همشهری آنلاین- احمد سینایی : برای آنکه به راز ماندگاری چهرههایی چون شریفامامی در سیستم پهلویستی بپردازیم. مقال پی آمده، درصدد بسط اشارات برخی تاریخپژوهان در اینباره است. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
در حالات «میرزا جعفر شریف الاسلامی»
در آغاز سخن بهنگام مینماید که پیشینه جعفر شریفامامی، به اختصار مورد بازخوانی قرار گیرد؛ اینکه او از کدامین نقطه سیاست را آغازید و نهایتا چگونه توانست به مناصبی پراهمیت و دارای ردیفهای اعتباری بالا دست یابد و در حاکمیت رژیم گذشته، جایگاهی تثبیت شده بیابد. حسن کلاته پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در تک نگارهای کوتاه در باب حیات شریف امامی، چنین آورده است:
«میرزا جعفر شریف الاسلامی فرزند حاج میرزا محمدحسین، با حذف میرزا از اول اسم و تغییر نام خانوادگی به شریفامامی، در شهریور ۱۲۸۹ در کوچه حاجملاعلی کنی در تهران به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی، دوره متوسطه را در مدرسه آلمانیها به اتمام رسانید و جهت ادامه تحصیل، توسط وزارت راه به آلمان اعزام شد.
پس از اتمام تحصیلات، در راهآهن استخدام شد و بهتدریج مراحل ترقی و پیشرفت را طی کرد. در دوران جنگ جهانیدوم، به اتهام همکاری با آلمانیها دستگیر و پس از چندی آزاد و به سمت مدیرکل بنگاه مستقل آبیاری انتخاب شد. جعفر شریفامامی در کابینه سپهبد رزمآرا، به کفالت وزارت راه منصوب شد. پس از آن در کابینه حسین علا، عضو شورایعالی سازمان برنامه و در کابینه سپهبد فضلالله زاهدی، به مدیرعاملی سازمان برنامه منصوب شد.
در دوره دوم، مجلس سنا نماینده تهران شد و در کابینه دکتر منوچهر اقبال، به سمت وزیر صنایع و معادن منصوب گشت. شریفامامی پس از دکتر اقبال، در سال ۱۳۳۹ به سمت نخستوزیری رسید. شریف امامی در سال ۱۳۴۱، به نیابت بنیاد پهلوی انتخاب شد و در انتخابات سال ۱۳۴۲، مجدد از تهران به مجلس سنا راه یافت و بهعنوان ریاست مجلس سنا برگزیده شد. وی علاوه بر سمتهای دولتی، اقتصادی، فرهنگی و آموزشی، فراماسون و بهعنوان رئیس فراماسونهای ایران، مسئولیت چندین لژ فراماسونری را برعهده داشت.
در سال ۱۳۵۷ برای مهار و جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، با تمام اختیارات به سمت نخستوزیری برگزیده شد، کابینه خود را «دولت آشتی ملی» نامید و در ظاهر، خود را حامی مردم و از خانوادهای روحانی معرفی کرد اما با برقراری حکومت نظامی، فاجعه و کشتار جمعه سیاه (۱۷ شهریور) را رقم زد! تلاش وی در تغییر مسیر انقلاب و حرکت اسلامی مردم ایران نتیجه نداد و سرانجام در ۱۴ آبان ۱۳۵۷، استعفا کرد و جای خود را به تیمسار غلامرضا ازهاری داد. جعفر شریفامامی در سال ۱۳۷۸ در آمریکا درگذشت».
