همشهری آنلاین- سحر طاعتی: استفاده بیسابقه آهنگساز از مجموعه بزرگ سازهای کوبهای خصوصاً آلبومهای سهگانهای که با بهرهگیری از مجموعه بزرگ سازهای کوبهای ساخته شده شناساننده ظرفیت جدیدی در موسیقی ایرانی بود که با استقبال گسترده مخاطبان موسیقی روبهرو شد. رویکرد هنری عماد توحیدی آهنگساز و نوازنده سازهای کوبهای از آلبوم«کولی کوبی» گرفته تا «ذوالجناح» و «قلندروار»، «ازدحام سکوت»، «در بهار تو را صدا کردم!»، «شمسجان» و موسیقی فیلمها و سریالهایش متکی بر مشی و منش خاص اوست.
توجه ویژه او به ریتم و سازهای کوبهای در آهنگسازیهایش پررنگ است و مخاطب در هر اثر با امضای شخصی هنرمند مواجه است. توحیدی مؤلف نخستین و پرتیراژترین کتاب آموزش دفنوازی با عنوان «شیوه دفنوازی» است. از او مقالات بسیاری در زمینه موسیقی، ادبیات، فلسفه و عرفان منتشر شده است و در چندین شورای تخصصی موسیقی عضویت دارد.
او در خلال تولید آلبوم «هزار آرزو» به سؤالاتمان درباره این اثر و نگرش خاصش در آهنگسازی پاسخ داده است.«هزار آرزو» امتداد رویکرد هنری ریتم محور عماد توحیدی به موسیقی است که این بار با ایده «موسیقی جوانمردان» در مراحل ضبط نهایی است.
در خصوص آلبوم «هزار آرزو» جدیدترین کار شما به خوانندگی محمد معتمدی بفرمایید که این کار در چه فضایی ساخته شده است؟
بعد از سالها که از مطالعه احوال قلندریه و ساخت آلبوم «قلندروار» با صدای علیرضا افتخاری میگذرد نخست نظرم به موسیقی سده هفتم آسیای صغیر و عهد مولانا جلب شد و حاصلش آلبوم «شمسجان» با صدای داوود آزاد بود که خوانش حکایت شاه و کنیزک دفتر اول مثنوی معنوی شد.
در خلال مطالعات متمرکز بر سدههای هفتم و هشتم نظرم به مکتب عیاران و جوانمردان و موسیقی ویژه ایشان جلب شد. تفکر اینان با شاخص حکمت عملی ریشه در آیینهای پهلوانی ایران پیش از اسلام داشته و در نقاط مختلف خاورمیانه با نامهای عیاران، جوانمردان، فتیان و اخیان استقرار داشتهاند و سعدی، حافظ، مولانا و عطار و عراقی خصایل اینان را ستودهاند.
پس «هزار آرزو» هم به نوعی از مولانا و آلبوم «شمس جان» آغاز شد؟
دقیقاً. حسام الدین چلبی که سرایش مثنوی توسط مولانا به خواست و همت او صورت گرفت از اربابان اخیها و فتیان بوده است. خاندان حسام الدین از کردان ارومیه بودند و به قونیه مهاجرت کردند و او از همان کودکی و پس از درگذشت پدرش محمد در محافل اخیان آناتولی پرورش یافت. بسیاری از اخیان آناتولی از شاگردان مکتب جوانمردی پدر و نیاکان حسام الدین بودند. آداب همراهی شعر و موسیقی در نگرش مولانا قطعاً تأثیرات بسیار زیادی بر پیروان فتوت داشته و حتی مرزهای تفکیک و تشخیص را از میان برداشته است. طبق شواهد بجا مانده پیروان جوانمردی در کنار سلوک معرفتی برای پرورش جسم نیرومند و چالاک اهمیت ویژهای قائل بودند.
و گونه مشهور و غالب موسیقی خاص پهلوانان و جوانمردان در ایران موسیقی زورخانه است که تنها با ساز کوبهای اجرا میشود.
بله. موسیقی زورخانه و پهلوانی اصیل هم جلوهای از این تفکر است که دانشنامه «بروک هاوس» آن را کهنترین آیین پهلوانی جهان میداند. هدف این نوع موسیقی ورزیدگی توأمان جسم و جان است با بهرهبردن از یک رپرتوار آوازی ویژه و گنجینهای از ریتمهای متنوع. کهن الگوی اجرای موسیقی زورخانه اجرای خواننده و دوساز کوبهای تمبک زورخانه و زنگ است که گاه صدای کباده نیز به این مجموعه اضافه میشود. هنوز در برخی از نقاط افغانستان، قفقاز و حتی عراق با آیینهای مشابه اجرای موسیقی زورخانه مواجه میشویم.
اما در جغرافیای تسلط عثمانی شامل ترکیه و سوریه و مصر موسیقی اخیان و فتیان کاملاً متاثر از موسیقی صوفیه بوده است و استقلال آیینی موسیقی زورخانه را نداشته و ندارد. نکته قابل ذکر دیگر اینکه در موسیقی زورخانه رهبر معنوی جمع و مجری موسیقی یک نفر بوده که لقب «مرشد» داشته است. مرشدها علاوه بر تعالیم اخلاقی به مریدان وظیفه آموختن اجرای صحیح حرکات ورزشی را برعهده داشتند.
