به گزارش همشهری آنلاین، مقال پی آمده، با این هدف به نگارش در آمده و این مهم را در آیینه روایت تنی چند از یاران و نزدیکان آن روحانی خدوم، جسته است. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
روایت اول
چرا از قم به تهران آمدم؟
زندهیاد آیتالله حاجشیخ محمدرضا مهدوی کنی در دوره تحصیل، در زمره فضلای پرتلاش و شناختهشده حوزه علمیه قم به شمار میرفت، هم از این روی برای وی، آیندهای درخشان پیشبینی میشد. با این همه او در پی یک ارزیابی، قم را ترک گفت و به تهران هجرت کرد و به تدریس و امامت جماعت اشتغال یافت. تحلیل حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخحسین انصاریان در این باره، از این قرار است:
«ایشان میفرمودند: در مرحلهای به این نتیجه رسیدم که اگر در قم بمانم، فقط باید درس بخوانم یا درس بدهم و کارم تأثیر چندانی نخواهد داشت! لذا به تهران آمدم و در مسجد جلیلی، امام جماعت شدم!... مسجد جلیلی با محوریت ایشان، یکی از کانونهای اصلی تبلیغ نهضت امام و محل آمد و شد و تجمع مبارزین آن زمان بود، لذا همانطور که خود حضرتامام، زندان و تبعید را تحمل کردند، یاران نزدیک ایشان ازجمله مرحوم آقای مهدوی هم، گرفتار زندان، شکنجه، تبعید و تعقیب بودند و جزو مبارزین صف اول محسوب میشدند. در دهه ۱۳۵۰ و مخصوصا پس از تاجگذاری و جشنهای ۲ هزار و ۵۰۰ ساله، مبارزین تصمیم گرفتند تا همراه با امام ــ که دائما اعلامیه میدادند و به حرکتهای ضددینی شاه اعتراض میکردند ــ تشکیلات منظمی را راه بیندازند.
لذا شروع به شناسایی افراد اهل مبارزه کردند که در تهران شاید به ۲۰ نفر هم نمیرسید! ازجمله این افراد میتوانم به آقای هاشمی رفسنجانی، آقای لاهوتی، آقای شجونی، آقای امامی کاشانی و... -که حدودا ۱۶، ۱۵ نفر میشدند- اشاره کنم. البته یکی از افراد در این جمع، منبع ساواک بود و اطلاعات جمع را گزارش میداد! به هرحال مرحوم آقای مهدوی، دائما مورد مراقبت و تبعید بودند. گمان میکنم که آخرین زندان ایشان، برای جلسات و منبرهایی بود که در مسجد جلیلی تشکیل میدادند و حدود ۳ سال طول کشید. آقای هاشمی هم در آن دوره، یک زندان ۵-۴ ساله را از سر میگذراند. ما هم هر ۲۰ روز یا ماهی یک بار، به ساواک احضار و بازجویی میشدیم! آقای مهدوی تا زمانی که به زندان نرفته بودند، هم در خانه و هم در مسجد جلیلی جلسه میگذاشتند، تا شعله انقلاب در آن منطقه ــ که ساکنانش چندان هم متدین نبودند ــ خاموش نشود... .»
روایت دوم
آقای مهدوی به ما «قریبالفتوا» هستند!
آیتالله مهدوی کنی، شاگرد دیرین و صمیمی امامخمینی(ره) قلمداد میشد، چه در درس و چه در اندیشههای انقلابی. استاد نیز به این پرورده فاضل و صادق خویش، اعتمادی فراوان داشت و همواره به حمایت از وی میپرداخت. نمونههایی از این رویکرد را، حجتالاسلام والمسلمین سیدمصطفی میرلوحی، داماد آیتالله، در اینباره چنین روایت کرده است:
«حضرت آیتالله مهدوی کنی، واقعا امین امام و امت بودند.
محبوبیت و موقعیت ایشان نزد حضرت امام، سابقه ۴۰ساله داشت! حضرت امام جز در مورد ایشان، در مورد کس دیگری نفرمودند: ما از سابق به ایشان، ارادت داشتهایم و داریم و در آینده هم خواهیم داشت!... این همه اعتماد و اعتقاد به استواربودن فردی در مسیر صحیح اسلام و انقلاب، آن هم از جانب شخصیت بینظیری چون حضرت امام، تصادفی نیست و مبتنی بر شناخت دقیق و عمیق رهبر کبیر انقلاب، از ایشان است. مرحوم آیتالله مهدوی کنی هم تا روزهای آخر عمر، سخت به حضرتامام علاقهمند بودند و با وجود بیماری شدید و نیاز به استراحت، در مراسم سالروز ارتحال حضرت امام شرکت میکردند.
