به گزارش همشهری آنلاین، گزارش میدانی همشهری از بازار تهران و گفتوگو با کسبه بازار نشان میدهد آنچه در جریان تجمعهای اعتراضی روز شنبه بهعنوان اعتصاب بازاریان و همراهی آنها با اغتشاشگران تعبیر شده بود، چیزی جز یک احتیاط معقول در برابر حفظ سرمایه از گزند خرابکاری و آسیب نبوده و تنها پاسخ در توان بازاریان در مقابل به خطر افتادن امنیت کاسبی آنها بوده است.
امنیت که نباشد، کاسبی نیست
مرد سالخوردهای، تسبیح بهدست روی چهارپایه نشسته و ۲شاگرد جوانش در حال سروسامان دادن جنسهای تازه رسیده در مغازه کفشفروشی هستند. پیرمرد، راحت ۸۰سال را دارد، اما حال و احوالش خوب است. از اتفاقات روز شنبه میگوید؛ از اینکه حوالی ظهر و قبل از اینکه تنشها و حضور اغتشاشگران، راسته بازار را به هم بریزد، متوجه غیرعادی بودن وضع شده و ختم کاسبی شنبه را به شاگردهایش اعلام کرده تا کرکرهها را پایین بیاورند و بروند خانه.
او امنیت را شرط اول کاسبی میداند و معتقد است بازاریجماعت که کل زار و زندگیاش را در حجره و مغازهاش چیده، از نبود امنیت بهشدت میترسد؛ پس اگر تنشی ایجاد شود، نخستین اقدامش حفظ سرمایه و بستن دکان است. پیرمرد که گویی از کودکی در بازار تهران بوده و از شاگردی تا صاحبکاری را آزموده است، میگوید: کاری که او و سایر بازاریها در آشفتهبازار ۲روز پیش انجام دادهاند، برای جلوگیری از زیان و خسارتی بوده که خانمانسوز است و مقصرش را نیز نمیتوان پیدا کرد و تاوانش را گرفت.
فرار از بوی ناآرامی
جوانی که بساط عطر و اسانسفروشی دارد و در میانه بازار با یک ویترین سیار و چهارپایه پلاستیکی بساط کرده، میگوید روز شنبه فقط نیمساعت طول کشید تا بوی ناآرامی به مشام کل بازاریان برسد و همه مغازهها را ببندند. خودش با مشاهده نخستین افرادی که قصد تشویق مردم به تجمع را داشتند، بساطش را به مغازهدار همسایه سپرده و رهسپار مترو شده و تا دیروز صبح هم به بازار برنگشته است.
او میگوید: من نانآور خانواده هستم و حتی فیلم جنگی هم نمیبینم؛ چه برسد به اینکه بخواهم وسط میدان درگیری در بازار، بمانم و تماشاچی باشم. مغازهداری هم که چند متر آنطرفتر از عطرفروش قبلی، به همان کاسبی مشغول است، همان حرفهای جوان بساطی را میزند و میگوید: دیروز بهمحض اینکه مشخص شد عدهای میخواهند در بازار تجمع کنند، کرکره مغازه را پایین آوردیم و در مغازه ماندیم تا حوالی ساعت ۳.۵ ، ۴ که مأمورها غائله را خواباندند. بعد از آنهم دیگر کاسبی را ادامه ندادیم.
احتیاط، اعتصاب نیست
مغازه خشکبارفروشی شلوغ است و ۳فروشنده جواب مشتریها را میدهند. ترجیحشان این است که اصلا ورود خبرنگار را نبینند و سؤالش را نشنیده بگیرند، اما مرد میانسالی که گویا صاحب مغازه است و پشت میز آخر نشسته، هم حواسش به داخل و هم بیرون مغازه است و هم وقت حرف زدن دارد.
او میگوید از حوالی ظهر شنبه کاسبی را تعطیل کرده و بنا بر احتیاط، مغازه را تا صبح یکشنبه، ۳قفله کرده است. صاحب مغازه خشکبارفروشی، احتیاط کاسب برای حفظ امنیت سرمایه را شرط اصلی در معامله و کاسبی عنوان میکند و میگوید: امنیت مورد انتظار من این است که مغازه را صبح باز کنم، مشتریها خرید کنند، شب مغازه را ببندم و صبح با فراغبال دوباره به سر کار برگردم؛ پس هر اتفاقی که این چرخه را به هم بریزد، امنیت مرا از بین میبرد؛ خواه این اتفاق تجمع افراد معترض باشد یا فشار اقتصادی به مردم که آنها را از خرید ناتوان کند.
