تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۸۷ - ۰۶:۰۱

امیروحیدیان: عقل یکی از مفاهیمی است که از سوی محافل علمی و سیاسی مختلف درباره آن کنکاش‌هایی- چه به صورت نظری و چه به صورت عملی- صورت گرفته و می‌گیرد...

و یکی از مفاهیمی است که در طول تاریخ اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی بیشترین درگیری‌های لفظی و اشتغالات ذهنی اندیشمندان را به خود واداشته است.

این مفهوم حتی در قضاوت‌هایی که افراد در گروه‌ها نسبت به رفتارها و عملکردهای یکدیگر یا نظام سیاسی دارند بروز آشکارتری دارد. در این فرآیند هر گروهی سعی می‌کند رفتارها و تصمیمات خود را عقلانی جلوه دهد و مخالفان خود را به غیرعقلانی عمل‌کردن متهم کند. چنین حوزه وسیعی، ذهن هر کنجکاوی را بر آن می‌دارد تا در معنای عقل غور کند و از رهگذر چنین سیر تفکری به نتیجه‌ای از سنخ‌شناسی مفهوم عقل برسد. در این سنخ‌شناسی یک پیش‌فرض مهم وجود دارد که در تمام طول چنین واکاوی ای باید آن را همواره مدنظر داشت، آن پیش‌فرض این است که عقل تنها یک استعداد فردی یا محصول فعالیت مغزی یک فرد نیست، بلکه پدیده‌ای است دارای هویت «جمعی و جاری».

اگر عقل صرفا یک استعداد شخصی بود، فقط در حوزه روان‌شناسی و پزشکی به آن می‌پرداختند. در حالی که عقل و عقل‌گرایی در علوم کلام، فلسفه، تاریخ، جامعه‌شناسی، سیاست و... نیز مقوله‌ای بنیادین بوده و نظریه‌های فراوان و گاه متعارضی در طول زمان درباره آن ارائه شده است. برطبق این پیش‌فرض «عقل» در اثر «ارتباطات گوناگون»‌و مناسبت‌های اجتماعی شکل می‌گیرد و استعلاء می‌یابد. تعاملات اجتماعی در اشکال و صور متنوع یک اجتماع، مبانی خردمندی و اصول عقلی مشترک را به وجود می‌آورند که بیش از فعالیت‌های مغزی یک انسان بوده و حاکی از هویت جمعی است.

همچنین تحولات دائمی عقل و تحول نسبی آن از نسلی به نسل دیگر و از اجتماعی به اجتماع دیگر بعد تاریخی آن را سامان می‌دهد و همانند یک هستی جاری و مستمر اشکال و مراحل مختلف آن را نمایان می‌سازد و از ایستایی و انقطاع آن جلوگیری می‌کند. در سنخ‌شناسی مفهوم عقلانیت و در یک نگاه کلی به بازتاب‌های عقل در زندگی بشر می‌توان 3سطح عمده از مفهوم عقلانیت را از یکدیگر تمیز داد، که عبارتند از: عقلانیت نظری، عقلانیت عملی و عقلانیت ساختاری.

حوزه عقلانیت نظری از قدیمی‌ترین عرصه‌های شناخته شده عقلانیت محسوب می‌شود و آغاز آن به عصر تکوین و شکل‌گیری فلسفه در یونان باستان بازمی‌گردد. اگرچه تلاش عقلانی در حوزه معرفت نظری در قلمرو فلسفه شکل گرفت ولی در همان حوزه باقی‌ نماند و به سایر حوزه‌های شناختاری نیز کشیده شد. به طوری که امروزه کمتر موضوعی از موضوعات و رشته‌های علوم قابل مشاهده است که در آن به طور مستقیم یا غیرمستقیم به مفهوم عقلانیت و ویژگی‌های آن نپرداخته باشند.

دایره عقلانیت نظری به بسط عقلی در حوزه معرفت نظری و تدوین برهان و استدلال محدود است. در مقابل عقلانیت نظری، عقلانیت عملی قرار دارد که به مظاهر عقل در کردارها و اعمال و رفتارهای آدمیان اشاره می‌کند و در زبان جامعه‌شناسان این جنبه از عقل به «عقلانیت کنشی» تعبیر شده است.

عقلانیت عملی پدیده‌ای بین‌الامری است، نه شکل عقلانیت رسمی را دارد که ساختارها و نهادهای اجتماعی بیانگر آن باشد و نه مانند عقلانیت نظری پدیده‌ای ذهنی است که صرفا شکل برهانی داشته باشد. بنابراین عقلانیت عملی پدیده‌ای عینی یا صورتی از کاربرد عقل است که کنشگر هنگام عمل به جهت و چگونگی تحقق آن توجه دارد. در کنار این دو نوع عقلانیت، عقلانیت ابزاری یا ساختاری وجود دارد که در این نوع عقلانیت، عقل در نهادها و قواعد جمعی بازتولید می‌شود و نیازی نیست هر فرد به صورت آگاهانه بر عقلانی بودن رفتارش نظارت داشته باشد.

در واقع انسان‌ها برای جست‌وجوی مناسب‌ترین روش برای دستیابی به هدف معین، به خود واگذاشته نمی‌شوند، بلکه قواعد و ساختارهای جامعه روش‌های مناسب را پیشاپیش تعیین کرده یا آنها را در کشف این روش‌ها یاری می‌رساند.