همواره میفرمودند: دوست و دشمن باید ببینند که ما شاگردان امام، هرگز راه و خط ایشان را رها نخواهیم کرد! وحدت ما با هم، مایه امیدواری مبارزین و مؤمنین در سراسر دنیا و مایه ناامیدی دشمن میشود... در دورانی که مبارزین به حضرت امام دسترسی نداشتند، وقتی به ایشان مراجعه میشد، میفرمودند: به آقای مهدوی کنی در تهران مراجعه کنید، ایشان به ما قریبالفتوا هستند، به فتوای ایشان عمل کنید، کانّه به فتوای من عمل کردهاید!... در دورانی که برای تأمین هزینههای دانشگاه امامصادق(ع) مشکل پیش آمد، مرحوم آقای مهدوی کنی به حضرت امام نامهای نوشتند و اجازه خواستند که از محل وجوهات، مبلغی صرف این هزینهها شود.
امام در پاسخ فرموده بودند: این شما هستید که خودتان را محدود میکنید، و الا من اجازه دادهام شما در هر جایی که خودتان صلاح میدانید، وجوهات را خرج کنید... کمتر پیش میآید که مراجع به کسی، در صرف وجوهات چنین اجازه مطلقی بدهند، مخصوصا حضرت امام(ره) که در این زمینه فوقالعاده سختگیر بودند. چنین اجازه بدون قید و شرطی به مرحوم آقای مهدوی، نشانه اطمینان صددرصد حضرت امام(ره)، به تقوا، عدالت، خداترسی و تدبیر ایشان بود.
شبیه به چنین اجازه مطلقی را، مرحوم آیتاللهالعظمی گلپایگانی هم به آقای مهدوی کنی داده بودند. علاوه بر حضرت امام و علما، بدنه مؤمن و انقلابی جامعه هم، به ایشان اعتماد و اطمینان زیادی داشتند. در ایام بستریبودنشان، مردم از طبقات مختلف اجتماع، عشق بیشائبه خود را به ایشان نشان میدادند. در مراسم تشییع و ترحیمهای گوناگونی که برگزار شدند، ابراز احساسات مردم کمنظیر بود... .»
روایت سوم
محبت محیط، کار انسان را امن میکند
زندهیاد آیتالله محیالدین حائری شیرازی، در زمره دوستان دیرین و پایدار آیتالله مهدوی کنی به شمار میرفت. برای او بیش از هر چیز، منش اخلاقی آن عالم نامور در خور توجه مینمود. وی در نکات پیآمده و با اشاره به برخی خاطرات خویش، در اینباره به ارائه توضیح پرداخته است: «مراعات اعتدال در شخصیت ایشان، یک ویژگی پایدار بود و در حد شعار انتخاباتی و امثال اینها نبود.
ایشان به معنی واقعی کلمه، حد وسط و اعتدال را نگه میداشتند و از اول تا آخر عمر، بر همین مدار بودند، بدون ذرهای کندروی یا تندروی! معتقد بودند که روحانیت، همانطور که در اول انقلاب توانست با وحدت کلمه، اعتماد مردم را جلب کند، تا آخر هم باید به همین شیوه ادامه بدهد. هر وقت ایشان به شیراز تشریف میآوردند، من از همه علما، ائمه جمعه و روحانیان دعوت میکردم تا بیایند و از آقای مهدوی خط بگیرند! چون ایشان شخصیت محبوبی هم بودند، حرفشان تأثیر میکرد. از دیگر ویژگیهای برجسته ایشان، پرهیز از ریاستطلبی بود و همچنین قبول مسئولیت، براساس ادای تکلیف. ایشان نمونه کامل یک انسان بیهوی بودند.
در هر واقعه یا ماجرایی هم که دخالت میکردند، انسان، استقامت فکری، اخلاص و بصیرت را در ایشان میدید. بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت اداره کمیتهها را بهعهده ایشان گذاشتند، درحالیکه ایشان نه سابقه کار انتظامی و امنیتی داشت و نه شأنشان بهعنوان یک عالم محترم، این بود که رئیس کمیته شوند، اما زمانی که امام از ایشان خواستند، قبول کردند.
واقعا هم کمیتهها در آن برهه حساس، خدمات شایانی کردند. افرادی که در کمیتهها خدمت میکردند، نوعا آدمهای مخلصی بودند و بهدلیل سلامت اعتقادی، مالی و رفتاری مرحوم آقای مهدوی، فضای کمیتهها، فضای سالمی بود و همه برای رضای خدا کار میکردند و آن دوره، یکی از امنترین دورهها بود! یکی از رموز موفقیت ایشان در مقام مدیریت، این بود که ایشان تا جایی که میتوانستند، رأفت به خرج میدادند و اساسا انسان بسیار رئوف و متواضعی بودند. این یک اصل است که رأفت و محبت، فضای کاری انسان را امن و آرام میکند. این حالت را در تمامی حیطههای مسئولیتی ایشان میتوان دید... .»
روایت چهارم
وقتی وابستگان آقای منتظری، آیتالله را از ریاست کنار گذاشتند!
تاسیس دانشگاه امام صادق(ع) و مدیریت آن، از سرفصلهای مهم در حیات علمی آیتالله مهدوی کنی به شمار میرود. او طی دههها و با اراده و پیگیری جدی، توانست نسلی اندیشمند و کارآمد برای اداره کشور تربیت کند. با این همه ایفای این نقش در دهه نخست برقراری نظامی، خالی از دغدغه و دشواری نبود. حسین مهدیان از فعالان نهضت اسلامی و همکاران آیتالله در این مرکز علمی، در اینباره میگوید: «تأسیس دانشگاه امام صادق(ع) قصه مفصلی دارد.
