مریم صادقیپری _ همشهری آنلاین: اینکه کدام بخشها از خاک ایران در دوره پهلوی اول جدا شد، سؤالی است که در این مقال به آن پرداخته میشود. پس از کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹، زمینه روی کار آمدن حکومت وابسته و قلدرمآب رضاخان میرپنج ایجاد شد و در ۲۴آذر ۱۳۰۴، به تغییر پادشاهی و به سلطنت نشستن نامبرده انجامید. او با محکم شدن پایههای سلطنتش، به اجرای سیاستهای دیرپای انگلیس در ایران دست زد. ازجمله اقدامات وی، انعقاد قراردادهای حقوقی در تعیین مرز با کشورهای همسایه و تحتسلطه انگلستان بود که در ادامه به آن میپردازیم. امید آنکه مفید آید.
از دست دادن مناطق سوقالجیشی کوههای آرارات
یکی از مناطقی که بر سر مالکیت آن، میان ایران و ترکیه اختلاف وجود داشت، منطقه راهبردی قرهسو بود. با شورش کردها علیه ترکیه، زمینه این اختلاف بهوجود آمد. ایران برای سرکوب شورش کردهای آرارات، با ترکیه همکاری کامل انجام داد و با عبور قشون ترکیه از خاک ایران موافقت کرد. در پی آن، ترکها مناطق آیوبیگ، شیله، توژیک، سلطان تپه و آرارات کوچک را اشغال کردند و بعد از سرکوب کردها، این مناطق را تخلیه نکردند و در ۲۹آبان ۱۳۰۹، دولت ترکیه رسماً مدعی مالکیت آن شد! این مناطق، از نقاط بسیار مهم و استراتژیک برای ایران به شمار میرفت. چنانکه سرهنگ ریاض آتاشه، نظامی ایران در پاریس، در نامهای به مقامات سیاسی ایران، در اختیار داشتن کوههای آرارات کوچک را باعث تثبیت بیشتر حاکمیت ایران در منازعات دانسته و میگوید: «اگر این کوه را از دست بدهیم، نه فقط نقطه راهبردی مهمی را از دست دادهایم، بلکه کردها نیز از ما سرخورده میشوند و به جلب توجه و مساعدت دیگران روی خواهند آورد...».
سرلشگر ارفع -که عضو هیأتتحدید حدود و حلاختلاف ایران بود- در خاطرات خود، به بیتوجهی رضاشاه به جدایی کوههای آرارات کوچک از خاک ایران چنین اشاره میکند: «من عضو هیأتتحدید حدود و حلاختلافات بودم. در این هیأت کسانی چون محمدعلی فروغی و رشدی آراس شرکت داشتند. یک روز که من و یک سرهنگ ترک سر موضوعی مورداختلاف، با حرارت بسیار بحث میکردیم، رشدی آراس گفت: ما ترکها بهنظر اعلیحضرت شاهنشاه اطمینان و اعتقاد کامل داریم، سرهنگ ارفع پروندهها و نقشهها را به حضور ایشان ببرد، هرچه فرمودند ما قبول داریم!...
من نقشهها و کاغذها را جمع کردم و یک راست به کاخ سلطنتی رفتم و گفتم: عرایضی دارم. چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند. درحالیکه من نقشهها را، روی میز پهن کرده بودم. همین که نقشهها را دیدند، فرمودند: موضوع چیست؟ من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است، فلان منطقه چنان است، آنجا سخت موردنیاز ماست و از این حرفها. ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم، با کمال تعجب دیدم که اعلیحضرت چیزی نمیفرمایند. وقتی سرم را بلند کردم، دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه میکند، گویی به حرفهایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است، تا ببیند من چه میگویم! من سکوت کردم. فرمودند: معلوم است منظور مرا نفهمیدی، بگو ببینم این تپه اینجا، از آن تپه که میگویی بلندتر نیست؟ عرض کردم: بلی قربان. فرمودند: آن را چرا نمیخواهی؟ این یکی را چطور؟ عرض کردم: بلی. فرمودند: منظور این تپه و آن تپه نیست، منظور من این است که دو دستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است، از میان برود، مهم نیست که این تپه از آن که باشد، آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم...
من شرمنده شدم و کاغذها و نقشهها را جمع کردم و به وزارت خارجه که محل تشکیل هیأت بود، برگشتم. همه منتظر من بودند. تا وارد شدم، پرسیدند: اعلیحضرت چه فرمودند؟ گفتم: فرمودند ما دوست هستیم، این موضوعات در کار نیست، تقسیم کنید این طرف تپه که رو به قطور است، مال ما باشد و آن طرف مال ترکها...!» دولت ایران با واگذاری مناطق مورددرخواست ترکیه موافقت میکند، ولی به این شرط که دولت ترکیه نیز مالکیت ایران بر قطور و بارژگه را به رسمیت بشناسد. البته این درخواست ایران بیمعنا بود! مالکیت ایران بر قطور بارها ثابت شده بود و حتی در کنگره ۱۸۸۵برلن، موردتأیید دولتهای بزرگ جهان قرار گرفته بود. در این میان تنها، این ارتفاعات آرارات بود که از دست رفت!