او معتقد است: اگر اوضاع اقتصاد بسامان میشد و جوانان کار پیدا میکردند، بسیاری از اتفاقات اصلا مجال رخ دادن پیدا نمیکرد، اما اوضاع اقتصادی خوب نیست و همین مسئله فضا را برای تنش و اعتراض باز میکند.
خاموشی بازار در نیمروز
ورود اغتشاشگران به بازار ۱۵خرداد، شنبه این هفته را در خاطر همه کسبه بازار حک کرد. اغلب آنها به یاد نداشتند که از ظهر یک روز اول هفته مجبور به تعطیلی کاسبیشان شوند؛ درحالیکه شنبهها غالبا روز پرفروشی برای آنها بوده است.
صاحب یک مغازه لوازم الکتریکی میگوید: وقتی دیروز صدای شعار اغتشاشگران را شنیدم، اول از همه دویدم و استند لامپها را که به درخت تکیه داده بود، به داخل مغازه کشیدم و کرکره را تا نیمه پایین آوردم.
او ادامه میدهد: چند دقیقه نگذشته بود که فهمیدم اگر اینجا بمانم ممکن است صدمه ببینم، اما ازآنجا که وسط جمعیت اغتشاشگران و نیروهای امنیتی گیر کرده بودم، ترجیح دادم خودم را در مغازه زندانی کنم. عینکفروشی هم که در نزدیک مغازه الکتریکی بساط کرده، در این خاطره با صاحب مغازه الکتریکی شریک است؛ زیرا او نیز پای فرار از تجمع را نداشته و به مغازه او پناه آورده تا هم بساطش را حفظ کند و هم خودش از تنش دور بماند.
سنگ اغتشاشگران چشم ندارد
همه بازاریهایی که در جریان گزارش میدانی با همشهری گفتوگو کردند، تعطیلی نیمروزی بازار در ظهر روز شنبه را خودخواسته و برای حفظ سرمایهشان دانستند و چندبار این تعبیر را بهکار بردند که «سنگ چشم ندارد» و وقتی اوضاع مثل روز شنبه پرتنش شود، احتمال آسیب رسیدن به دارایی کسبه بسیار بالاست.
یکی از مغازهداران میگوید: کسانی که شنبه در بازار دست به اعتراض زدند، اهل بازار نبودند؛ البته عقلانی هم نیست که کسی در محل کسب خود دعوا کند؛ چه برسد به اینکه بخواهد روبهروی مأمور دولت بایستد، شعار بدهد و سنگ پرتاب کند. آنهایی که بازار را به هم ریختند از جای دیگری آمده بودند و بازاریها میدانستند که اگر تعطیل نکنند، حداقل شیشههایشان میشکند و چهبسا مغازهشان طعمه آتش شود.
بهگفته او، حتی اگر اغتشاشگران از دل بازار هم بودند و اگر حرفشان هم حق بود، باز هم شرط عقل بستن مغازه است؛ زیرا سنگ چشم ندارد که به همان هدفی بخورد که برایش پرتاب شده! یکی دیگر از مغازهدارها هم با اشاره به نیروهای امنیتی و بسیجی مستقر در گوشه و کنار بازار، در صبح روز یکشنبه میگوید: اگر امروز این نیروها نبودند و بازار آرام نبود، مغازه را باز نمیکردم.
فروش بالای بساطیهای راهروی مترو
در شرایطی که بازار تهران از ترس آسیب خوردن از اغتشاشگران از نیمروز شنبه کلا تعطیل شده بود، دستفروشانی که در راهروهای متروی ۱۵خرداد بساط کردهاند از کاسبی روز شنبه راضی هستند!
یکی از این افراد که در راهروی ورودی مترو، بساط فروش شلوار پهن کرده، میگوید: دامنه اعتراض به اینجا کشیده نشد و کاسبهای اینجا هم در روز شنبه نهتنها بساطشان را جمع نکردند، بلکه فروششان هم بهخاطر بسته شدن بازار بیشتر بود. او البته از ناامنی بازار خوشحال نیست و معتقد است کل کاسبیها مثل انبار پنبه هستند که اگر یک گوشهاش آتش بگیرد، بالاخره آتش دامن همه را خواهد گرفت.
یکی دیگر از کاسبهای راهروی متروی ۱۵خرداد نیز چنین عقیدهای دارد و میگوید: بسیاری از کسانی که اینجا یا کف بازار کار میکنند، محتاج درآمد روزانه خود هستند و فقط با یک روز ناامنی بازار هم شرمنده خانواده میشوند، اما مجبورند برای آسیب ندیدن از آشوبها، قید کاسبی را بزنند.