ژان-لوک گدار در ۹۱ سالگی درگذشت. خبرش را ابتدا روزنامه لیبراسیون و به نقل از نزدیکان گدار منتشر کرد؛ خبری که خیلی زود تیتر یک رسانه‌ها شد.

همشهری آنلاین -سعید مروتی :همه سردبیران و روزنامه‌نگارانی که شاید برخی‌شان از ژان لوک گدار فقط «از نفس افتاده» ‌اش را دیده یا فقط نامش را شنیده باشند، هم واقف به جایگاه و اهمیتش بودند و شاید نکته اصلی درباره تنها بازمانده موج نوی فرانسه که دیروز خرقه تهی کرد، همین باشد.

شاخص‌ترین چهره سینمای هنری اروپا و تنها بازمانده موج نوی فرانسه که ظهورش سینما را متحول کرد، سال‌های طولانی بود که آثارش کمتر دیده و فهمیده می‌شد، ولی هیچ فیلم دشواریاب، پیچیده و مبهمی نمی‌توانست چیزی از اهمیت، جایگاه و جذابیت گدار بکاهد. رادیکال‌ترین فیلمساز تاریخ سینما، لقبی است که واقعا برازنده‌اش است.

روح خلاق و ماجراجویش، به‌خصوص در یک‌دهه اول فعالیت هنری‌اش، تجربه‌هایی در اختیار سینما گذاشت که کار فیلمسازان تجربه‌گرا و هنری‌ساز بعد از خودش را هم سخت کرد و هم آسان. سخت از این منظر که دقیقا چه شعبده‌ای می‌خواستند رو کنند که او قبلا بهترش را رو نکرده باشد و آسان از این منظر که بعد از گدار، سینما با آغوش بازتری به استقبال خرق‌عادت‌ها و تجربه‌های تازه و متفاوت می‌رفت. اینکه هر فیلمسازی که نسبتی با سینمای متفاوت دارد، مدیون یا تحت‌تأثیر (مستقیم یا غیرمستقیم) گدار است، حتی اگر اغراق‌آمیز باشد، خالی از حقیقت نیست. او در روزهای اوجش در دهه ۶۰ میلادی مرزهای سینما را جلوتر برد و الهام‌بخش فیلمسازان نسل‌های بعد خود در دهه‌های متمادی شد.

ژان اوک گدار

طراوت و جوانی تمام‌نشدنی

موج نو، «از نفس افتاده» و گدار همواره مظهر جوانی و طراوت بوده‌اند؛ مظهر عصیان و انقلاب در برابر سنت‌های قراردادی؛ نویدبخش نسیمی که هنوز هم به سینما می‌وزد. میان فیلمسازان موج نوی سینمای فرانسه، فرانسوا تروفو، قطعا هنرمند بااحساس‌تری بود و ژاک ریوت و کلود شابرول، فیلمسازان «معقول» تری با جهانی منسجم‌تر و ساختارمندتر.

در عوض گدار میان رفقایش از همه یاغی‌تر و غیرقابل‌پیش‌بینی‌تر بود؛ یک شورشی تمام‌عیار که خودانگیختگی آشوبنده‌اش او را بیشتر با قاعده‌شکنی- این اصل خدشه‌ناپذیر موج نو- همخوان نشان می‌دهد؛ کارگردانی که بارها و بارها و از همان فیلم اولش به سینما و نمونه‌های قراردادی‌اش ارجاع داد، ولی هرگز فیلمی متعارف نساخت. میشل پوآکار در «از نفس افتاده» با آن حس سرزندگی و عشقش به سینما که در شیفتگی به شخصیت سینمایی بوگارت متجلی می‌شود، روحیات خالقش را نیز بازتاب می‌دهد.

موج نوی سینمای فرانسه با این فیلم و «چهارصد ضربه» تروفو شکل گرفت و خیلی زود تبدیل به مهم‌ترین جریان سینمایی سال‌های پس از جنگ شد. موج نو بنیان‌های سینما را به لرزه درآورد و بی‌شک سهم گدار پررنگ‌تر از دیگر دوستانش بود. تروفو حتی در روزهایی که در اوج خصومت با او به سر می‌برد، درباره‌اش اینگونه می‌گفت: «۲ نوع سینما داریم؛ سینمای قبل از گدار و سینمای بعد از گدار.»

دوره درخشان گدار

«پی‌یرو خله» (۱۹۶۵) که شاید بهترین فیلمش باشد، سبک رها و قاعده‌شکن گدار و ارجاع‌های تمام‌نشدنی‌اش به متون ادبی- فلسفی در کنار حس سرزندگی و پویایی، مرز میان هنر عامه‌پسند و هنر متعالی را برمی‌دارد. ژان‌پل بلموندو پس از تجربه موفق «از نفس افتاده»، در همکاری پرثمر دیگری با گدار، بهترین حضور سینمایی‌اش را به ثبت رسانده است.

