به گزارش همشهری آنلاین، روی ولیچر برقی، نزدیک در ورودی با آن نردههای فلزی بلند، نشسته و دستش را زیر چانه زده. فیلسوفانه بیرون را میپاید. گاهی چشم میدوزد به آدمهایی که هر یک روایتهای خاص خود را دارند یا خیره میماند به سراسیمگی رانندگانی که با بوق ممتد میخواهند راهشان را باز کنند.
۲۱ ساله است. از وقتی به یاد دارد با معلولیتی مادرزاد (فقدان اندام تحتانی) یا در شیرخوارگاه آمنه قد کشیده یا در دیگر مراکز نگهداری بهزیستی، زندگی کرده است. مراکزی مانند همین مرکز «خدمات بهزیستی و توانبخشی شهدای هفتمتیر» (باغ فرشته) که حالا فیلسوفانه در آن نشسته و روزگار میگذراند. هنوز، چشم به دنیای بیرون دارد و برای آدمهایش قصهسازی میکند که کسی صدایش میزند: «مریم... بیا بریم بالا، باتری ویلچرهامان را عوض کنیم. باتریهای تازه آوردهاند. نوبتمان شده است.»
دلش میخواهد کمی بیشتر به خلوت روزانهاش ادامه دهد اما تعویض باتری ویلچر هم مهم است و باید انجامش بدهد تا به نوعی پاهای نداشتهاش را جبران کند. از سر ناچاری، اهرم کوچک فرمان روی دسته ویلچر را به عقب میچرخاند و میرود به سمت صدایی که او را فراخوانده است. و این قصه همه روزهای مریم و سایر دختران و بانوان معلول مرکز خیریه باغ فرشته بهعنوان نخستین مرکز نگهداری از معلولان بیسرپرست در تهران و مبتکر در شیوههای ایجاد اشتغال برای این گروه از افراد خاص جامعه است که یا از بدو تولد در گوشه و کناری از شهر رها شدهاند یا بعد از سالها، خانوادههایشان از عهده نگهداری آنها برنیامدهاند و پای بهزیستی و مراکز مربوطه را به میان کشاندهاند.
خانهای که باغی برای فرشتهها شد
وسعت حیاط مرکز خیریه باغ فرشته به حدود ۵۰۰ مترمربع میرسد که بخش اعظم آن را ساختمان کارگاههای مهارت آموزی و کارآفرینی از آموزش موسیقی تا عروسکدوزی (در انتهاییترین نقطه) و درختان کهنسال و سر به فلک کشیده باغچهها دربرگرفته است. بخش دیگر آن نیز ساختمان خوابگاه مرکز است.
قدمت این مرکز خیریه که به باغ فرشته شهرت دارد به سالهای پیش از انقلاباسلامی بازمیگردد. به زمانی که واقف نیکوکار (حاج قاسمعلی فرهمند)، ملکی بزرگ در محله الهیه تهران با هدف نگهداری از سالمندان و افراد دارای معلولیت وقف کرد. این ملک در گذر زمان و با نظارت سازمان بهزیستی به خانه مددجویان دارای معلولیتهای جسمی و حرکتی تبدیل شد. خانهای برای دختران توانیاب شاعر، نویسنده، کارآفرین، نوازنده و بازیگر که بهرغم همه کاستیها و موانع در شهرها، تلاش میکنند زندگی هدفمندی داشته باشند و کلیدواژههایی مانند بیانگیزگی و ناتوانی را از دایره لغات افراد معلول و توانیاب، حذف کنند.
چرخ امور این مرکز با دست و همت بلند همین دختران توانمند و نیز خیران میچرخد. دخترانی که بعد از مهارتآموزی در عرصهها و رشتههای موردعلاقه، خلاقیت و پشتکار را چاشنی کارشان میکنند و از غیرممکنها، ممکن میسازند اما واضح است که در اینگذار صعب، همچنان به حمایتها و کمکهای مادی و معنوی بیشتری از سوی نیکوکاران نیاز است تا این فرشتههای باغ دلگشا، از گردنههای دشوار زندگی، تحصیل و اشتغال، به سلامت بگذرند. حمایتهایی که در نقطه غایی به سود جامعهای پویا و با امکانات گسترده ویژه همه اقشار است.
