همشهری آنلاین_ علیرضا محمودی: توقفگاهها همیشه در مفصل ۲جاده بنا میشدند تا بتوانند به مسافران بیشتری سرویس بدهند. اکنون بزرگراه رسالت در مسیر اتصال شرق به غرب و بالعکس و خیابان شریعتی از جنوب به شمال به سیدخندان میرسد. مسافران درونشهری در این توقفگاه وسایل نقلیه خود را تعویض و حرکت در مسیر تازهای را آغاز میکنند. مهمترین چیزی که در یک چشمانداز سطحی از یک توقفگاه در ذهن میماند، بینظمی و بههمریختگی است. همیشه عدهای میآیند و میروند. کسی حواساش به آدمهای پیرامون نیست. همه حواسشان به باروبندیل خودشان است و به وسیلهای که با آن سفر میکنند تا جا نمانند.
مناظر و ویژگیهای اطراف توقفگاهها همیشه با بیمهری مسافران و بیتوجهی کسبه بهآهستگی به مرور زمان از بین میرود و آرامآرام به چیز دیگری تبدیل میشود. توقفگاه میانراهی اصولا باید کثیف باشد. باید به سلامت خوردنی و نوشیدنیهایش شک کرد. همهچیز در هولوولای رفتن از مبدا و رسیدن به مقصد معنی میشود. در این میان توقفگاه فرسوده و ساییده تغییر شکل میدهد. تا اینکه روزی فرامیرسد که دیگر مسافران با غرولند از ساربان و راننده میخواهند که کاروان و ماشین را در آن توقفگاه متوقف نکند. بیشک با از دست رفتن آن توقفگاه، توقفگاههای دیگری ایجاد خواهد شد که هنوز بکر است و هنوز برای از بین رفتن نیازمند زمان و عبور و مرور است.
سیدخندان در طول چند سال اخیر همچنان یک توقفگاه موقت باقی مانده است و چیزی به این ویژگیاش کم یا اضافه نشده. در دهه۵۰ باتمانقلیچ، از امرای ارتش در گوشهای از این منطقه هتلی احداثکرد با نام هتل بینالمللی تهران. این هتل در سالهای جنگتحمیلی به اقامتگاه موقت مهاجران جنگ تبدیل شد. با انتقال مهاجران این ساختمان به دومین ساختمان فرسوده بزرگ تهران تبدیل شد که در مشکلات موجود بین مؤسسات ذینفع در آن تا همین چند سال پیش بدون استفاده باقی مانده بود تا اینکه شهرداری تهران تخریب این ساختمان را برای ساماندهی بارانداز مسافربرهای شخصی این منطقه آغاز کرد. در سالهای میانی دهه۷۰ اتفاق مهمی در بافت شهری منطقه سیدخندان افتاد که آن را هم میتوان در ادامه ذات توقفگاهی سیدخندان بررسی کرد.
یکی از مدیران باهوش مؤسسات آموزشی کنکور با اجرای چند شگرد تبلیغاتی، نگرش عمومی به مؤسسات کنکور را تغییر داد و این مؤسسه آموزش برای کنکور را از برگزاری چند کلاس تقویتی به سیستمی برای همراهی با دانشآموزان نگران برای عبور از کنکور تبدیل کرد. کنکور بهعنوان یکی از مهمترین گذرگاههای زندگی نزد جوانان ایرانی، همیشه موجب نگرانی خانوادهها میشود. در این میان این مؤسسه با انواع شگردها، روشها، انتشار کتابها، برگزاری دورههای آموزشی و...، بیشتر روی روانشناسی اجتماعی ترس از کنکور کار کرد و موفق شد. استقبال از این مؤسسه آموزشی، دیگر مؤسسات را هم به صرافت انداخت که از قافله عقب نمانند.
دفتر مرکزی مؤسسه موفق اول در سیدخندان است و دیگر مؤسسات هم که میدانستند آن مؤسسه فقط میتواند بخشی از دانشآموزان را ثبتنام کند، برای جذب باقی شاگردان دفاتر خود در حوالی سیدخندان افتتاح کردند و در طول ۵سال سیدخندان به بورس مؤسسات آموزشی کنکور تبدیل شد. حجم مسافرتهای شهری به این منطقه که آبستن برگزاری کلاسهای کمک آموزشی شده بود، یکباره افزایش یافت. در بطن این بازار شکلگرفته میتوان به این نکته رسید که کنکور یک توقفگاه جانکاه است. همه میخواهند فقط یکبار این منزلگاه مسافرکش را تجربه کنند. همه میخواهند زود از پشت کنکور ماندن خلاص شوند و بروند دنبال کار و زندگیشان در دانشگاه تا مهندس و دکتر شوند؛ شکلگیری شمایل علی کنکوری در دهه۵۰ که از جوانی، نشانی میداد که تنها آرزوی زندگیاش دکتر شدن بود تا مادر بیمارش را مداوا کند. تنها مانع علی در این داستان عامهپسند، کنکور بود.