سیر حوادث و اتفاق‌ها، بدعت در روایت داستان و آن رودست زدن‌های گدار به تماشاگر این‌بار با خلاقیتی سرشار همراه شده است. تغییر لحن مکرر فیلم و پرداختی غیرقراردادی از موقعیتی قراردادی، هنوز پرطراوت به‌نظر می‌رسد. در «مذکر- مونث» (۱۹۶۶)، آشفتگی نه عارضه فیلم که انتخاب فیلمساز است تا التهابات سیاسی- اجتماعی فرانسه در آن مقطع زمانی را به تصویر بکشد. «تعطیلی آخر هفته» (۱۹۶۷) آخرین فیلم درخشان گدار در مرحله اول فیلمسازی‌اش است؛ فیلمی که به سیاق‌ گدار هم تغییر لحن می‌دهد و هم تغییر ژانر؛ زوج جوان بورژوامسلکی که مدتی است قصد دارند یکدیگر را بکشند و بعد تصمیم می‌گیرند در تعطیلات آخر هفته، از نیتشان منصرف شده و به سفر بروند. گدار سویه هولناک زندگی مدرن را با لحنی کنایی به تصویر می‌کشد و تقریبا هر غیرممکنی را ممکن می‌سازد.

دشوار مثل گدار

هر چه گذشت گدار فیلم به فیلم تلخ‌تر و غیرقابل فهم‌تر شد. بیشتر فیلم‌های ۳دهه اخیرش، گرچه سر و صدا به پا کردند، ولی کمتر فهمیده شدند؛ از «تاریخ سینما» ‌هایش تا «در ستایش عشق» ‌اش (که این آخری بهمن ۱۳۸۰ در جشنواره فیلم فجر هم به نمایش درآمد و برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم بخش بین‌الملل هم شد. در نهایت هم کسی پیگیر این ماجرا نشد که آیا جایزه جشنواره فیلم‌فجر به دستش رسید یا نه؟).

 گدار متاخر فیلمسازی بود که ارتباط برقرار کردن با فیلم‌هایش بسیار دشوار (اگر نخواهیم بگوییم غیرممکن) است و جالب اینکه او همچنان پرکار ماند و با آنکه بارها ندای «پایان سینما» را سر داد، (احتمالا بیشتر از هر فیلمساز دیگری)، همچنان دلبسته دیالکتیک پیچیده و چندوجهی تصویر و صدا ماند. فیلم‌هایش خوب یا بد، نشانی از سن‌وسالش ندارند و صحبت‌های اغلب جنجالی‌اش نشان می‌داد که او هنوز می‌تواند همان کارگردان انقلابی و جوانی باشد که با رفقایش در مه ۱۹۶۸، بساط جشنواره کن را به هم ریخت. مرگش بی‌شک ضایعه‌ای است برای سینما و نشانه‌ و تأکیدی بر پایان یک دوران.

مکث

منتقد پرشور کایه‌دو سینما

در سال ۱۹۳۰ در خانواده‌ای متوسط پاریسی به دنیا آمد. در سوئیس و پاریس تحصیل کرد و در سال‌های جنگ جهانی دوم تابعیت سوئیس را پذیرفت. در جوانی به سوربن رفت و در رشته قوم‌شناسی به تحصیل پرداخت. از همین دوران بود که به یک فیلم‌بین حرفه‌ای تبدیل شد و کم‌کم شروع به نوشتن درباره فیلم‌ها کرد. با انتشار کایه‌دوسینما، گدار هم به آنجا رفت و در کنار فرانسوا تروفو، پرشورترین نویسنده کایه بود. هرقدر که تروفو این شور را با احساس می‌آمیخت، گدار از همان ابتدا روحیه عصیانگرش را به رخ کشید. در گروه نویسندگانی که در کایه علیه سینمای سنتی و محافظه‌کار فرانسه می‌نوشتند، گدار یکی از سردمداران بود. به تعبیر اریک‌رد، گدار، شابرول، تروفو، ریوت و اریک‌رومر منتقدان نیمه‌وقتی بودند که بعدازظهر بیشتر روزها به «سینما تک» می‌رفتند و از این طریق بود که با هم آشنا شده بودند.

کشف سینمای آمریکا هم در همین دوران رخ داد. گدار منتقدی پرشور بود؛ منتقدی که متخصص نوشتن جملات قصار بود و حکم‌هایش را هم با قاطعیت صادر می‌کرد و اصلا هم در بند تأویل و تفسیر آکادمیک نبود. گدار مانند دیگر دوستانش در کایه، نقدهای تندوتیزی به فیلم‌های پرطمطراق فرانسوی وارد می‌کرد و آنها را فاقد روح و بداعت می‌خواند و در عوض ستایشگر پرشور فیلمسازان آمریکایی‌ای بود که تا آن زمان چندان جدی گرفته نشده بودند.