به نواختن تمبک زورخانه و ریتمهای متناسب با هر حرکت آشنا بوده و دایره محفوظات شعری وسیعی داشتهاند که لازمه «مناسبنوازی» و «مناسبخوانی» است. نحوه اجرای مرشد هر چند بر بنیاد موسیقی ردیف- دستگاهی ولی با پرهیز از تحریرهای طولانی و اوج و فرودهای مرسوم بوده و هست.«مرکب خوانی» مرشدان بهدور از خودنمایی و با مهارت و سادگی اجرا میشده و استفاده از لحنهای موسیقی نواحی توسط ایشان مرسوم بوده است. آثار بجا مانده از روانشاد مرشد محمد مرادی نمونههای بسیار ارجمندی از موسیقی اصیل زورخانه با رعایت همه جوانب است.
و شما با شناخت از گونههای مختلف اجرای این نوع موسیقی روایت شخصی خود را ارائه میدهید. مانند آلبوم اول شما «کولی کوبی» که طبق توضیح آلبوم «موسیقی رقصهای تیرهای خیالی از کولیان» بود.
بله. تلاشم ارائه طرحهای موسیقایی آزاد در این مفهوم ویژه و ایده اولیه بوده است نه بازیابی و بازسازی آن... ایجاد مستدل بستر موسیقایی مناسب اُبژه، توجه به شاخصها و چگونگی امتداد آنها در دوران کنونی دغدغه اصلی بود. در یکی دو آلبوم اول من در این سبک و سیاق دنبال ارائه یک تجربه مدرن بودم ولی در قلندروار و حالا هزار آرزو همهچیز برای من روشنتر و جذابتر است.
در کولیکوبی مبنا خلق قطعاتی با سازهای کوبهای برای رقصهای تیرهای خیالی از کولیان بود. در ذوالجناح روایت ریتم محور از یک واقعه عاشقانه و در قلندروار تصنیفخوانی متکی بر سازهای کوبهای در فضایی ذهنی برای قلندران. آلبوم «هزار آرزو» هم تجربه هنری کاملاً فردی و شخصی در ارائه یک مضمون است هر چند شاید نشانههایی گذرا از برخی تداعیها در قطعات وجود دارد ولی اصل بر عدمارجاعات مستقیم و آشنا بود.
و یکی از قطعات آلبوم «هزار آرزو» بهعنوان تیتراژ برنامه«برسد بهدست فردا!» پخش شد.
قطعه اول این آلبوم که در تیتراژ این برنامه پخش شد حکایت پیش شماره برای انتشار روزنامهای جدید را داشت! روزنامه نگاران قدیمی به پیش شماره لقب «پیشمرگ» داده بودند!مخاطب هم بدون اینکه چیزی راجع به آرمان نامه اثر و مشی و منش آن بداند با آن مواجه شد و خوشا که مورد اقبال قرار گرفت.
در این اثر و در همین یک قطعه منتشرشده فضای متفاوتی از اجرای محمد معتمدی به چشم میخورد؛ مسئلهای که در آثار شما بهعنوان آهنگساز مشهود است و در آلبوم قلندروار هم مخاطب با علیرضا افتخاری متفاوتی روبهرو میشود.در واقع شما از خواننده، اجرایی متفاوت و شنیده نشده ارائه میدهید.این نگاه از کجا سرچشمه میگیرد؟
در مورد آثار این چنینی که بر بنیاد ایدهای خاص شکل گرفته یک توضیح ضروری است و آن اینکه در اکثر مراحل تولید، نتیجه نهایی فقط برای من روشن است و همکاران در یک فضای مهآلود و نامشخص و با یک اعتماد هنری نقش خود را ایفا میکنند. از طرفی با توجه به اینکه در این اثر مانند قلندروار با اجرای درخشان علیرضا افتخاری، ایده کار مبتنی بر استفاده گسترده و اختصاصی از سازهای کوبهای بود و نیاز به نقشآفرینی خوانندهای توانا، علاقهمند به موضوع و جسور بود. محمد معتمدی با ظرفیت هنری والایی که دارد، از سوی مدیر مرکز موسیقی حوزه هنری پیشنهاد شد و این همکاری و همدلی جان گرفت.
هوش و جسارت او در کنار مهارت تکنیکی و فهم موضوع، عامل بسیار مهمی در ایجاد فضایی مورد توافق بود. البته قبل از این همکاری در قطعات «خاک گرم» و «مژده باران» با او به یک شناخت نسبی و درک مشترک رسیده بودیم. آرش صفدری نیز دوست و همراه هنرمندی است که در قطعات بسیاری افتخار همکاری با او را داشتهام و جدای از تنظیم غنی و هنرمندانه قطعات بهخوبی با پروژههای پرچالش کنار میآید.
