از حمله به سلمان رشدی، نویسنده مرتد کتاب آیات شیطانی، ۴۱ روز میگذرد، اما همچنان سکوت و بایکوت خبری سیاست اصلی رسانههای غربی درباره وضعیت جسمانی او است.
هیچ رسانه غربی در این مدت، نه تصویری از رشدی منتشر کرده و نه کوچکترین اطلاع رسانی درباره شرایط او در بیمارستان "هاموت" در ایالت پنسلوانیا.
هنوز آخرین خبر درباره این موضوع همانی است که ۲۳ مردادماه، یعنی دو روز بعد از عملیات حمله به او در رسانهها نقل شده بود. مطابق آن گزارشها رشدی مورد اصابت ۱۰ تا ۱۵ ضربه چاقو در چند ناحیه از بدن از جمله در گردن و شکم قرار گرفته است.
همچنین در آخرین اطلاعرسانیها اعلام شد که سلمان رشدی به دستگاه تنفس مصنوعی وصل است و توان تکلمش را از دست داده است.
گزارشها همچنین حاکی بود که او ممکن است یکی از چشم هایش را از دست بدهد و چند عصب یکی از بازوهایش هم قطع شده است.
اما این روند قطرهچکانی اطلاعرسانی درباره رشدی از همین نقطه به بعد قطع شده و در اقدامی عجیب رسانهها دیگر هیچ خبری درباره وضعیت جسمانی او منتشر نکردهاند. برخی از فعالانی که با بیمارستان محل بستری رشدی تماس گرفتهاند هم گفتهاند که پرسنل بیمارستان گفتهاند مجاز به اطلاعرسانی در این خصوص نیستند.
آیا ممکن است که سلمان رشدی در همان بیمارستانی که در آن بستری بوده به هلاکت رسیده باشد و رسانههای غربی از اطلاعرسانی در این خصوص خودداری کرده باشند؟ کاملا محتمل است.
هادی مطر، فردی که عملیات را انجام داده چند هفته قبلتر در مصاحبهای با نیویورکپست گفت که فکر نمیکرده که سلمان رشدی از آن حمله جان سالم به در ببرد و از دیدن خبرهایی درباره اینکه او هنوز زنده است، شگفتزده شده است.
سوال دیگر آنکه آیا ممکن است وضعیت جسمانی سلمان رشدی در اثر ضرباتی که به او وارد شده به اندازهای وخیم شده باشد که او چیزی بیشتر از یک جسد متحرک نباشد و رسانههای غربی انتشار تصویر یا خبررسانی درباره او را به صلاح نمیدانند؟ این هم محتمل است. فقدان اطلاعرسانی هر یک از این تفاسیر را منطقی مینماید.
پنهان کردن هلاکت احتمالی سلمان رشدی (و یا رو به موت بودن او) به ویژه با توجه به اهمیت نمادینی که او برای جهان غرب دارد میتواند فرضیهای منطقی به نظر برسد، زیرا رشدی فراتر از یک فرد و یک نویسنده، نماد تقابل جهانبینی ماده گرای مذهبستیز با جهانبینی غیرمادی و معادمحور دنیای اسلام است. از این لحاظ، زنده ماندن یا زنده نشان دادن سلمان رشدی برای جهان غرب اهمیتی فراتر از یک فرد دارد، او نماینده یک جریان برنامهریزیشده و هدفدار است.
سلمان رشدی البته، صرفنظر از اینکه زنده جلوه دادنش چه اهمیتی برای جهان غرب دارد این روزها به نمادی برای نشان دادن تقابل معنای "آزادی بیان" در این دو جهانبینی هم تبدیل شده است. در یک سو، جهانبینی اسلامی قرار دارد که به "آزادی بیان"، به معنای راستین آن، به شرطی که زمینههای توهین به مقدسات، هتک حرکت افراد و سرپیچی از قانون را فراهم نکند معتقد است و آن را تضمین میکند؛ در سوی دیگر، جهان بینی غربی قرار دارد که از "آزادی بیان" به عنوان مستمسکی برای فشار بر دیگران استفاده میکند، اما هنگامی که باید در جایگاه پاسخگویی قرار گیرد، به سانسور سیستماتیک روی میآورد.
رفتارهای رسانههای غربی بعد از مضروب شدن سلمان رشدی به وضوح معنای این نوع از "آزادی بیان" مدنظر غربیها را نشان میدهد. در حالی که جهان غرب هنگام انتقال یک زندانی از زندانی به زندان دیگر در کشوری مانند ایران طرفدار آزادی گردش اطلاعات از همان لحظه نخست میشود، اما هر جا که تشخیص دهد خبررسانی آزاد نتایج باب میل تولید نخواهد کرد پیچیدهترین تکنیکها را برای بستن راه بر درز هر گونه اطلاعات به کار میگیرد.