همشهری آنلاین- زکیه عاقلی: برخی از آنها با دیده احترام، برخی با دیده کنجکاوی و برخی نیز با تحقیر، از پایبندی دختران و زنان عفیف ایرانی به داشتن حجاب سخن گفتهاند. مثلا «کارلا سرنا» بانوی جهانگرد ایتالیایی که در دوره ناصرالدین شاه به ایران سفر کرده، در کتاب سفرنامه خود با دیده احترام به فرهنگ ایرانیان ازجمله فرهنگ لباس، حجاب و مسائل مربوط به بانوان، روابط خانوادگی آنها با هم و... نگریسته است.
او درباره حجاب بانوان ایرانی مینویسد: «زنان آنان دارای هر وضع اجتماعی که باشند، همهشان بدون استثنا خود را در چادرهایی به رنگ سرمهای تند میپوشانند. شلوارهای گشاد از جلودار سبز، بنفش، خاکستری یا قرمز رنگ که مانند جوراب، پاها را نیز میپوشانند و دمپاییهای پاشنهدار، پوشاک یکنواخت همه زنان ایرانی است ...» اما در مقابل «هنریش بروگش» باستانشناس معروف آلمانی که دوبار در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه به ایران سفر کرده است، در کتاب خاطراتش با عنوان «در سرزمین آفتاب» با تحقیر به زنان ایرانی مینگرد و از اینکه نمیتواند آنها را مشاهده کند، به زنان ایرانی تهمت میزند؛ «اینها زندگی زناشویی سالمی مانند زنان آلمانی ندارند!... .»
- خواندنیهای تاریخ | «مشهدی» از کی لقب رسمی شد؟!
- معنویتگرایی جعلی | نقدی بر ترفندهای «شکرگزاری» و «قانون جذب» و جریانهای ظاهرا معنویتگرا و همسو با سرمایهداری
او به گاه توصیف بانوان ایرانی مینویسد: «در مورد چهره زنان ایرانی، مطالب زیادی نمیتوانم بنویسم. چون در پشت حجاب غیرقابل نفوذ و اسرارآمیزی پنهان شدهاند. فقط از روی تصاویری که نقاشان ایرانی کشیدهاند، میتوان حدس زد که سیمای آنان بسان ماه شب چهارده گرد است و گونههایشان همچون کودکان سرخ است و زیر ابروان پرپشت و کمانیشان، یک جفت چشم درشت سیاه میدرخشد ...» البته جهانگردانی هم بودهاند که کنجکاوانه، در کتاب خاطرات خود از حجاب و پوشش زنان ایرانی نوشتهاند. مثلا لویی ماری ژولین ویاند معروف به «پیر لوتی» که نویسنده رمان و مأمور وزارت برونمرزی کشور فرانسه بود، در سال ۱۹۰۱.م یعنی همزمان با دوره پادشاهی مظفرالدینشاه قاجار، از راه سفر هند به ایران وارد شد.
او در سفرنامهاش با عنوان «بهسوی اصفهان»، بارها و بارها بهوجود زنان محجبه در معابر اشاره میکند. او در تمام مطالبی که درباره زنان ایرانی نوشته، با تأسف بیان کرده که نمیتوانسته یک زن ایرانی را بدون حجاب ببیند! چنانچه هم او در یادداشتهای زمان اقامتش در شهر شیراز، نوشته که روزی مستخدم فرانسویاش به او خبر میدهد که تعدادی لباس زنانه بر بندرختی روی پشتبام همسایه آویزان است.
او از مستخدمش میخواهد که حواسش باشد تا اگر زنی هنگام غروب خواست آن رختها را از روی بندرخت جمع کند، به او خبر دهد. مستخدم کشیک میکشیده تا اینکه دم غروب بانویی برای جمع کردن رختها، به پشتبام میآید. شاید جالب باشد بقیهاش را از زبان خود پیر لوتی بشنوید: «مستخدم من با شتاب و حالتی مخصوص وارد اتاق شد و گفت: خانمی روی پشتبام است. من با عجله بهدنبال او میروم. در آنجا زنی را مشاهده میکنم که از پشت سر بسیار جذاب و فریبنده بهنظر میرسد. اندام خود را به وسیله لباس چیت و موهایش را با پارچهای ابریشمی مستور داشته است. سرانجام سر خود را برمیگرداند. گویی با چشمان حیلهگر خود به ما میگوید: همسایهها! بیجهت بهخود زحمت ندهید! من پیرزنی هفتاد سالهام که دندانهایم ریخته... واقعا ما چقدر سادهلوح بوده که تصور کردهایم زنی زیبا روی پشتبام بیاید و خود را در معرض دیده شدن قرار دهد!... .» و اینچنین حسرت دیدن یک بانوی بیحجاب ایرانی، نهتنها بر دل پیرلوتی که بر دل تمام مردان فرنگی سفرنامهنویس دوره قاجار میماند.