در آثار شما همیشه سازهای کوبهای نقش پررنگی دارند آیا بهواسطه تعلق خاطر شما بهعنوان نوازنده پرسابقه دف است یا این بهرهمندی دلایل متعددی دارد؟
اینکه سازندگان موسیقی قطعات را براساس کاراکترساز تخصصی خود نوشته و اجرا میکنند رخدادی طبیعی است ولی چنانچه اشاره کردید این رویکرد به مجموعهای از دلایل متعدد و متنوع برمیگردد که مهمترین آنها به چالش کشیدن فرمهای مدون و تکراری دهههای اخیر بود. نبود سازهای زهی و بادی در گروه نوازندگان و اتکای صرف بر سازهای کوبهای و خواننده به این چالش رنگ و بوی مهیجتری میبخشد.
و نقش ادبیات در انتخاب سوژه خلق یک اثر توسط شما بسیار جدی است.
معتقدم که بزرگترین منبع هنرمند ایرانی ادبیات است. یک گنج بیپایان از ایده و طرح و تکنیک. هنرمندی که از خواندن غزل سعدی و حافظ و مولانا عاجز است ذهن و زبان ویژهای ندارد. این الفت با ادبیات در موسیقی ایران یک رابطه دیرپا و تاریخی است. همه بزرگان موسیقی ما فهم درستی از ادبیات داشتهاند و انس با شعر از اسباب بزرگی ایشان بوده است. سطح معرفت ادبی یک سازنده موسیقی بهوضوح در آثار او قابل تشخیص و شناسایی است.
توجه ویژه شما به ادبیات در آثارتان هویداست. این توجه در روایت دو افسانه « پسری که میخواست بداند!» و «تیتیل و بیبیل» با همراهی موسیقی نواحی-آلبوم «ازدحام سکوت» با اشعار ارفع کرمانی و شعرخوانی بهروز رضوی، آلبوم «در بهار تو را صدا کردم!» با شعر و خوانش احمدرضا احمدی و آلبوم «شمس جان»که حکایت کنیزک و پادشاه از دفتر اول مثنوی مولانا با اجرای داوود آزاد قابل شناسایی است. در آلبوم «قلندروار» هم اشعار انتخاب شده در مسیر پردازش موسیقایی مضمون واجد ارتباطی ویژه با یکدیگرند. این نشاندهنده وسواس و سختگیری شما در همداستانی حداکثری شعر و موسیقی است؟
آسانگیری انتخاب شعر برای ساخت یک قطعه خسارت محض است. در فرایند ساخت نسخهای موسیقایی از یک شعر، آهنگساز باید به لایههای پیدا و پنهان معنا، عاطفه و خیال شاعر توجه کند و با این عناصر رابطه حسی قدرتمندی داشته باشد. اگر این عاطفه آگاه و باورمند در پسند یک شعر نباشد نتیجه کار روشن است. شما به حجم تولیدات سفارشی در موسیقی و کم اثر بودن این آثار بر مخاطب واقفید و این اتفاق ناگوار در همه هنرها قابل مشاهده است.
یک هنرمند پیکرتراش هیچ زمانی از یک سنگ ترک خورده و بیکیفیت برای خلق اثرش استفاده نمیکند و اگر بهدلایلی مجبور به این کار شود محصول ارجمندی بهبار نمیآید. در واقع هنرمند متکی بر دلایل عقلی با بستر اجرای اثر دلخواهش رابطهای عاطفی برقرار میکند و سپس فرایند خلق اثر هنری را آغاز میکند. شعر و موسیقی هم با انگیزههای عقلی و حسی باید چنان در هم تنیده شوند که در پیکرهای واحد جلوه کنند. تصور میکنم موسیقی کلام محور موفق، ترجمهای آگاهانه و در عین حال خلاقانه از محتوای اندیشه و عاطفه شعر است. بدیهی است انتخاب شعر در تولید یک آلبوم و نه تک قطعه توجه بسیار بیشتری را میطلبد چرا که شعر انتخابی در عین استقلال باید رابطه زبانی و محتوایی مناسب و مرتبطی با دیگر اشعار آلبوم داشته باشد.
خبر داریم که در مراحل پایانی تولید آلبوم «لالاییهای دره پریان» هستید. اگر ممکن است در مورد این آلبوم هم توضیح دهید.
دفتر موسیقی حوزه هنری با سکانداری شاعر ارجمند معاصر میلاد عرفانپور توجه ویژهای به انواع موسیقی و ارائه الگوهای فرهنگی متنوع براساس موسیقی اقوام ایرانی دارد. پیشنهاد ساخت 8قطعه لالایی با کلامی امروزین از او بود و قرار بر این شد که تمرکز این اثر بر نمادها، لهجه و برخی خصوصیات موسیقی بوشهر باشد که از غنیترین موسیقیهای نواحی ایران است.
تنظیم اثر توسط دوست عزیزم محمد لاریان، هنرمند ارجمند بوشهر انجام شده است. او و اعضای هنرمند گروه موسیقی سیریا زحمات بسیاری برای تولید این آلبوم کشیدند و هماکنون مراحل میکس و مسترینگ اثر توسط آرش صفدری در حال انجام و فرجام است.