نخستین پیشنهاد سینمایی من کار آقای مهران مدیری بود که نقش داوود را در سریال «هیولا» به من پیشنهاد دادند.
برای همان کار هم من۳ روز ناصرخسرو رفتم و در کنار فروشندگان دارو، داروفروشی کردم. ولی چیزی که باید بگویم این است که بازی من شاید به این دلیل غلوآمیز بهنظر میرسید که ما کم به آدمها نگاه میکنیم. شاید اگر به سراغ داروفروشهای معمولی بروید بهنظرتان برسد که من در ایفای نقش داوود حتی شاید از اغراق و غلو کم کرده باشم. یا شاید چون ما انگار برای بازی در گونهای مثل فانتزی یک چارچوب مشخص تعریف کردهایم و انتظار داریم که بازیگر در همان چارچوب و براساس همان که عرف شده، بازی کند و این بازی را بهعنوان بازی ناتورالیستی پذیرفتهایم.
در ضمن تاکنون بازیهایی که در سینما از من به نمایش درآمدهاند در این راستا و این قالبها بوده. مثلاً الان در شبکه نمایش خانگی مشغول بازی در یک نقش کاملاً رئالیستی هستم که باید برایش شخصیتسازی میکردم. نقش، نقشی کاملاً جدی است. یا در فیلم آقای کیمیایی با اینکه برای غلو جا دارد اما باز هم رئالیستی بازی کردهام. یا در فیلم علیرضا امینی هم فضا و بازی من رئالیستی است. چنین تجربیاتی را در سینما هم تا الان کم نداشتهام، اما متأسفانه تا الان به نمایش درنیامده تا جنس بازی رئالیستی من دیده شود.
ولی نقشهایی که ما تاکنون از شما در سینما دیدهایم نقاط اشتراکی دارند که بهنظر من جنسی از گروتسک است که انگار شما به نقشها اضافه کردهاید. هر چند هر سه نقشی که ما از شما دیدهایم این گروتسک را میطلبید بهخصوص نقش جمشید در فیلم «انفرادی» که نقش یک قاتل مزدور را در یک فیلم کمدی اکشن ایفا میکنید. اما باز هم بهنظر میرسد که این گروتسک لزوماً خواست کارگردانها نبوده که در فیلمنامه پیشبینی شده باشد. بهنظر میرسد که انگار علاقه خود شماست.
من جزو بازیگرانی هستم که برای نقش آورده دارم و دوست ندارم که جلو دوربین خودم را تکرار کنم، طولانی مدت تمرین میکنم و چیزهایی را به نقش اضافه میکنم که فقط مختص همان شخصیت باشد. روز اول که سر فیلمبرداری فیلم «انفرادی» رفتم، آقای اطیابی در مورد دندانزدنی که به شخصیت جمشید اضافه کرده بودم از من پرسید که این کار را جای دیگری نکردهای؟ من گفتم نه و دندانزدن فقط مختص به شخصیت جمشید و این فیلم است.
برای نقش جمشید روی قاتلهای سریالی تحقیق کردم و فیلم این قاتلها و اسناد مختلف مرتبط به آنها را در اینترنت تماشا کردم. به چیزی که رسیدم این بود که حجم و میزان انرژیشان خیلی بالاست و بعدهای روانی خیلی عجیبی دارند. مثلاً دیدم که فک یکی از قاتلها قفل میکرد و دندانزدن را از آن الهام گرفتم. این توضیح را هم بدهم که چیزی را از جایی نمیدزدم بلکه میکوشم الهام بگیرم و دیدم که چون کار کمدی اکشن است به نقش میخورد. حین فیلمبرداری برای من وقت استراحتم است. چون همهچیز قبلاً ساخته شده است.
