به گزارش همشهری آنلاین، روزنامه همشهری نوشت:
بوی اختلاف از اردوی رهبران خودخوانده جریان براندازی در ایران به مشام میرسد. رهبرانی که مدعی «سالها مبارزه» برای سرنگونی حکومت اسلامی در تهرانند، این روزها سرمست از برخی ناامنیها و آشوبهای «سازمانیافته» در ایران، خود را در قامت رهبر آینده «حکومت خیالی» میبینند و برای روزهای «گذار از جمهوری اسلامی» طرح و برنامه میریزند. رهبرانی که «کارتلهایاقتصادی» و سیاسی حامی جریان اغتشاش دریافته است بهدلیل «افتضاحات» گذشتهشان، «نباید» و «نمیتوان» روی آنان سرمایهگذاری کرد. اتفاقی که باعث شده دنبال چهرههایی بهاصطلاح «سفید و بدون لکه سیاه» بگردند تا بتوانند از آنها در مجامع مختلف بهره ببرند؛ چهرههایی با «جذابیتهای» بیشتر و «زنانهتر» تا حرفشان اثر بیشتری بر افکار عمومی بگذارد و بتوان دهان دیگر گروههای اپوزیسیون را هم بست.
علینژاد؛ گونه جدید از کاسبان براندازی
برخی چهرههای بهاصطلاح «برانداز» دیرزمانی است، مخالفت با جمهوری اسلامی را نه یک آرمان و هدف برای خود، بلکه به کسبی سودده با درآمدهای آنچنانی تبدیل کردهاند. این کسبوکارها، قدمتی طولانی به اندازه عمر جمهوری اسلامی دارند و تنوع آنها هم کم نیست؛ از «فروش پرچم» گرفته تا «کلاه» و «نشان شاهنشاهی». برخی هم البته کسب مدرنتری به راه انداختهاند و با فروش «تحلیل» از وقوع انقلاب تا پایان «سالی خیالی» خبر میدهند. برخی دیگر از اپوزیسیونها اما کارکردهای دیگری را دنبال میکنند. با پولهایی که منشأ نامشخصی دارند، «میتینگ» سیاسی با حضور مسئولان آمریکایی که با پولپاشی به همایش دعوت شدهاند، برگزار و سعی میکنند اعتبار نداشته خود را احیا کنند. اما چند سالی است، گونهای جدید از کاسبان برانداز جای قدیمیترهای این صنف را گرفتهاند؛ گونههایی که «راه پول درآوردن بدون هزینه زیاد» را خوب یادگرفتهاند و راه ترقی را آسانسوری پشت سر میگذارند. نمونه موفق این دسته از افراد، «معصومه علینژاد» است که خود را «مصی علینژاد» معرفی میکند.
او که پیش از فرار از کشور و تبدیل شدنش به «سلبریتی ضدانقلاب» در روزنامههای اصلاحطلب در حوزه مجلس ایران فعالیت میکرد، راه کاسبی با مدل جدید را یاد گرفته بود. علینژاد که در ایران با سرویسهای جاسوسی مرتبط شده بود، به شکل سفارششدهای بهعنوان «لیدر تازهنفس جریان ضدانقلاب» خارجنشین سر از شبکه تلویزیونی «صدای آمریکا» درآورد تا صدای آمریکا را بلندتر و به شکل فارسی به مردم ایران منتقل کند؛ کاری که او در ایران بهسختی آن را انجام میداد. گرچه صدای آمریکا در قالب برنامهای با عنوان «پارازیت» که به هجو اتفاقات ایران میپرداخت به او آنتن داد تا بتواند از خود چهرهای رسانهای برای دیگران بسازد، اما با گذشت سالها از حضور او در آمریکا، علینژاد نتوانست خود را آنطور که باید و شاید برای دیگر صاحبان شبکههای معاند فارسیزبان «پرزنت» کند.