موضوع عقلانیت در توسعه تفکر جامعه‌شناختی که در واقع پایه و بنیاد سایر علوم انسانی و اجتماعی است، نقش اساسی و تعیین‌کننده‌ای داشته است. ابهام در مفهوم عقلانیت در جامعه‌شناسی غرب و تفاسیر گوناگون از معنا و مصادیق آن بسیار زیاد است.

در ایران نیز ابهام مضاعف مفهوم عقلانیت از آنجا ناشی می‌شود که این مفهوم همراه با علم جامعه‌شناسی به کشور ما وارد شده و مشکلات تطبیقی و مسائل تاریخی- فرهنگی نیز به آن افزوده شده است. در ایران، در ادبیات فلسفی و تاریخی مفهوم عقلانیت همیشه حاضر بوده و متون دینی نیز به مقدار قابل‌توجهی از این واژه و مشتقات آن اشباع هستند. بنابراین جریان موجود در ایران و تمدن اسلامی با جریان جدیدی که از تمدن غرب وارد شده دارای تقابل‌هایی در ماهیت، معنا و مصادیق بوده است. برای درک صحیح عقلانیت، تفکیک وجوه و سطوح آن امری ضروری است.

یکی از معضلاتی که دامن‌گیر تحقیقات علمی ما به خصوص در سطح علوم انسانی است، اختلاط میان مباحث مختلف است. بیشتر محققان در ایران پدیده‌ها را بدون درنظر گرفتن مرزهای حقیقی و واقعی‌ای که میان آنان وجود دارد، به صورت کاملا درهم تنیده مورد بررسی علمی قرار می‌دهند و طبعا نتایجی که از این تحقیقات عاید می‌شود، همچون مقدمات خود پراکنده، مبهم و آشفته است که نه‌تنها گره‌ای از مسائل مبتلابه  حوزه‌های نظری و عملی علوم باز نمی‌کنند؛ بلکه بر آن گره‌ها می‌افزایند و مسائل را دشوارتر از پیش می‌نمایند.

در حالی که اصل تفکیک قائل شدن میان حوزه‌های مختلف و ارزش شناختاری گذاشتن میان مرزهای حقیقی و اعتباری میان علوم یکی از بدیهی‌ترین و اصولی‌ترین اصل‌های مطرح در حوزه معرفت‌شناسی است. معرفت‌شناسی به عنوان علمی دارای ماهیتی درجه دوم، موضوعاتش نه پدیده‌های واقعی بلکه شناخت‌هایی است که نسبت به پدیده‌‌های واقعی صورت می‌گیرد. معرفت‌شناسی دارای اصولی است  که همگی بر مبنای سیر مطالعات تاریخی علوم استوار هستند.

یکی از اصول مطرح در معرفت‌شناسی که متاسفانه در جامعه علمی ما چندان به آن التفات نمی‌شود و از همین بی‌التفاتی صدمات بسیاری بر پیکره علوم اجتماعی وارد آمده این اصل است که هر پدیده‌ای به میزانی که از زوایای مختلف مورد مطالعه قرار می‌گیرد، شناخته‌تر می‌شود. به عبارت دیگر هر چقدر میزان تقسیم و تفکیک کردن‌های شناختاری ما درباره موضوعات مورد مطالعه افزایش پیدا کند، به همان میزان بر حقیقت‌یابی ما یعنی بر «انطباق افکار با واقعیت‌ها» افزوده می‌شود.

از آنجایی که هدف علم رسیدن به حقیقت است، باید همواره ذهن کنشگران علمی معطوف به این قضیه باشد که شناخت‌های ما زمانی به حقیقت نزدیک خواهند بود که همواره فاصله میان انگاره‌ها، تصورات، فرضیات و خلاصه ذهنیات ما با پدیده‌های نفس‌الامری، واقعی و عینی به حداقل برسد و بر آن منطبق شود. تفکیک‌گرایی معرفت‌شناختی به ویژه در حوزه علوم اجتماع در این زمان بیش از هر زمان دیگری جزو ضروریات محسوب می‌شود. امروزه برای اینکه بتوانیم در مسیر توسعه و نوسازی و یا به عبارتی شکوفایی و نوآوری قرار بگیریم و فاصله و شکاف خود را با سایر جوامع توسعه یافته کم کنیم ناگزیریم که اصول و قواعدی را در رفتارهای علمی و عملی خود حاکم کنیم و خود را ملزم به تبعیت از آن اصول کنیم.

تفکیک‌گرایی، حوزه تصمیم و رفتارهای اجتماعی و سیاسی ما را شفافیت می‌بخشد؛ شفافیتی که امروز برای تداوم داشتن و نهادینه شدن مردم‌سالاری از هر اصل دیگری مهم‌تر است. این نکته در پایان قابل ذکر است که تقسیم‌بندی ذکر شده در این مقاله و هر تقسیم‌بندی دیگری هرگز «احصاء منطقی» ندارند و می‌توان و بلکه باید زوایای دیگری را برای تقسیم‌بندی‌های دیگر از موضوعات واحد کشف کرد.