فیلم «انفرادی»، فیلم ژانر است. فارغ از منابعی که گفتید، فیلمهای مشابه چقدر کمکتان میکنند؟ به سراغ فیلمهای مشابه میروید یا فقط از واقعیت الهام میگیرید؟
نه، اصلاً. اتفاقاً بعد از اینکه نقش را میسازم، فیلمهایی را که به نقش نزدیک است میبینیم که مبادا کار من تکرار آنها باشد. فیلمهای خوب را تماشا میکنم، اما برای لذت شخصی و کارشان را تحسین میکنم اما اصلاً چیزی از بازیهایی را که در فیلمها میبینم استفاده نمیکنم. حتی از آدمهای واقعی هم چیزی را برنمیدارم. از آنها الهام میگیرم، اما باید درون من بچرخد و به شکل دیگری نمود پیدا کند.
اما در «انفرادی» آقای اطیابی بارها کارهای فیزیکی من را تشویق کرد، چون مدام تمرین میکنم، میتوانم از این قابلیتها استفاده کنم. حیوان درونی جمشید را خفاش درنظر گرفتم. در راه رفتن جمشید شلختگی اضافه کردم که از پر زدن خفاش الهام گرفته بودم که چون کار آقای اطیابی کمدی و فانتزی بود، بیرون نمیزد و مناسب فضا بود. چیزی که پشت صحنه میگفتند این بود که جمشید چیزی بین انیمیشن و فیلم است.
روشی که میگویید مبتنی بر ساخت فردی بازیگر است. نقش کارگردان در این فرایند چیست؟ امکان دارد که تحقیقات یا چیزی که شما از نقش ساختهاید با خواست کارگردان در تضاد باشد و مشکل ایجاد کند؟ تاکنون به چنین مشکلی با کارگردانها برخورد کردهاید؟
من بعد از اینکه اطلاعات مورد نیازم برای نقش را جمعآوری کردم، با کارگردان صحبت میکنم. در گفتوگو با کارگردان اطلاعات زیادی بهدست میآورم. اگر فرصت کافی داشته باشم، تقریباً هر ۱۰ روز یکبار کارگردان را میبینم و با او صحبت میکنم و میگویم به چه چیزهایی رسیدهام و از کارگردان نظر میپرسم که با کدام بخش موافق یا مخالف است. چیزهایی که با خواست کارگردان در منافات باشد حذف میکنم. برای فیلم «انفرادی» این فرصت مهیا نبود. اما موقع صحبت با او فهمیدم که کارگردانی است که اگر بفهمد بازیگر کارش را بلد است به او اجازه بازی میدهد. روز اول که با او صحبت کردم تا حد زیادی خیالم را راحت کرد.
فیلمهایی که تاکنون از شما دیدهایم ذیل فیلمهای تجاری قرار میگیرند و چنین فیلمهایی معمولاً زمان فیلمبرداری محدودی دارند؛ این زمان محدود چقدر امکان چنین تحقیقات و طراحیهایی را به شما میدهند؟ این فرایند که توصیف کردید چقدر زمان میبرد؟
چون من ۴ روز در هفته تمرین میکنم، تقریباً همیشه آمادگی لازم را دارم. در ضمن که متد اِمیمترا به این شکل طراحی شده که بازیگر در کوتاهترین زمان ممکن به نقش برسد. اگر حداقل بین ۵روز تا یک هفته فرصت داشته باشم چیز جدیدی میسازم. اگر فرصت کمتر باشد سعی میکنم تا ۵۰درصد را بسازم و باقی در زمان فیلمبرداری کامل میشود.
در فیلم «انفرادی» چقدر زمان داشتید؟
حدود ۲۰روز وقت داشتم. در ابتدا برای نقش دیگری رفته بودم که در نهایت آن نقش را علیرضا مهران بازی کرد.
مکث
تماشاگر عادت خواهد کرد
من برای همه نقشهایم تحقیق میکنم و چیزی را بدون تحقیق به نقش اضافه نمیکنم. حدود ۵۰ درصد را براساس تحقیقات بنا میکنم و کارهایی میکنم که نقش پرورش پیدا کند. مثلاً برای سریال «خوب، بد، جلف» من سربازان چچنی را از طریق یوتیوب تماشا کردم و مراسمشان را دیدم. من از اغراقهایشان کم کردم و نقش را به سمت کمدی سوق دادم. همیشه دوست دارم در بازیگری از خودم دور شوم و جای دیگری بنشینم. برای این کار بازیگر ۴روش در پیش دارد؛ یکی از نظر بدنی است.
