به گزارش همشهری آنلاین، با اعلام خبر فوت مهسا امینی، ناآرامیهای در نقاط مختلف کشور شکل گرفته که در بسیاری از نقاط به اغتشاش و درگیری کشیده شده است. اما منشاء این اعتراضها، عوامل گسترش ناگهانی آن و راهکارهای درست رویارویی با آن، موضوعهایی مهم و پیچیده بوده که بررسی آنها، نیازمند دریافت نظر نخبگان است. نعمتالله فاضلی، انسانشناس و عضو پیشین هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مهمترین موضوع کنونی برای جامعه را «تصویر آینده» دانسته است. مشروح اظهارات او در گفتگو با ایرنا را در زیر بخوانید:
تحلیل شعار اعتراضها و ترکیب معترضان
هسته اصلی اعتراضها «زن، زندگی، آزادی» است؛ شعاری با دلالتهای گوناگون که ناظر است به سبک زندگی، مساله زنان، آزادی و به ویژه آزادیهای مدنی، و توجه کمتر به اقتصاد و خواستههای مادی. معترضان نیز غالبا ترکیبی از ناراضیان فرهنگی (هنرمندان و ورزشکاران)، ناراضیان قومی، ناراضیان نسلی و جوانان و ناراضیان جنسیتی و زنانند.
همآیندی و تلاقی این ناراضیان حول مساله فرهنگ و سبک زندگی است؛ اگرچه به تدریج مطالبات سیاسی بزرگتر نیز مطرح شده است. این مقولهها نیازمند بحث مستقلاند و در گفتوگوهای اخیر نیز بسیار بحث شدهاند. اما وجهی از مسأله، فرهنگ است که دیده نمیشود و کمتر به آن پرداختهاند؛ وجهی که این مولفهها و هر مولفه دخیل دیگر را در بر میگیرد: مسأله «تصویر آینده» و «تصور جامعه از آینده»؛ چیزی که این اعتراضات و شعارهایش نیز بیانگر آن است و در امتداد همان بحران فرهنگ است.
جامعه، نیازمند تصویر سازنده و امیدبخش از آینده
«تصویر آینده» حداقل در ذهن جمعیت معترض، تصویری تار، ناامیدکننده و ویرانگر است. فقر، بیکاری، بحرانهای محیط زیستی، صداهای ناشنیده، نابرابریها، تبعیضها، فسادها، نارضایتیهای سیاسی، بی اعتمادی، فرسایش سرمایه اجتماعی، سرکوبها و ناملایمات، ذهن جامعه و معترضان را تسخیر کردهاند. این تصاویر رنجدهنده خشم میآفریند؛ به ویژه هنگام خالی بودن جای «تصویر آینده»، آیندهای سازنده و نویدبخش. جامعه برای آرامش و برای توسعه، نیازمند تصویری سازنده و امیدبخش است. نظم و سامان جمعی پایدار و سازنده بدون داشتن «تصویر سازنده» از آینده دور و نزدیک ممکن نیست.
«فرد پولاک» از پیشگامان آینده پژوهی کتاب کلاسیک بلندآوازهاش «تصویر آینده» (۱۳۹۸) را برای توضیح اهمیت نقش تصویر جامعه را نوشت و مفهوم «تصویر آینده» را ابداع کرد. «تصویر آینده»، چشم انداز مردم و جامعه و نظام حکمرانی از فرایندها و روندها و تحولات جامعهشان است؛ چشم اندازی که به افراد جامعه و نظام حکمرانی میگوید از کجا آمدهاند، چگونهاند و به کجا میروند. تصویر آینده، افق و بینشی است از ارزیابی افراد و جامعه از موقعیت اکنون در پرتو فهم شان از آینده. افراد و جامعه هم از تجربههای گذشته، هم از تجربههای بالفعل موجود و هم در پرتو تصویر ذهنیشان از آینده موعود، زندگی میکنند، نگرشهایشان را میسازند، و انرژی عاطفی و انگیزه بدست میآورند؛ و این تصویر آنها را در برابر ناملایمات و سختیها تابآور یا بیتاب میکند.