«استاد اعظم»، مورد حمایت پهلویدوم
شریفامامی پیشرفت خود در سیستم پهلوی را، مدیون ۲ امر بود: عضویت مؤثر در فراماسونری و حمایت پهلوی دوم از وی تا چهرههای پرسابقه این جریان در ایران را به کناری نهد و منزوی کند. به واقع این به نفع شاه بود که در فرایند حضور پرتعداد و مؤثر ماسونها در ایران، بتواند لُژ و اشخاص وابسته به خویش را ارتقا دهد و آنان را در این نهاد، برجسته سازد. محمداسماعیل شیخانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در اینباره مینویسد:
«از نیمه دوم دهه ۴۰ شمسی جنس ارتباطات محمدرضاشاه با تشکیلات فراماسونری، مقداری عیانتر و آشکارتر میشود و البته نقش ارنست پرون را در این برهه، جعفر شریفامامی برای شاه ایفا میکند. شاه در سال ۱۳۴۷، دستور به تشکیل لژ بزرگ ایران میدهد. در دهم اسفند ۱۳۴۷، مجمع عمومی ماسونهای ایرانی و خارجی با حدود ۳۰۰ نفر شرکتکننده، در «هتل ونک» تهران به ریاست شریفامامی برگزار میشود و در همین جلسه، شریفامامی با نظر و تأیید مستقیم محمدرضا، به ریاست لژ بزرگ ایرانیان انتخاب میشود.
سند رسمی ساواک نیز، نظر مثبت شاه در تعیین شریفامامی بهعنوان رئیس لژ را تأیید میکند: در شرفیابی که آقای دکتر سعید مالک به حضور شاهنشاه آریامهر حاصل کرده، بهمنظور ریاست یکی از آقایان: دکتر منوچهر اقبال، دکتر سیدحسن امامی و مهندس شریفامامی، پیشنهاد به شرف عرض رسانیده... شاهنشاه آریامهر، آقای مهندس شریفامامی را جهت سرپرستی لژ بزرگ ایران انتخاب فرمودند... شریفامامی ازجمله فراماسونرهایی بود که از تشکیلات فراماسونری حقوق دریافت میکرد و بهعنوان استاد اعظم لژهای ایرانی، با استادان اعظم لژهای جهانی رابطه داشت. شاه البته در عرصه فراماسونری ایران، علاوه بر نظارت و حمایت، بازیگردان نیز بود و مهرههای شطرنج فراماسونری در اختیار وی بودند.
برای مثال مقام و موقعیت جعفر شریفامامی در حوزه فراماسونری دوره پهلوی دوم، به حدی بود که محمدرضاشاه هم توانایی و تمایلی به تغییر پایگاه وی نداشت. با این حال شاه با حمایتهای مالی از تشکیلات شریف امامی (لژ بزرگ ایران) بر اعتبار او میافزود در واقع سیاست اصلی محمدرضا شاه در این شطرنج این بود که وی با این مداخله و حمایت، قصد داشت تا جناح وابسته به شریفامامی را در مقابل جناح قدیمی حسین علا که دیگر فراماسون قهار دوره پهلوی دوم بود، تقویت کند ...»
«استاد اعظم» و حرص ثروتاندوزی
حضور مداوم شریفامامی در کانونهای قدرت سیاسی و اقتصادی، برای وی بس مفید و پرموهبت بود. او به مدد این مالاندوزی حریصانه، توانست به یکی از ثروتمندترین رجال پهلوی مبدل شود. او از مراکز متعددی حقوق میگرفت و در سود بسیاری از کارخانجات، مراکز تولیدی و حتی کازینوها و کابارهها شریک بود. همین امر اما، بر قدرت و جایگاه وی در سیستم پهلویستی میافزود و مانایی وی را افزون میساخت. چنانکه محمد اسماعیل شیخانی بر این باور است:
«برای شریفامامی که حضور سیاسی خویش در دوره پهلوی دوم را، با اتهام جاسوسی برای آلمانها آغاز کرده بود، دوری از مرکز قدرت و ثروت چندان آسان نمینمود و همین مهم سبب شد بلافاصله پس از پایان کار دولت امینی و روی کار آمدن اسدالله علم بهعنوان نخستوزیر، جاپای وی در بنیاد پهلوی بهعنوان نایب تولیه این نهاد محکم شود و از این طریق، زمینه برای فساد مالی وی نیز مهیا گردد. حضور در رأس بنیاد پهلوی، شریفامامی را به نزدیکترین مقام مالی به محمدرضا پهلوی نیز تبدیل کرد.