زندگی در سایه تلاش، مهارتآموزی و کمک خیران
صدایش میکنند: «ویکتوریا». چون آن سالها که حدود ۶یا ۷سال (۱۳۶۵) داشت قرار بود با خانوادهای ثروتمند که حامی او بودند، راهی آمریکا شود؛ اتفاقی که رخ نداد.
نامش در شناسنامه، «نسرین» است. میگوید: «در پروندهام نوشتهاند نوزاد دختر، ۵ روزه، رها شده مقابل بیمارستانی در محله...». این را یکبار که در سالهای نوجوانیاش دنبال پدر و مادرش میگشت، در پروندهاش دیده بود.
ویکتوریا، یک ماهی میشود از مرکز باغ فرشته ترخیص شده است. خانهای کوچک در محدوده افسریه اجاره کرده و حالا، رؤیای زندگی در بیرون از مرکز را تنگ در آغوش گرفته است. خوشحال است؛ آنقدر که چشمهایش هم میخندد. میگوید: «بیرون رفتن از مراکز نگهداری معلولان و مستقل شدن یکی از بزرگترین آرزوهای افرادی مثل من است. اینجا از هر کسی بپرسید آرزویت چیست؟ بهرغم محدودیتهای جسمی، نمیگوید کاش پا داشتم یا کاش ناشنوا نبودم! میگوید دلم میخواهد برای خودم خانه و زندگی مستقل داشته باشم. این آرزو، دلیلی بر بد یا نا مناسب بودن خدمات مراکز نگهداری نیست؛ نه. این به مقتضیات دوران مختلف زندگی ما مانند سایر افراد جامعه برمیگردد. من و امثال من در این سن، دلمان میخواهد درس بخوانیم، کار کنیم، حقوق بگیریم و باقی روزمرگیهایی را داشته باشیم که خیلیها، حوصلهشان از آنها سر رفته. دلمان معاشرت و فعالیتهای جمعی میخواهد. شاید محدودیتهایی داشته باشیم اما ناتوان نیستیم. ما هم آرزوهایی داریم که اینجا در سایه تلاش خودمان، آموزش در کارگاههای مهارتآموزی، تحصیل و لطف خیّران، به آنها میرسیم؛ شاید کمی دیر اما میرسیم.»
از استعدادیابی تا درآمدزایی
«سمیرا» هم دچار نقص تحتانی مادرزایی است. ۲۳ سال دارد و خوشسخن است. دوران کودکیاش را با شیطنت و بازیگوشی در همین مرکز سپری کرده؛ شیطنتهایی که خودش میگوید: «گاهی اوقات، مادریارها و پرستارها از دستم کلافه میشدند.»
او هم آرزویش این است که مانند دوستش نسرین، روزی ترخیص شود و خانه و زندگی خودش را داشته باشد: «چند ماهی تجربه زندگی در یکی دیگر از مراکز نگهداری بهزیستی را داشتم. در همان مرکز با معلم مهربانی آشنا شدم. آنقدر مهربان که از آن روز آشنایی به بعد صدایش میکنم «مامان». با مجوز بهزیستی، رفتوآمدهایم به خانه مامان شروع شد. در جریان همین رفتوآمدها، با شغل «مدیریت شبکههای مجازی» آشنا شدم و شروع کردم به تولید محتوا برای صفحه مجازی یک شرکت تولیدی ایرانی. اولش سخت بود اما به مرور زمان و با آموزشهایی که از برخی از مددکاران باغ فرشته دریافت کردم، مسلط شدم. البته تجربه انبارداری باغ فرشته را هم دارم. بابتش حقوق میگرفتم اما کرونا که آمد به سبب جلوگیری از ابتلا مجبور شدم آن را رها کنم. دورههای دفزنی را هم گذراندهام. یکی از ویژگیهای این مرکز، همین حمایتهای دلسوزانه است که نمیگذارند تحت هیچ شرایطی بهخاطر محدودیتهای جسمانی که داریم، ناامید شویم. استعدادیابی میکنند، آموزش میدهند و تشویق میکنند تا قدرتمند ادامه دهیم. شما اینجا دختری را پیدا نمیکنید که رشته موردعلاقهاش را نشناخته باشد یا صاحب هنر و حرفهای ازعروسکدوزی تا کافهداری نشده باشد؛ مگر در شرایط خاصی مانند دخترانی با معلولیتهای اصطلاحا فلت که افراد در آن توانایی هیچ حرکتی را ندارند.»