تصویر آینده، روایتی است از زندگی اجتماعی و سیاسی در کلیت آن. این تصویر برساخت جمعی، تاریخی و جهان-محلی و سیاسی است؛ از درون مجموعه گسترده ای از تعاملات و گفتگوها و گفتمانهای موجود جامعه شکل میگیرد؛ و تفسیر ما از تجربههای روزمره و خُرد و هم فهم جامعه از معنای مرگ، انسان، زندگی، رفاه، خوشبختی، جهان، کشور را میسازد. جوامع و تمدنها با تلفیق عناصری از دینها، اسطورهها، تاریخها، هنرها، فلسفهها، علوم، فناوریها و منابع جهانی و محلی، «چشم اندازی ایجابی» و سازنده از آینده برای مردم میسازند. سازوکار جوامع و کیفیت و پایداری و پیشرفت و پسرفت آنها به این چشم انداز بستگی دارد. تصویر آینده از عملکرد و واقعیتهای جامعه نیر سرچشمه میگیرد. تصویر آینده گفتار و نوشتار نیست، بلکه تلفیقی است از ایدهها و عملها و موقعیتها.
«تصویر آینده»ای که انقلاب اسلامی خلق کرد
انقلاب اسلامی در ابتدای شکلگیریاش «تصویر آینده» ای را خلق کرد که از سویی بر ایده مهدویت استوار بود و از سوی دیگر با همه تعارضاتش با مدرنیته، پذیرای بسیاری از عناصر آن چون علم، فناوری، تفکیک قوا، حاکمیت قانون، ایجاد رفاه و توسعه نهادهای مدرن بود؛ تصویری که نوید عدالت، رفع تبعیض، اخلاق، آزادی، استقلال، معنویت، برادری، توسعه و حاکمیت قانون را میداد و در قانون اساسی نیز بیان شدند. اما با گذشت زمان این تصویر با واقعیتهای روزمره زندگی بسیاری از مردم و تجربههای زیستهشان انطباق پیدا نکرد و بیش از آن که واقعبینانه و امیدبخش باشد، آرمانها و ایدهآلها مذهبی و انقلابی و سیاسی تلقی شد؛ و به جای خَلق احساس رضایت، خوشبینی، کیفیت زندگی، آزادی، احساسِ بودن و شدن، توسعه و دموکراسی، در ادامه مسیرش نتوانست برای همه شهروندان همپای تحولات جامعه، تصویر آیندهای ایجابی و سازنده خلق کند. کشورها حتی توسعه یافته ترینشان با نابرابری، بحران محیط زیست، فقر و حتی نارضایتیهای گوناگون مواجهاند؛ اما تصویری از آینده دارند که نویدبخش زندگی، فردیت، آزادی و رفاه برای عموم مردم است؛ و کم و بیش عامه مردم آن را باور دارند. باورپذیریاش نه از تبلیغات، بلکه از تجربه زیسته عامه مردم شکل میگیرد.
اعتراضات ۷۸ تا ۹۸ جلوههای بحران تصویر آیندهاند
از سالهای ۱۳۹۰ نومیدی جمعی در چهره جامعه آشکار شد اما پیش از آن از اواخر دهه هفتاد نارضایتیها و هراسهای عمومیاز آینده زندگی و جامعه در بین بسیاری از مردم شکل گرفته بود. اعتراضات و جنبشهای ۷۸، ۸۸، ۹۶ و ۹۸ جلوههای بحران تصویر آیندهاند. اعتراضات اخیر امتداد همین بحران آینده است. گسترش موج مهاجرتها بیان کننده همین بحران است. خیابانها امروز خاموش نیستند چون تصویر آینده در ذهن، ضمیر و زبان بسیاری از مردم، تیره و تار است. حکومت و نخبگان در قدرت نتوانستند خلاقانه و متناسب با تحولات تکنولوژیک و رسانهای شدن، جهانی شدن، تجاری شدن، فرآیندهای شهری و کلان شهری شدن و تحول جامعه، «تصویر آینده واقع نگر، باورپذیر و سازنده» برای همه مردم خلق کنند.