بعدها، اما سکه روی خوشش را به علینژاد نشان داد. رسانههای فارسیزبانی که آنها نیز در قالب «جنگ روانی با ایران» تاسیس شده بودند، مانند قارچ از زمین سر بلند میکردند. فقر نبود برنامهساز و کارشناس در شبکههای تاسیس شده عمدتا ثروتمند، کار را به جایی رساند که علینژاد هم توانست بیشتر و بهتر از هر زمان دیگری و با خارج شدن از سایه «کاخ سفید» خودش را تبلیغ کند و کمکم بهعنوان یک فعال حقوق بشر، روزنامهنگار، رهبر جریان اعتراضی زنان ایران و حتی صدای مادران ایران به دیگران معرفی شود. چنین اتفاقی سبب شد، درآمدهای علینژاد افزایش چشمگیری پیدا کند. اجرای پروژه «چهارشنبههای سفید» و تبلیغ این «ایده بدیع» از سوی رسانههای فارسیزبان معاند به سلبریتی شدن علینژاد که حالا تبدیل به «باجگیر حرفهای» شده بود، کمک شایانی کرد.
وقتی علینژاد سوخت شد!
به همان اندازه که علینژاد در حال رشد بود، سازوکار درآمدزایی خود را نیز متناسب با این رشد، توسعه میداد. او برای انتشار هر مطلب یا گزارشی در برنامههای خود که در ظاهر جنبه حمایت از مردم ایران را داشت، «نرخ آگهی» تعیین کرده و بدون دریافت تعرفه آگهی حاضر نبود مطلب را منتشر کند. کار به جایی رسید که شبکه تلویزیونی «من و تو» پخش برنامههای او را از این شبکه متوقف کرد. دلیل آن نیز بهگفته «سالومه سیدنیا» مجری این شبکه، اخاذی از مدیر شبکه از سوی مصی علینژاد بود.
سیدنیا در فایل صوتی که درباره اقدامات علینژاد منتشر کرده، گفته است: «مادر پویا بختیاری تصاویری را به ما در من و تو داده بود تا با آن مستندی بسازیم. قبل از اینکه مستند را پخش کنیم، مادر پویا زنگ زد و گفت که فیلم را پخش نکنید. مصی علینژاد به کیوان عباسی «مدیر شبکه من و تو» زنگ زد و گفت فیلم را پخش کنیم. کیوان مخالفت کرد، اما علینژاد نسخهای از فیلم ما را داشت و بعد از کلی تدوین اشتباه ۳۸دقیقه از آن را پخش کرد. ۱۰هزار دلار فاکتور برای کیوان فرستاد و گفت که باید این مبلغ را پرداخت کند. کیوان هم گفت پول را پرداخت میکنم، اما بابت چه چیزی باید این مبلغ را بدهم؟ کلی حرف زدند و بعد کیوان مصی را بلاک کرد و دیگر اجازه پخش برنامهای از او را در شبکه نداد.»
سیدنیا از سوءاستفاده علینژاد از احساسات مردم هم انتقاد میکند؛ از اینکه مصی دیگران را بازیچه خود کرده است و با لحن بدی حرف میزند: «فیلم را مصی پخش کرد و کلی گریه و زاری راه انداخت و گفت که صدای مادران آبان است و تا آخرین نفس کنار آنها میایستم. یکی نیست به این بگه خفهشو دیگه بابا.» اعتراف به دریافت پول از سوی علینژاد و تأیید آن از سوی دیگر گروههای اپوزیسیون کمکم رونق بازار علینژاد را کساد کرد. از دست رفتن آنتن شبکههای فارسیزبان و نمایان شدن پشت پرده او سبب شد، علینژاد منحصرا در ۲شبکه حضور داشته باشد؛ یکی ایراناینترنشنال و دومی همان صدای آمریکا که او را بازتولید رسانهای کرده بود. خبرسازیهای جعلی علینژاد درباره تلاش جمهوری اسلامی برای «ترور» او، آخرین حربهای بود که مصی «کاربلد» را میتوانست به حضور مجدد در سرخط خبرها و رسانهها امیدوار کند. با این حال، این جعلیات چنان عجیب بود که کسی میان مخاطبان و اپوزیسیون این خبرسازی را باور نکرد. این اتفاق سبب شد علینژاد عملا از چشم کارتلهای اقتصادی حامیاش بیفتد و آنان او را مهرهای که دیگر سوخت شده است و کارکرد لازم را ندارد، شناسایی کنند.