در ابتدا هیأتامنایی برای تأسیس این دانشگاه تشکیل شد که اکثر اعضای آنها از وابستگان مرحوم آقای منتظری بودند و شیوه و روش آنها، با بینش و رویکردهای آقای مهدوی، به کلی فرق داشت! آنها حتی یک بار رأی گرفتند و آقای مهدوی را از ریاست عزل کردند! ما هم که به نوعی در تأسیس این نهاد نقش داشتیم، از رفتار این جماعت دلخوشی نداشتیم! این وضعیت ادامه داشت، تا اینکه آقای منتظری از قائممقامی رهبری عزل شد.
چند ماه بعد هم، حضرت امام رحلت کردند و حضرت آیتالله خامنهای رهبر شدند. ایشان طی حکمی، آقای مهدوی را مسئول اداره دانشگاه کردند و طبعا جماعت منسوب به آقای منتظری کنار گذاشته شدند. بهنظر بنده، دانشگاه امام صادق(ع) پس از انقلاب اسلامی، یکی از موفقترین تجربههای آموزشی، در زمینه تربیت مدیران مناسب نظام جمهوری اسلامی است. خود آقای مهدوی میفرمودند: قبل از تأسیس این دانشگاه، تصور نمیکردند که این مرکز، تا این حد در زمینه تربیت نیروهای انسانی کارآمد، توفیق پیدا کند!... خوشبختانه فارغالتحصیلان این دانشگاه، هر مسئولیتی را که بهعهده گرفتند، بهخوبی از پس آن برآمدند! بههرحال بنده از تأسیس این دانشگاه تا رحلت ایشان، با این نهاد همکاری نزدیک داشتم.
هیأت امنا در دوشنبه هر هفته، جلسه داشت و من چون دبیر جلسه بودم، صورتجلسات را مینوشتم. اول هر جلسه هم، ایشان آیاتی را که بنده برای تیمن و تبرک شروع جلسه میخواندم، معنی و تفسیر میکردند. بسیار دوران خوشی بود و خاطرات بسیار شیرینی از آن مقطع، برایم به یادگار باقی مانده است... .»
روایت پنجم
خبرگان علاوه بر نظارت، وظیفه صیانت دارند
آیتالله سیداحمد علمالهدی، نماینده کنونی رهبری در استان خراسان رضوی و امام جمعه کنونی مشهد، در زمره یاران و معاشران دیرین زندهیاد آیتالله مهدوی کنی است. وی از این طریق توانسته است، تا به شناختی نسبتا جامع و واقعی از ایشان دست یابد. وی در باب آغاز و انجام پذیرش نمایندگی و ریاست مجلس خبرگان از سوی آیتالله مهدوی و نیز تفسیر بدیع ایشان در باب نظارت خبرگان بر رهبری، معتقد است:
«ایشان هیچ علاقهای به نمایندگی در مجلس خبرگان نداشتند و در دوره اول این مجلس در دهه۱۳۶۰ هم، کاندیدا نشدند! در توضیح این رویکردشان میگفتند: من کارم را براساس تکالیف شرعی انجام میدهم و لذا مایل نیستم خود را در معرض قضاوت مردم قرار بدهم که یکی بگوید: خوب است و یکی بگوید: خوب نیست!... با اینهمه، وقتی مرحوم آیتالله مشکینی از دنیا رفتند، علمای حوزههای قم و تهران به ایشان گفتند: تنها شما میتوانید که خلأ وجود ایشان را پر کنید! خلاصه آنقدر با ایشان صحبت کردند که کاندیدای نمایندگی مجلس خبرگان از تهران شدند، اما در همان زمان هم، ابدا زیربار قبول ریاست مجلس نرفتند! در ماجرای فتنه ۸۸ وضعیتی پیش آمد که بسیاری حضور ایشان در جایگاه ریاست مجلس خبرگان را لازم دیدند، لذا بسیاری از علما و دلسوزان نظام، از ایشان خواستند که ریاست مجلس خبرگان را بهعهده بگیرند. ایشان با اینکه در آن مقطع بیمار بودند و حتی بهخاطر کمردرد، قادر به حرکت نبودند، با ویلچر به مجلس آمدند و بهعنوان ادای تکلیف، ریاست مجلس را پذیرفتند.
ایشان میگفتند: وظیفه مجلس خبرگان نیست که بر جزئیات کار رهبری نظارت کند، چون خیلی از مسائل، محصول اختلاف اجتهاد است! رهبری ممکن است که در مسائلی، اجتهادی متفاوت از اعضای خبرگان داشته باشد. وظیفه خبرگان، صرفا مراقبت از تداوم شرایط کلی، مانند تقوا و علم در رهبری است. وانگهی خبرگان علاوه بر نظارت، وظیفه صیانت هم دارند، یعنی باید از جایگاه و شخص رهبری، در برابر حملات معاندان حفاظت کنند. این تفسیری بدیع بهشمار میآمد که در ساحت اندیشه و سیاست هم، بازتابهایی داشت... .»