تصویر آینده در دهههای گذشته شکل نگرفت و دائم از آیندهای که در ۵۷ ترسیم شده بود، مصرف شد. این تصویر نتوانست همگام با تحولات و مقتضیات نسلهای جدید به روز شود. نسلهای جوانتر از سنت، تاریخ و فرهنگ سیاسی رسمی گسیختهاند؛ نتوانسته و نخواهند توانست با میراث فرهنگی و سیاسی حکومت ارتباطی معنادار و سازنده برقرار کنند؛ زیرا تصویری از آینده ندارند.
زمان، نیروی بزرگی برای کشورها و ملتهاست
تصویر آینده پیوند دهنده گذشته، حال و آینده است. وقتی تار است یا نومیدکننده، زمان گسیخته میشود. بدون آینده، زمان قدرت خود را برای سازمان دادن، انسجام بخشیدن و با هم بودن گروهها و نسلها از دست میدهد. زمان نیروی بزرگی برای کشورها و ملتها است. تصویر آینده اگر سازنده باشد، زمان را در خدمت انسجام، آسایش و آرامش قرار میدهد و «یکپارچگی سازنده» ای میان گذشته، حال و آینده شکل میگیرد. گفتمان رسمی و حاکم، بر گذشته، آن هم گذشته دینی، تکیه دارد و حال و آینده را طرد یا کم بها میپندارد. زمان در تصویر جامعه ما فاقد تعادل است. بر هم خوردن تعادل، بحران زمان و بحران آینده را ایجاد کرده و گسیختگیهای گوناگون نسلی، جنسیتی، جغرافیایی، انسانی، و فرهنگی به وجود آورده است. این گسیختگیها بحرانهای شدید و ویرانگری دارند. اعتراضات اخیر یکی از پیامدهای همین گسیختگیهاست.
پیامد گسیختگی زمانی، تبدیل حافظه جمعی رسمی به ضدحافظه است. حافظه جمعی مدام در حال فیلتر کردن و غربال کردن تصاویری است که سیاست فرهنگی، رسانهای و آموزشی نظام حکمرانی به آنها ارایه و القا میکند؛ و جامعه یا جمعیت کثیری، آنها را به فراموشی میسپارد و نوستالژی دیگری را خلق میکند؛ نوستالژی دورهها و تاریخهایی که تعارض آشکار با روایتها و حافظه رسمی دارند. گذشته نگری حاکم، اقتضا میکند سیاست حافظه را توسعه دهد. اما فقدان حافظه آینده، کوششها و سیاستهای رسمی حافظه سازی را پس میزند. حافظه سازی نمیتواند بدون آینده روشن شکل بگیرد.
زنان خواهان حضوری فعال، آزاد و خلاق در جامعهاند
همچنین زنان در تصویر آینده رسمی جایی برای خود نمیبینند. آنها خواهان حضوری فعال، آزاد، خودتحقق بخش و خلاق اند. تصویر آینده رسمی، تعریف و ترسیمی که از زنان ارایه میکند موجودی تسلیم، مطیع و حاشیه رانده شده و بر پایه مولفههایی است که برای بخش بزرگی از زنان جامعه فاقد معناست. این تصویر آنها را ناامید، هراسان و منزوی میسازد. آنها اگرچه در زمینههای آموزش و آموزش عالی، سلامت و زندگی شهری، فرصتهایی دارند اما تصویری که از آینده زنان در روایت رسمی وجود دارد، فضای پرواز و بالندگیشان محصور و محدود در ارزشهای سنتی و مردسالارانه است.