جدایی دشت ناامید از ایران
از زمان جدایی بخشی از افغانستان از ایران در دوره قاجار، اختلافات مرزی بین دو کشور بهوجود آمد. در دوره حکومت رضاشاه، وی برای حل این مسئله، کشور ترکیه را بهعنوان حکم قرار داد و دولت ترکیه ژنرال سپهبد فخرالدین پاشا آلتای، فرمانده ارتش یکم این کشور را بهعنوان حَکم مشترک مأمور اجرای آن کرد. در این زمان مناطق مرزی ایران و افغانستان، اوضاع بغرنجی داشت و دلیل آن نیز اقدامات پهلویاول در خلعسلاح عشایر بود. به اذعان فتحالله پاکروان، والی وقت خراسان و سیستان، در دوران قاجاریه در سرحدات ایران و افغانستان، عشایر مسلح ایرانی و افغانی ساکن بودند.
عشایر ایرانی زیرنظر خانها و قدرتهای محلی، بهعنوان مرزدار ایران به شمار میرفتند. این عشایر در حالی خلعسلاح شدند که در مناطق سرحدی، پاسگاههای امنیه (ژاندارمری) ایجاد نشده بود و منجر به بیدفاعی مناطق مرزی، در برابر یورشهای عشایر افغانی و تصرف آن مناطق شد. در ۱۳آذر ۱۳۱۳، عشایر افغان به منطقه زورآباد در شمال مرز ایران و افغانستان یورش برده و ۲۵ روستا را غارت کردند! در این یورش علاوه بر غارت اموال مردم، ۲هزار نفر از روستاییان ایرانی را به افغانستان بردند، ۱۲نیروی امنیه را خلعسلاح کردند و ۳نفر را نیز کشتند!
در این میان آلتای نهتنها تجاوزات عشایر افغانی و حکومت افغانستان را محکوم نکرد، بلکه متصرفات ناشی از تجاوز افغانها را دلیلی بر مالکیت آنها بر مناطق تصرفی دانست. رأی داوری آلتای، به از دست دادن مناطقی از خاک ایران انجامید و در ۲۳مهر ۱۳۱۴، به توشیح رضاشاه رسید. به موجب این رأی، کوه شمتیغ و چشمه زنگلاب، به افغانستان واگذار شد و منطقه موسیآباد (دشت ناامید)، محل سکونت زمستانی عشایر که مالک آن امیرمحمد رضاخان خزیمه بود، بین ۲کشور تقسیم شد، درحالیکه دهها کیلومتر دورتر از خط مرزی باختر قرار داشت. نیمه خاوری و با ثمر نمکزار و کلاته نظرخان در خاور نیز به مالکیت افغانها درآمد و تنها سندی که برای این کار ارائه شد، رضایت یک ایرانی به استفاده افغانها از دریاچه نمک بود! قریه آسپیران که از آبادیهای مهم این منطقه بود نیز به افغانستان واگذار شد. آلتای مالکیت دهکده چکاب را -که از آن امیرابراهیم خان شوکتالملک خزیمه بود- نادیده گرفت و آن را نیز به افغانها بخشید!
بذل و بخششهای رضاشاه در مسئله هیرمند، وضعیت اسفناکی را برای مردم آن مناطق رقم زد. اگر دشت ناامید در اختیار ایران میماند، مردم منطقه میتوانستند، از منابع آبی آن بهرهمند شوند. همانطور که در روزگاری، از آن برای کوچنشینی و دامپروری بهرهمیبردند. سرکنسول انگلستان در یادداشتهای سیاسی خود، به وخامت اوضاع مردم در سیستان، در تابستان ۱۳۲۶ش اشاره کرده است: «از زابل گزارشی رسیده مبنی بر اینکه یک ماه است، هیچ آبی از هیرمند به شهر نرسیده و روستاهای اطراف نیز ۳ ماه است، بدون آب ماندهاند. مردم خشکیزده باور ندارند که دلیل آن، عدمبارش برف زمستانی است و میگویند میخواهند وارد افغانستان شده و با توسل به زور، آب را بگشایند... .»
اسدالله علم نیز در یادداشتهای روزانهاش به تاریخ ۱۲مرداد ۱۳۵۶، به این مقوله اشارت برده است: «هر وقت در آب مدیترانه غوطه میزنم، به یاد روزهایی میافتم که فرماندار کل سیستانوبلوچستان بودم. در روزهای گرم اردیبهشت و خرداد سیستان، عصرها در هیرمند -که با آبی هزار مترمکعب جاری بود- شنا میکردم... انشاءالله که من مردهام و این منظره را نخواهم دید. این بستر خشک و ۳۰۰هزار جمعیت آواره خواهند شد...».