ما را به جشن و مهمانی دعوت کنید
«پروانه» به مدلینگ علاقه دارد. اغلب اوقات، فراخوان شرکتهای ویژه برگزاری جشنوارهها و رویدادهای مدلینگ معلولان را پیگیری میکند تا شاید راه ورود به آنها را پیدا کند. پروانه میگوید: «خوبی باغ فرشته این است که برای علاقهمندیهایمان، مانعی نمیگذارد. تا جایی که مقدور باشد، شرایط پیشرفت و حضور ما در جامعه را فراهم میکند. بهطور مثال برای من بهدنبال مزونها یا تولیدیهایی که پوشاک مخصوص افراد معلول یا توانیاب را تهیه میکنند، هستند که البته تعدادشان هم انگشتشمار است. باغ فرشته، برای من مانند یک مادر است که به همه نیازهایم توجه میکند. حالا گاهی بضاعت برآورده کردن آنها را دارد و گاهی هم ندارد؛ مهم دلسوزیهای بیدریغ آن است.» پروانه به خیّران پیشنهاد میکند در کنار توجه به نیازهای مادی معلولان، مانند پوشاک و خوراک و سایر لوازم ضروری، نیازهای غیرمادی آنها را فراموش نکنند. او ادامه میدهد: «گاهی خوب است که نیکوکاران بیایند اینجا و با ما همصحبتی کنند؛ هم خودشان سرگرم میشوند و هم ما دلگرم میشویم. یا گاهی ترتیب یک مراسم مهمانی ساده یا مسافرتهای یکی، دوروزه که حال و هوایمان را عوض کند، بدهند آن هم بدون تشریفات دست و پاگیر.»
میخواهم مزون مخصوص معلولان راه بیندازم
«پروین» با معلولیتی شدید، امکان حرکت ندارد. البته این شرایط حاصل پیشروی بیماری اماس در او است. بیماریای که از سال۱۳۸۷به جانش افتاد و خانواده را در نگهداری از او ناتوان کرد. او تصمیم گرفت داوطلبانه و خودخواسته به باغ فرشته که تعریفش را از یکی از دوستان شنیده بود، بیاید.
پروین میگوید: «مدیر فروش یکی از شعب فروشگاههای زنجیرهای تهران بودم. هر روزم بهکار و فعالیتهای گوناگون میگذشت. یکجا بند نبودم اما نمیدانم سر و کله این بیماری لعنتی از کجا پیدا شد که یکباره زندگیام را برهم ریخت و شدم تختنشین!»
حالا همه دنیایش در گوشی تلفن همراهش خلاصه میشود که یکی از خیّران برایش تهیه کرده است. قاب عکسی کوچک از جمع خانوادگیاش نیز سمت چپ تخت، از دیوار آویخته. توی عکس، سالم و سرحال در کنار برادرانش ایستاده؛ خندان و بیخبر از آینده.
او ادامه میدهد: «برایم دعا کنید تا کمی بهتر شوم. دلم میخواهد در کارگاه مهارتآموزی این مرکز، خیاطی یاد بگیرم و بهترین مزون ویژه افراد معلول در این شهر را راه بیندازم. یکی از دوستانم، اینجا توانسته معرق یاد بگیرد و با حمایت و همراهی مسئولان مرکز، به بازار کار معرفی شود و اینها یعنی امید به زندگی. من هم دلم کمی امید میخواهد. به خدا سخت است مجبور باشی مدام روی تخت دراز بکشی و به اطراف چشم بدوزی.» تا بغض میکند، یکی از پرستارها جلو میآید و موهای جوگندمی و کوتاه او را که از زیر روسری گلدار بیرون زده، مرتب میکند و امیدوارانه خطاب به او میگوید:« ما کنارت هستیم تا خوب شوی و روی پای خودت بایستی.»