موضوع مهم حاشیهنشینها
همچنین تصویر آینده مناطق جغرافیایی کشور را خشنود و امیدوار نمیکند. همانطور که زمان در تصویر آینده گسیخته شده مکان نیز گسیخته است. خوزستان، کردستان، بلوچستان و مناطق مرزی و دور از مرکز در این تصویر از جایگاه عادلانه و برابر با استانهای مرکزی و به ویژه تهران برخوردار نیستند. نه فقط در استانها و مناطق دور، بلکه در مرکز و نزدیک آن نیز همین است. در هر شهر و کلان شهر، جمعیتهایی که پیرامون شهرها هستند، روز به روز افزایش یافته اند، و در تصویر آینده رسمی امیدی برای خود پیدا نمیکنند. حاشیهها و حاشیه نشینها هر سال گسترش یافته اند. مساله طرد شدن از جمله «طرد جغرافیایی» در تصویر آینده بسیار اهمیت دارد. میبینیم معترضان در شهرهای کوچک همچون کلان شهرها به خیابانها آمدند. اینجا مساله فقط اقوام و اقلیت نیست، مساله جغرافیا و مکان است.
همه جای دنیا کمبودها کم و بیش وجود دارد
انسان هم دچار بحران شده است. تصویر آینده رسمی چه انسانی را تصور و معنا میکند و به چه انسانی اعتبار میبخشد؟ آیا تفاوت میان انسانها، تفاوتهای فردی، اجتماعی، گروهی، فرهنگی و زبانی را اعتبار می بخشد؟ آیا در تصویر آینده رسمی همه گروهها به مثابه انسان از حقوق برابر برخوردارند یا نه؟ مساله این نیست که آیا نظام سیاسی توانسته همه حقوق را کامل تامین کند یا نه؛ همه جای دنیا کمبودها کم و بیش وجود دارد اما تصویر آیندهای که نظام دموکراتیک و توسعه یافته ارایه میکند، نظام سیاسی و حکمرانی «اصل بیطرفی» میان شهروندان را میپذیرد. این تصویر دموکراتیک و بیطرفانه به آنها میگوید همه انسانها از حقوق برابر برخوردارند و همین تصویر مردم را آرام میکند حتی اگر فعلا به حد کافی از حقوق خود برخوردار نباشند.
قطبیسازی و زیست دوگانه شهروندان
در تصویر آینده رسمی و حاکم بعد از انقلاب، انسان مطلوب، پذیرفته و برخوردار، انسان انقلابی، مومن و وفادار به ارزشهای انقلابی، سیاسی و دینی است و سایرین، جای شایسته و بایسته خود را نمییابند. در نتیجه انسانها گسیخته شده و در قطبهای متضاد و متعارض قرار گرفتهاند: مومن و غیرمومن، انقلابی و غیرانقلابی، موافقان و مخالفان، سنتی و مدرن، و حزب الهی و غیرحزب الهی. این قطبی سازی و دیگری سازی، زندگی گسیخته و زیست دوگانهای را به شهروندان تحمیل کرد: در خیابان و ملا عام به یک شکل زندگی و احساس و اندیشه میکنند؛ و در خانه و خلوت و درون، به شکلی دیگری و متضاد با آن. زیست دوگانه، زیستن با نقابهای ضد و نقیض است. افراد برای جلوگیری از طرد و محروم شدن از حقوق یا فرصتهای مادی و اجتماعی و منزلتی، ناگزیر خود را همسو با هنجارها و نمادهای رسمی نشان میدهند، حتی اگر در تضاد با آنها باشند. بین آنچه نشان میدهند و آنچه هستند، گسیختگی عمیق و ویرانگری وجود دارد. انسان گسیخته دچار اضطراب، ناآرامی، بیماری و بحرانهای عصبی میشود. گزارشهای تحقیقات جهانی میگوید در سالهای اخیر ایران جزو عصبی ترین جوامع است.
