همشهری آنلاین- موسی کاظمی: علاوه بر اینکه برای پاسخ به این سؤال بایستی معیارهای دینداری و دینگریزی و دینستیزی بهصورت مستند مشخص شوند، ما نیازمند آگاهی از پیشینه جامعه ایرانی هستیم آنگاه که حکومت غیردینی یا به تعبیر بهتر ضددینی بر سر کار بوده است. سپس میتوان قضاوت کرد که در مقایسه با آن دوران، جامعه ایرانی دینگریز یا دینستیز شده است یا خیر؟
برای یافتن این پیشینه میتوان به تاریخ رجوع کرد. یکی از روشهای اطلاع از میزان دینداری جامعه، رجوع به سخنرانیهای مذهبیای است که باتوجه به آسیبشناسی روز، محتواهای دینی را ارائه میکردند.
یکی از این شخصیتهای مذهبی که در این زمینه سخنانی را ایراد کرده، امام موسی صدر است که فرمایشات وی با عنوان «دین در جهان امروز» منتشر شده است. برای فهم اوضاع آن زمانه مرور این سخنان اهمیت دارد:
«واقعیت دین در زمان ما در عرصه ایمان، به تعبیر منطقی تصور است نه تصدیق. تابلویی است زیبا اما بیروح که در دل دیندار پرتو نوری نمیتاباند. ایمان در بهترین حالت به آرامبخشی هنگام مواجهه با رنجها و سختیها مبدل شده است، نه محرک و مشوقی برای فائق آمدن بر آنها. غالبا ایمان نقش حایل و مانع را بین افراد بشر دارد.
در عرصه شریعت، دین به میراثی قانونی تبدیل شده که در عرف متدینان، زینتی ظاهری است. کسی که این قوانین را مراعات نمیکند، اشکالی بر او نیست و مراعات کردن آنها فقط زینتی ظاهری است. شریعت در زمان ما به توجیه و تاوان و جبرانی برای بسیاری از گناهان بزرگ و سنگین تبدیل شده است. گناه میکنند، سپس برای جبران و طلب بخشش، مراسم و آیین خاصی بهجامیآورند. این هم قید و بندی است غیرضروری و انسان مدرن میل به رهایی از آن دارد. اما در عرصه اخلاق، فقط به مثابه کمال روحی است که به فرد اختصاص دارد و جامعه را در برنمیگیرد.
بهعبارت دیگر، امروزه اخلاق وسیله شده است؛ وسیلهای برای موفقیت فرد در سیاست یا تجارت یا تولید. حتما کتابهای معروف دیل کارنگی را خواندهاید: «آیین دوستیابی»، «چگونه تاجر شویم» و امثال آن. اخلاق در عرف امروز وسیلهای برای جلب مشتری و موفقیت در سیاست و تجارت است. اخلاق امری معنوی بهحساب نمیآید، بلکه جزئی از عوامل موفقیت مادی و وسیلهای جدید از اسباب مادی شمرده میشود.
اما در عرصه فرهنگ، دین مجموعه برداشتهایی است که دیرهنگام ارائه شده و براساس تحولات و پیشرفتهای موجود متحول میشود. اما این تحول دستاورد خود او نیست بلکه دستاورد دیگران است. دستاورد تمدن است. حالا دین باید بهدنبال آنها برود، برداشتها و تفسیرهای خود را ارائه و تلاش کند تا بین خود و کاروان تمدن جهان پیوند و هماهنگی برقرار سازد؛ یعنی تفسیرهای عقبمانده و دیرهنگام.
نظام دینی مرحلهای از تاریخ شده است که وضعیت و عوامل خود را دارد و مانند هر مرحله دیگر نابود میشود. نهادهای دینی در غرب، در واقع، جزئی از نهادهای امروزی شدهاند و هیچ نقش اساسی ندارند. همراه کاروان تمدن جدید حرکت میکنند، بدون اینکه آن را رهبری کنند.
در بعضی از کشورهای مشرق زمین نهادهای دینی، مانند حاکمان سابق، کاملا منزویاند و در برخی دیگر آنچنان دچار ضعف شدهاند که تنها در میان گروههای خاصی رونق دارند و مختص به افراد گروهشان هستند. اگر از حد و مرزهای تحمیل شده بر آنها فراتر نروند، احترام دارند. رسوبات و باقیماندههایی هستند در قلبهای مردم و میتوان گفت که بخشی از عقل باطنی را تشکیل میدهند. تجربههای دینی تنها افتخار و عظمت برای گذشتههای امتها شده است.
بهطور خلاصه، در کاروان تمدن جدید دین نقش رهبری ندارد؛ فرمانبردار است نه پیشوا؛ منفعل است نه اثرگذار، باحشمت و شکوه پشت سر این کاروان حرکت میکند و میکوشد که خود را با پیشگامان این قافله هماهنگ کند. در بسیاری از زمانها و مکانها دین در مقام وسیلهای برای تشکیلات و حزبگرایی بهکار میرود. اما حزب را، حزبی را که بهنام دین تشکیل شده است، کسی رهبری میکند که دورترین مردم از آن است. کسی درباره دین سخن میگوید که بیاعتقادترین مردم به آن است.
در گذشته مانند دورههای اخیر، دین به مثابه شعاری برای محتویات غیردینی بهکار میرفت. مبانی و افکاری که محصول تمدن غرب است، به دور از مبانی دینی شکل گرفته است. این مبانی که با رنگ و شکل دینی به مردم عرضه شده و با نام دین در کام آنان ریخته میشود، فقط شعار است و اسم، ولی محتوا غیردینی است. دین در زمان ما مراسم تشریفاتی است؛ میراث کهن است؛ تشکیلات و مؤسسات و محدودیتهاست و در بهترین حالت توشهایست برای آخرت و وسیلهای برای هموار کردن راههای مرگ، عجیب اینکه برخی از عالمان دینی قبل از دیگران به حقیقت دین کافر میشوند.»