این اتفاق را میتوان در حذف نام او از فهرست مهمانان جلسات مهم ضدانقلاب با چهرههای آمریکایی و نشستهای بینالمللی بهخوبی مشاهده کرد. با به حاشیه رفتن مصی از صحنه مدیریت آشوبها در ایران، باید گزینهای دیگر جای او را میگرفت. «نازنین بنیادی» همان کسی است که قرار است سلبریتی جدید ضدانقلاب در محافل بینالمللی باشد؛ فردی که هم آرامتر و آراستهتر از مصی بهنظر میرسد و هم مردم از سابقه گذشته او کمتر اطلاع دارند؛ بازیگری که در هالیوود یاد گرفته است چگونه میتوان خوب بازی کرد و از دیگران نیز خوب بازی گرفت.
چالش تضادها میان مدعیان حقوق مردم
یکی از چالشهایی که جریان ضدانقلاب خارجنشین با آن روبهروست، تظاهرشان به علاقهمندی به مردم ایران و دلسوزی برای آنان است؛ سیاستی که البته به مذاق کارفرماهای خارجی خوش نمیآید و این موضوع منجر به بروز تضاد در رفتارها و گفتارهای آنان میشود؛ تضادی که ازهمان ۴۳سال قبل که انقلاب به پیروزی رسید، ضدانقلاب به آن مبتلا شده است و نمیتواند خود را از آن نجات دهد؛ آن زمان که ضدانقلابی مانند «رجوی» با ارتش بعث صدام در حمله به ایران و حمایت اطلاعاتی از آن برای کشتار مردم ایران با ادعای نجات ایران دست همکاری داد تا زمانی که در دوره ترامپ نامه تشدید تحریمها را امضا کردند تا دارو هم از ایرانیان و ازجمله کودکان دریغ شود تا دولت آمریکا حاضر به پرداخت صورتحسابهای سنگین گروهکها و شبهفعالان سیاسی مخالف ایران باشد؛ اقداماتی که از چشم مردم ایران بهدلیل اقدامات ضدانسانی گروههای مدعی حمایت از ایرانیان دور نبوده است.
افرادی که با نمایان شدن هدف و نیتشان در حمایت و همدلی با مردم ایران، مانند «هخا» که قصد داشت با هواپیماهای خیالی خود به ایران حمله و آن را آزاد کند، به زبالهدان تاریخ سپرده شدند. این را کارفرمایان ضدانقلابیون خارجنشین خوب میدانند و تلاش دارند این تضادها را با اجرای طرح تغییر ویترین براندازان و عوض کردن مهرههای بازی خود دنبال کنند.
برده جنسی کلیسای ساینتولوژی!
«نازنین بنیادی» یکی از همین مهرههاست. فردی که خانواده او ۲۰روز بعد از تولدش ایران را ترک کردند و ساکن انگلستان شدند. کسی که ارتباطی با فضای ایران ندارد و بیشتر از اینکه ایرانی باشد، یک انگلیسی در خدمت کلیساست. او تا همین چند ماه قبل بیشتر بهعنوان یک بازیگر در هالیوود شناخته و کمتر نامی از او در رسانههای معاند برده میشد. حالا و در چرخشی سریع و عجیب، نگاه رسانههای فارسیزبان معاند به نازنین بنیادی جلب شده است و خود را میداندار بازی براندازی میداند؛ میدانداری که مدعی است سالهاست در راستای دفاع از حقوق بشر تلاش میکند، اما سابقهاش از خدمات بشردوستانه رایگانش با شستن توالتهای کلیسا با مسواک! حکایت دارد.