انسان در روایت رسمی حکومت، یکدست و یک شکل است
زیست دوگانه و انسان گسیخته پیامد به رسمیت نشناختن «تفاوتها» در تصویر آینده است. انسان آینده، در روایت رسمی حکومت، یکدست و یک شکل است، تصویری است از بسیجی یا انقلابی. «انسانهای متفاوت» جای شایسته ای در روایت رسمی ندارند. آینده رسمی، انسان را آنطور که هست با تفاوتهای قومی، زبانی، نژادی، دینی، فرهنگی و تاریخی اعتبار نمیبخشد و به رسمیت نمیشناسد. پیامد این گسیحنگی، شکل گیری و گسترش نارضایتی عمیق و خشونت به شکلهای گوناگون خانگی، خیابانی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است.
در این تصویر بین شباهتها و تفاوتها در جامعه تنش آشتیناپذیری شکل گرفته است. جامعه انسانی ترکیبی از شباهتها و تفاوتهاست و تصویر آینده باید اینها را رسمیت، اعتبار و مشروعیت دهد. در تصویر آینده رسمی، عمدتا همگنیها و شباهتها اعتبار و مشروعیت دارند و تفاوتها به شیوه ای موثر و شایسته تضمین و محترم شمرده نمیشوند. پیامد این وضعیت، گسیختگی فرهنگی است. اینکه سبکهای زندگی، سلیقهها، ذائقهها و هنرها تنشزا، مسالهساز و بحرانی شدهاند به دلیل فقدان جایگاه تنوعات و تفاوتها در تصویر آینده است. فقدان سیاست تفاوت در مدیریت شهری، نظام آموزشی، نظام رسانه ای و نظام رفاهی کشور، گسیختگی فرهنگی را دامن زده است.
نظام سیاسی تصویر آینده نو خلق کند
سخنم را کوتاه کنم. فردای اعتراضات به این بستگی دارد که نظام سیاسی تصویر آینده نو خلق کند یا راه گذشته را ادامه دهد. اگر تصویر نو از آینده خلق شود و در این تصویر گسیختگیهای زمان، مکان، انسان و فرهنگ برداشته شود و گذشته، حال و آینده و جغرافیاها و فرهنگهای گوناگون و انسانها از جایگاه معتبر و حقوق عادلانه برخوردار باشد، جامعه به طرف آرامش خواهد رفت.
البته کسی انتظار ندارد که نظام سیاسی، ناگهان و در کوتاه مدت تمام واقعیتها را تغییر دهد، رفاه، آزادی و عدالت را ناگهان تامین کند، تامین اینها نیازمند فرایند زمانی و اجتماعی طولانی است، اما نظام حکمرانی میتواند تصویر آینده ای خلق کند که برطرف کردن گسیختگیها مساله بنیادین آن باشد. تصویر آینده نو، اگر سازنده، عادلانه، انسانی، اخلاقی و مبتنی بر پذیرش و رسمیت بخشی به زمانها، مکانها، انسانها و فرهنگها باشد، فردای اعتراضات، فردای نو خواهد بود. در غیر این صورت، شعلههای خشم و اعتراض هم فروکش شود، رخداد دیگری در پی خواهد آمد و بار دیگر خیابانها شعله ور میشوند. ما محتاج تصویر آینده در چشم اندازی هستیم که بتواند گسیختگیها را از میان بردارد. ترسیم چنین تصویر هم به منابع میراث فرهنگی گذشته نیاز دارد، هم مشارکت همه نخبگان فکری، هنری، و سیاسی؛ و هم بهره مندی از دستاوردهای جهانی نیاز است. این وظیفه حاکمیت است که این نخبگان را برای ترسیم تصویر آینده سازنده درگیر کند.
اراده سیاسی نیاز است که از ذخیره معرفتی موجود در کشور بهره واقعی ببرد. ما میتوانیم تلفیقی از میراث فرهنگی، هنری، فکری، فلسفی جامعه خود و جامعه جهانی داشته باشیم تا فردای نو ترسیم شود. هنوز برای رسیدن به چشم انداز نویدبخش فرصت است و زیرساختهای کشور، طبقه متوسط و طبقه خلاق جامعه ایران همچنان قابلیتهای پرشماری دارد تا تصویر آینده خود را طوری بسازیم که کنار یکدیگر زندگی کنیم.