وی تلاش کرد در دوره حضور در این نهاد، علاوه بر منتفع ساختن خاندان پهلوی، کیسه مالی بزرگی نیز برای خود بدوزد! هرچند خود مدعی بود که در دوره حضورش در این نهاد، وجوه در طرق صحیح خود مصرف و سرمایهگذاری میشد و اتهامات سوءاستفاده مالی را قبول نداشت.
البته مسئله مالاندوزی و فساد مالی شریفامامی قابل کتمان نبود، همچنان که هرچه جایگاه وی در ساختار پهلوی دوم مستحکمتر میشد، این مالاندوزی و فساد نیز افزایش پیدا میکرد.
برای مثال براساس یک سند معتبر باقیمانده شریفامامی علاوه بر حقوقی که رسما در هر ماه از مجلس سنا، بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، بنیاد پهلوی، اتاق صنایع دریافت میدارد، از چند کارخانه ملّی مانند کارخانه شاهپسند و... نیز مبالغی بهعنوان مشاور دریافت میکرد که مجموعا در ماه در حدود یکصدهزار تومان میشد! نکته جالب دیگر در مورد مختصات سیاستورزی شریفامامی این بود که وی از طریق مشارکت در سود کارخانجات، بنگاههای اقتصادی، کازینوها و کابارهها عایدات هنگفتی بهدست میآورد و همین عایدات، وی را به یکی از ثروتمندترین عناصر و رجال حکومت پهلوی مبدل کرد، اما در روزها و ماههای منتهی به انقلاب اسلامی که وی قرار بود نقش کاتالیزور را بازی کند، در یکی از نخستین اقدامات خود دستور تعطیلی کازینوها و کابارههایی را داد که خود یا مؤسس آنها بود و یا از چرخه مالی کلان آنها، سودهای بادآورده به جیب میزد ...»
به محض اینکه دهنه را قدری شل بدهی، شریف امامی آدم متفاوتی میشود!
گفتیم که شریف امامی بخش مهمی از پیشرفت خویش را، مدیون حمایتهای شاه بود. با این همه بد نیست که از طریقی به نگاه واقعی پهلوی دوم به وی مطلع شویم. امیر اسدالله علم در روزنگاشت ۲۵ آذر ۴۲، درباره داوری پادشاه درباره وی را، اینگونه به تاریخ سپرده است:
«شرفیاب شدم... شاه ضمن اشاره به انتخاب سناتور انتخابی جدید تهران گفت: با این شریفامامی اگر با قدرت عمل کنی، بسیار خوشاخلاق و خوشروست، اما به محض اینکه دهنه را قدری شل بدهی، به کلی آدم متفاوتی میشود و از سربزیری و اطاعت دیگر خبری نیست. عرض کردم: بسیاری از ایرانیان چنین هستند، خدا را شکر که اکنون تحت حکومت اعلیحضرت قرار داریم و میتوانیم مملکت را به دمکراسی واقعی عادت بدهیم ...»