مددجویان افتخارآفرین
مرکز باغ فرشته، نخستین مرکز نگهداری و توانبخشی دختران معلول بدون سرپرست یا بدسرپرست در تهران است.
«سعید سعدآبادی» رئیس هیأتمدیره مرکز باغ فرشته میگوید: «این مرکز سال ۱۳۵۰ راهاندازی شد و هماکنون نزدیک به ۲ سال است به بنیاد همیاران خیّر جمعی ایرانیان واگذار شده است. در این مدت ۲ سال، تغییرات زیادی با توجه به رویکرد توانمندسازی و درآمدزایی مددجویان شامل بازسازی و نوسازی (احداث بخشهایی مانند کافیشاپ، هنرستان، مرکز مثبت زندگی، گلخانه و کترینگ) در ساختمان خوابگاه و محل زندگی افراد تحتحمایت بهوجود آوردیم. احداث و راهاندازی هر یک از این بخشها منوط به آموزش و فعالیت مددجویان در همان بخشها بوده است. یعنی اگر کافه رستوران اختصاصی این مرکز را راهاندازی کردیم ابتدا، هدفمان مهارت آموزی به مددجویان علاقهمند بوده و بعد ایجاد کسبوکار و درآمدزایی برای آنها. طبق این رویکرد آموزشی و حمایتی، ضمن افزایش روحیه نشاط، شرایط حرفهآموزی با هدف دستیابی به استقلال اجتماعی و مالی برای مددجویان فراهم میشود تا از نیروی کار و تخصص آنها بهره لازم برده شود. ما اینجا، نویسنده، شاعر، نقاش، صنعتگر، وکیل، خیاط، باریستا، آشپز و هنرمندان بسیاری داریم که هر یک مایه افتخار هستند.»
سعدآبادی ادامه میدهد: «تا به امروز مسیر پرفرازونشیبی با همراهی بهزیستی شمیرانات و البته خیّران طی کردهایم که امیدواریم همچنان ارائه حمایتهای مادی و غیرمادی از سوی آنها با سازماندهی بیشتری ادامه یابد. یکی از کمکها و حمایتها در راستای برآورده شدن استقلال مددجویان میتواند استخدام آنها یا تامین واحدهای مسکونی برای مدت مشخص باشد.»
برنامهریزی برای رفع معلولیتهای اجتماعی نهفته در معلولیتهای جسمانی
حمایتهای معنوی از افراد توانیاب میتواند از بروز معلولیتهای اجتماعی در آنها به میزان قابلتوجهی جلوگیری کند.
«شیرین توانا» روانشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی در این ارتباط میگوید: «معلولان در جامعه با مشکلات عدیده ازجمله اشتغال، مسکن، ازدواج، فعالیتهای جمعی و اجتماعی، تهیه وسایل و لوازم توانبخشی و همچنین هزینههای درمانی مواجه هستند. از سویی دیگر، قوانین حمایت از حقوق این قشر از جامعه (از تصویب تا اجرا) نیز نیازمند نظارت بیشتر و بازنگری است تا به واقعیتها نزدیک باشد. در این شرایط حمایت و کمکهای معنوی متناسب با نوع معلولیت افراد، میتواند راهگشا باشد و از معلولیتها و ناتوانیهای اجتماعی آنها تا حد چشمگیری جلوگیری کند.»
توانا همچنین میافزاید: «با بروز معلولیت اجتماعی، استعدادها و ظرفیتهای نهفته افراد توانیاب، فرصت شناسایی و شکوفایی نمییابد. بنابراین مشارکت و حضور آنها در اجتماع به حداقل میرسد که این میتواند پیامدهای فردی، خانوادگی و اجتماعی بسیاری در دربرداشته باشد. بهگونهای که سلامت روان جامعه به مخاطره افتد. اهمیت و ضرورت پرداختن به این مهم و گنجاندن آن در برنامهریزیهای خرد و کلان و ملی، به میزانی است که با پیدایش شاخهای نوین در علوم انسانی با عنوان جامعهشناسی معلولیت، مدیران و مسئولان مربوطه بهدنبال آگاهی بخشی شهروندان در مورد این پدیده اجتماعی-پزشکی هستند.»