مثلاً رفتارهای شما صد درصد با من تفاوت دارد. من باید به رفتارهای شما، غذا خوردن شما، صحبت کردن شما و... برسم. دوم از نظر عملکرد غریزی درونی است که مثلاً باز شما چگونه عملکردهای غریزی را به شکلی متفاوت از من انجام میدهید. یکی دیگر از طریق بعد احساسی، عاطفی و روانی است که درون شما بر حسب تربیت یا آموزشها شکل گرفته و در نهایت از طریق طرز تفکر است. متد بازیگری من بر این اساس شکل گرفته. شاکله اصلی همه اینها از طریق محرکی حرکت میکند که همان انرژی است که ما روی کره زمین داریم و از این انرژی استفاده میکنیم. مدار انرژی و ضرباهنگ تنفسی شما به این ترتیب است و براساس اینها رفتار، عملکرد غریزی، احساسات و طرز تفکر شما شکل گرفته.
من باید بتوانم انرژی و ضرباهنگ تنفسیام را تغییر دهم تا بتوانم به شما برسم تا بتوانم آن ۴ مسیر را طی کنم و جای شما بنشینم. من همه اینها را میسازم و بعد براساس چارچوب فیلمنامه تغییراتی در نقش ایجاد میکنم. مثلاً اگر فانتزی باشد چیزهایی را اضافه یا کم میکنم. یعنی زیاد و کم کردن نقش براساس این روش و نوع پیشنهاد و فضای فیلمنامه است. من باید جای دیگری بنشینم و فکر میکنم که این شیوه به مرور زمان هم، کمکم، جا بیفتد. بازیگران قدیمیتر در ضمن چون زیاد دیده شدهاند برای تماشاچی عادی شدهاند و حتی اگر کاری هم بکنند ممکن است به چشم نیاید. شاید چون من کم دیده شدهام کارم بهنظر جدید و اغراقآمیز بهنظر برسد. به مرور زمان تماشاگر عادت خواهد کرد.
نقل قول
از میان گفتههای شکیب شجره
درباره بازی در کمدی یا نقشهای فیزیکال
کارهایی که تا الان از من پخش شده در این سمت و سو بوده. همانطور که گفتم لازمه بازیگر این است که همه این شیوهها را بداند. اتفاقاً شخصیت خودم خیلی جدی است و در تئاتر هم تقریباً همیشه کارهای جدی بازی کردهام و کمدی خیلی ژانر مورد علاقه خودم نیست. ولی مثلاً دوست دارم بهعنوان کارگردان با کسانی مثل رضا عطاران کار کنم یا مجدد با مهران مدیری کار کنم. اگر دورههایی مثل دلقک رفتم به این واسطه بود که ذیل متد ژاک لکوک بود، در کنارش ماسک خنثی و چیزهای دیگر هم بوده.
نگرانی درباره ایفای نقش در مجموعهها و فیلمهای کمدی در شروع کار
نه فقط در ایران که در دنیا هم بازیگران نقشهای کمدی خیلی مورد توجه نیستند، ولی واقعاً نمیترسیدم. چون بهخودم ایمان دارم. به این خاطر که میدانم این یک نقش است و باید درست اجرا شود. در ابتدا خیلیها میگفتند که من وارد نقشهای کمدی میشوم اما من میدانستم که به مرور زمان این ماجرا فراموش میشود و دیگران میفهمند که من صرفاً بازیگر کمدی نیستم.
حق انتخاب در نخستین نقشهای سینمایی
هیچوقت با این فرض کار نمیکنم که بهخاطر از یاد رفتن یا مضیقه مالی یا چیزهایی شبیه به این نقشی را قبول کنم. نقشهایی را که قبول میکنم صرفاً به این دلیل است که فکر میکنم نقش جای کار دارد. آدم ثروتمندی نیستم یا بیکاری طولانی باعث افسردگیام میشود اما اجازه نمیدهم که انتخابها من را انتخاب کنند، بلکه سعی میکنم من نقش را انتخاب کنم.