علی آنقدر پشت کنکور ماند تا معروف شد به علی کنکوری. کسی نمیداند که آیا واقعا کسی به این نام و شهرت وجود داشته است یا نه اما همین داستانسرایی و افسانهتراشی نشان میدهد که نگرش عمومی به کنکور چیست. در این میان انتخاب سیدخندان برای عبور از توقفگاه کنکور شاید در ناخودآگاه شهری که افسانه علی کنکوری را ساخته، خیلی دور از ذهن نباشد.
سیدخندان در تهران امروز یک تنگه وحشت تمامعیار است. در همه شهرهای بزرگ دنیا جاهایی مثل پل سیدخندان وجود دارد؛ نقاطی که مفصل شهر محسوب میشوند. محلی برای تغییر مسیر برای ادامه سفرهای درونشهری شهروندان. این اماکن در مدیریت کلانشهرها بهعنوان نقاط حساس و داغ بیشتر موردتوجه قرارمیگیرند؛ چرا که همهروزه جمعیت بالایی از اهالی شهر از آن عبور میکنند. مردم همیشه با اضطراب ازدسترفتگی زمان و دیر رسیدن به محل کار و زندگی به این مفاصل شهری میرسند. شلوغی ناخواسته و ازدحام شهروندان در ساعات اولیه و پایانی ساعت کار روزانه، این مناطق شهری را برای مدیران به مناطق حساسی تبدیل میکند. مدیران کلانشهرها همیشه با اعمال روشها و سلایق مشخص سعی میکنند که از محیط و فضای مفاصل شهری در ایجاد آرامش و انتشار امید در میان شهروندان استفاده کنند.
تابلوهای فراوان راهنما، استفاده فراوان از ساعت، استفاده از رنگهای شاد، نظم پایدار در سرویسهای شهری حملونقل و کاستن از دخالتهای شخصی و فردی در محیط ازجمله روشهایی است که مدیران در مفاصل شهری بهکار میبرند تا از وحشت ناخواسته موجود در بین شهروندان، هنگام عبور از این مناطق بکاهند. بهنظر میرسد که اوج ساماندهی حملونقل شهری را باید در این مفاصل دید و نهایت دانش مدیران شهری را در مدیریت شهر، در این مکانها موردارزیابی قرار داد.
سیدخندان را بهعنوان یکی از مهمترین مفاصل شهر تهران، نه سلیقه مدیران شهری که سلیقه کارتپخشکنهای مؤسسات کنکور و دادزنهای مسیر مسافرکشها شکل میدهند. آلودگی صوتی که با توجه به مسقف بودن محیط دوبرابر میشود، سمفونیای از وحشت و اضطراب را در این منطقه ایجاد میکند. هر مسیری یک دادزن دارد. هر مسیری یک صف نامنظم. رسیدن به هر مقصدی با تنش آغاز میشود.
از سوی دیگر کارتپخشکنها و دادزنها بهخاطر ویژگیهای حرفهایشان علاقه فراوانی به حفظ محیط کار و تولید انواع آلودگیها دارند. شهروندان تا پایشان به محوطه زیر پل میرسد، گوش و دماغشان با دود و صدا مورد تهاجم قرار میگیرد. رنگهای رایج دلگیر که به ستونهای سیمانی خورده است و شتاب همگانی برای عبور پل، سیدخندان را به تنگه وحشت شرق به غرب پایتخت تبدیلکرده است. هر روز جمعیت کثیری از تهرانیها از پل سیدخندان عبور میکنند؛ برخی با خودروهای شخصی و برخی با خودروهای عمومی و همه در حالی از سیدخندان میگذرند که کمتر علاقهای برای توقف در جایی دارند که نامش یادآور آرامشی متبرک است. کنایه نیست، واقعیت است. آیا تاکنون تابلویی در آن حوالی دیدهاید که به رهگذران بگوید به سیدخندان رسیدهاند؟