نشریه «بیزینس اینسایدر» سال۲۰۱۵ در گزارشی تحقیقی که درباره بنیادی منتشر کرده است، از هزینه سنگین کلیسای ساینتولوژی برای اجرای اهداف این کلیسا خبر میدهد. به گزارش این نشریه، بنیادی از ۱۶سالگی و بعد از جدایی «تام کروز» از همسرش که او نیز بازیگر بود، با صرف هزینهای چند ده هزار دلاری بهگونهای تحت عمل جراحی، آرایش ظاهری و پوشش قرار گرفت تا بتواند با جلب نظر کروز نیازهای این بازیگر را که بخشی از هزینههای کلیسا را پرداخت میکرد، تامین کند. آنطور که از لابهلای محتوای گزارش این نشریه میتوان حدس زد، بنیادی احتمالا بهعنوان یک برده جنسی در اختیار بازیگر معروف آمریکایی قرار گرفته بود.
با این حال و با وجود هزینه گزافی که روی دست مسئولان کلیسای ساینتولوژی گذاشته شد، این همراهی شبانه بنیادی با کروز بیش از یکماه طول نکشید. با پایان یافتن ماجرای میان این دو و حواشی دیگر، بنیادی راهی هالیوود شد تا دستخوش خدمتش به کلیسا را دریافت کند؛ دستخوشی که با بازی دادن به او در چند فیلم پرداخت شد.
مدافع آماتور حقوق بشر
وقوع آشوبهای خیابانی و ایجاد ناامنی در کشور، بسیاری از عناصر ضدانقلاب را به این باور رساند که این بار میتوانند به هدف خود برسند. علم شدن چهرهای مانند بنیادی که از مدتها قبل برای چنین روزی ساخته و پرداخته شده بود، اوج تلاش این جریان با حمایتهای پیدا و پنهان لابیهای صهیونیست و جریانهای مسیحی برای دخالت در امور داخلی ایران را نشان میدهد. این هنرپیشه بریتانیاییالاصل که اظهاراتش موجب خوشآمد مقامات کاخ سفید شده و طبیعتا در جهت عادیسازی سیاستهای ضدحقوق بشری آنها نیز طراحی شده است، سال گذشته در اقدامی برنامهریزی شده، بهعنوان برنده جایزه حقوق بشر سازمان «خانه آزادی» در زمینه آگاهسازی، انتخاب شده بود.
خانه آزادی به ظاهر مجموعهای مردمنهاد است که در باطن، با بودجه دولت آمریکا برای هدایت و برنامهریزی در حوزه آزادیهای سیاسی و حقوق بشر منطبق با تعاریف آمریکا فعالیت میکند. سرمایهگذاری برای برجستهسازی بنیادی در نهایت او را بهعنوان «نماینده زنان ایران» به سازمان ملل قالب و او علیه ملت و به نام مردم سخنرانی کرد. گرچه او از سوی کارفرمایانش به سرعت و بدون کسب آمادگی لازم وارد «بازی حقوق بشر» و اعتراضات در ایران شد، اما در همین مدت خطاهای بارزی از تضاد را که اسلافش در دفاع از حقوق مردم ایران مرتکب آن شده بودند، مرتکب شد.
او در اظهارنظری عجیب به شبهرسانه «ایران اینترنشنال» که مسئولیت چهرهسازی از ضدانقلاب را برعهده گرفته است و عملیات فریب را مدیریت میکند، گفته بود: «تحریمهای اقتصادی مثل شیمیدرمانی است. با هدف نابود کردن سرطان شیمیدرمانی میکنیم، اما به باقی بدن هم آسیب میرسد.» بهنظر میرسد، بنیادی گزینه مورد علاقه کارتلهای اقتصادی و لابیهای صهیونیست برای تغییر ویترین آنچه آن را مبارزه با جمهوری اسلامی میخوانند، است؛ ویترینی که شیشههای آن شکسته و مانند مصی علینژاد بهزودی با بیاعتنایی روبهرو خواهد شد.