قرارداد پدر که حتی پسر زیر بار آن نرفت!
پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، کشور عراق از ۳ایالت بصره، بغداد و موصل و تحتقیمومیت انگلستان تأسیس شد و ۱۲سال بعد، استقلال سیاسی خود را بهدست آورد. از همان ابتدای تأسیس دولت عراق، ایران خواستار حل و فصل مناقشات مرزی و به رسمیت شناخته شدن حقوق مسلم خود بر شطالعرب و تعیین خط تالوگ (خطالقعر)، بهعنوان خط مرز آبی ۲کشور شد. در پی آن وزیر مختار انگلیس در ۲۰اسفند ۱۳۰۷، طی یادداشتی به وزیر امور خارجه وقت ایران، اعلام کرد که اگر دولت ایران، عراق را به رسمیت بشناسد، این مشکل رفع میشود. با وجود به رسمیت شناختن کشور عراق از سوی ایران، هیچگونه اقدامی برای تأمین خواسته ایران صورت نگرفت و به شکایت دولت عراق به جامعه ملل انجامید.
بهدنبال ناتوانی جامعه ملل در حل و فصل اختلافات ایران و عراق، دولت انگلستان برای جلوگیری از نفوذ آلمانها در منطقه، تلاش کرد تا به مناقشات ۲کشور خاتمه دهد و شورای سلطنتی انگلستان، خط تالوگ را بهعنوان مرز ۲کشور در شطالعرب تعیین کرد اما وزارت دریاداری آن کشور حاکمیت ایران را بر شطالعرب زیانبخش دانست! بر اثر فشار انگلستان، دولت ایران در ۱۳تیر ۱۳۱۶، عهدنامه مرزی جدیدی با عراق امضا کرد که براساس آن، حقوق مسلم ایران در اروندرود از دست رفت! رضاخان طی معاهده سعدآباد -که ۴روز بعد میان ۴کشور ایران، عراق، افغانستان و ترکیه به امضا رسید- مناطق نفتی ایران را به عراق واگذار کرد و حق کشتیرانی در اروندرود به جز ۵کیلومتر از آبهای مقابل آبادان تا خط تالوگ را نیز از ایران سلب کرد. درواقع مسیر اروند، بهکلی به عراق واگذار شد و مرزهای ایران تا حد سواحل شرقی اروند عقب نشست.
در انجام این عهدنامه، ۲مسئله حائزاهمیت است. انگلیسیها با وجود اینکه از نظر حقوق بینالملل به ضرورت حاکم شدن خط تالوگ بر مرز ایران و عراق در اروندرود اذعان داشتند اما برای حفظ منافع استعماری خود، خواهان حاکمیت مطلق عراق بر اروندرود شدند. مسئله دوم نقض قانون اساسی از سوی رضاشاه و دخالت آشکار وی در این مسئله است. به دستور او دولت و مجلس، مجبور به امضای این عهدنامه شدند. این قرارداد چنان تحقیرآمیز بود که پسر رضاخان هم نتوانست آن را بپذیرد. پس از پیگیریهای بسیار و البته مناقشههای فراوان و چندین ساله با عراق بر سر اتفاقاتی که در اروندرود رخ میداد، سرانجام پهلوی دوم با عراق به «قرارداد الجزایر» رسید و خط تالوگ اروندرود، بهعنوان مرز دو کشور تعیین شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، صدام این قرارداد را پاره کرد و در پی آن جنگ تحمیلی آغاز شد.
کلام آخر
سیاست رضاخان در خلع سلاح عشایر و پذیرش زیادهخواهیهای انگلستان، موجب شد که بخشهایی از خاک ایران، طبق قراردادهای تحمیلی و فریبکارانه از دست برود. بهطوریکه آثار سوء آن، پس از گذشت چندین دهه، همچنان بر زندگی و معیشت مردم ایران، بهویژه اهالی آن مناطق باقی است. ازجمله در ماجرای جنگ ارمنستان و آذربایجان شاهد بودیم که از دست رفتن منطقه مرزی آرارات کوچک که ایران را به ارمنستان و ترکیه وصل میکرد، باعث شد تا صادرات ایران از راه زمینی به مناطق مرزی دریای مدیترانه ازجمله ارمنستان و اروپای شرقی، دچار اختلال شود و دردسرهای زیادی را برای ما به همراه آورد. همچنین در موضوع حقابه ایران در رود هیرمند و مشکلاتی که امروزه سیستان در استفاده از حقابه رود هیرمند و خشک شدن تالابهای مربوط به این رود دارد، میبینیم که علاوه بر تحمل کمآبی و مشکلات معیشتی در بخش کشاورزی و دامداری، با مسئله ریزگردها نیز مواجه شدهاند. امروزه در بررسی این پدیدهها، هرگز نمیتوان و نباید از پیشینه تاریخی آنها غفلت کرد.