«استاد اعظم» از ریاست مجلس سنا، تا دومین نوبت از نخستوزیری
همانگونه که در صدر مقال اشارت رفت، شریفامامی از سال ۱۳۴۲ به ریاست مجلس سنا برگزیده شد. او با استفاده از این مسند، به انتخاب رئیس مجلس شورای ملی و تحکیم جایگاه خود پرداخت. وی ازجمله مهرههایی بود که در دوره اوجگیری انقلاب اسلامی و برای تصدی نخستوزیری، مورد توجه و اقبال پهلوی دوم قرار گرفت. با این همه کشتار فجیع و تاریخی ۱۷ شهریور ماه، مجالی به جا افتادن شعارهای به ظاهر آزادیخواهانه وی نداد و او را ناگزیر به استعفا و فرار از ایران کرد. از آن تاریخ، پرونده سیاستورزی وی برای همیشه بسته شد. احمد ایزدپناه پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره معتقد است:
«در سال ۱۳۴۱ که امیر اسدالله علم به نخستوزیری رسید، شغل سابق خود را که نیابت تولیت بنیاد پهلوی بود، به شریف امامی سپرد و او در این سمت توانست، خود را بیشتر و بهتر به شاه معرفی کند و تا آستانه انقلاب بهمدت ۱۵ سال، این سمت را برعهده داشت.
در انتخابات سال ۱۳۴۲، شریفامامی بار دیگر از تهران کاندیدای سنا و این بار بهعنوان سناتور اول تهران انتخاب شد و در انتخابات هیأترئیسه، به ریاست مجلس سنا انتخاب شد. ریاست مجلس شورای ملی نیز، با نظر و صواب دید وی انتخاب شد تا در حقیقت او، ریاست قوه مقننه را برعهده بگیرد.
وی همچنین ریاست هیأت مدیره بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، ریاست اتاق صنایع و معادن و بازرگانی، ریاست کانون مهندسین، عضویت هیأت امنای ۷ دانشگاه و چند پست دیگر را نیز، همزمان در اختیار داشت و از این راه توانست در چند شرکت بزرگ سهام زیادی بهدست آورد.
وی در همان دهه ۴۰، با چند تن از منسوبین خود در کرج یک دامداری ایجاد کرد و با بهاءالدین کهبد سرمایهدار معروف، به شهرکسازی و آپارتمانفروشی پرداخت و به یکی از ثروتمندان درجه اول ایران تبدیل شد. جعفر شریفامامی در مرداد ۱۳۴۶، به ریاست مجلس مؤسسان سوم رسید که وظیفه داشت نیابت سلطنت فرح پهلوی را مسجل کند. از آغاز تابستان ۱۳۵۷ شمسی، با اوجگیری جریان انقلاب و پررنگتر شدن محوریت امام خمینی در انقلاب، رژیم پهلوی و حامیان آن به این نتیجه رسیدند که باید راه دیگری برای کنترل آنچه در حال وقوع است برگزینند، اینچنین بود که جمشید آموزگار بعد از یک دوره نه چندان طولانی نخستوزیری جای خود را به جعفر شریفامامی داد.
در اسناد وزارت امور خارجه بریتانیا، درباره زمینههای نخستوزیری شریفامامی آمده است: نیاز چندانی به پیشگویی یا تحلیل سرامدان داخلی یا ناظران رسمی و غیررسمی خارجی برای شناخت فرد یا جریانی که رهبری جنبش ضدشاه را برعهده داشت، نبود. در این زمان دیگر آیتالله خمینی آشکار و انکارناشدنی، به رهبر بیچون و چرای انقلاب اسلامی تبدیل شده بود.
در این شرایط، دولت جمشید آموزگار که عمدتا با هدف حل و فصل مشکلات اداری و اقتصادی بر سر کار آمده بود، پس از یک سال، کارایی خود را از دست داد. فصل که به میانه رسید، آموزگار جای خود را به جعفر شریفامامی داد که با برنامه سرعت بخشیدن به آزادیهای سیاسی، اجازه دادن به فعالیت احزاب سیاسی مخالف، بازگرداندن دانشجویان مخالف اخراجی به دانشگاهها، گفتوگو با رهبران مسئولتر جامعه مذهبی و...، چنانکه در گزارشهای گوناگون آمریکایی و بریتانیایی آمده، گمان شاه بر این بود که شریفامامی با استفاده از سابقه خانوادگی روحانی خود، خواهد توانست به مصالحه با رهبری روحانی نهضت دست یابد ...»