به گزارش همشهری آنلاین، بامداد جمعه بیستم آبانماه، به قاضی میثم حسینپور، بازپرس جنایی تهران خبر رسید که زنی در خانهاش به قتل رسیده است. محل حادثه طبقه دوازدهم برجی در یکی از خیابانهای تهران بود. مقتول زنی ۵۸ ساله بود که هدف ضربات چاقو قرار گرفته و حدود ۳۶ ساعت از مرگش میگذشت. در ادامه تحقیقات مشخص شد که مقتول به همراه همسرش زندگی میکرده و فرزندانشان در آمریکا مشغول کار و تحصیل هستند.
این در حالی بود که شوهر مقتول پس از حادثه با برداشتن پاسپورتش از خانه خارج شده و خبری از وی نبود. بررسیهای انجامشده در محل جنایت، پلیس را به این نتیجه رساند که عامل جنایت بیشک همسر مقتول است که بهگفته برادر مقتول، از چند ماه قبل با همسرش دچار اختلاف شده و مدام با هم درگیری و مشاجره داشتند.
در این شرایط، شوهر مقتول تحت تعقیب قرار گرفت و از آنجا که آخرینبار سوار بر خودروی ۲۰۶ خود دیده شده بود، شماره پلاک این خودرو در اختیار همه واحدهای گشتی قرار گرفت تا اینکه بامداد یکشنبه گذشته، متهم درحالیکه سوار بر ماشین از بزرگراه قم – تهران عبور میکرد، شناسایی و دستگیر شد. او در بازجوییها به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت که بهدلیل اختلاف با همسرش دست به این جنایت زده است. با اعترافات متهم، بازپرس حسینپور برای او قرار بازداشت صادر کرد و تحقیقات تکمیلی در این پرونده ادامه دارد.
گفتوگو
نتوانستم خشمم را کنترل کنم
متهم به قتل که مردی ۶۲ ساله است دیروز و در جلسه بازجویی، گریهکنان گفت که بهشدت عذاب وجدان دارد و کابوس جنایت، یک لحظه هم رهایش نمیکند. گفتوگو با متهم را بخوانید.
اختلاف با همسرت بر سر چه بود؟
این اواخر دعوای من و همسرم بیشتر بهخاطر بیکار شدن من بود، اما راستش مشکلات ما زمانی آغاز شد که فرزندانم برای ادامه تحصیل به آمریکا سفر کردند در شرایطی که من مخالف رفتن آنها بودم، اما همسرم آرزویش این بود که بچههایم به خارج از کشور بروند و در آنجا درس بخوانند.
چرا مخالف رفتن پسرانت بودی؟
چون دلم نمیخواست از بچههایم دور باشم. من هم مانند هر پدر دیگری دلم میخواست بچههایم همین دور و اطراف کنارم باشند و آخر هفته در خانهام به انتظار آنها بنشینم. این مسئله خیلی مرا آزار میداد.
چند فرزند داری؟
۲ پسر دارم که ۳۴ و ۳۵ سال دارند. یکی از آنها مهندسی نفت میخواند و دیگری کامپیوتر.
یعنی علت اصلی اختلاف با همسرت، بهخاطر دوری از فرزندانت بود؟
این اصلیترین دلیلش بود؛ چون همسرم اصرار داشت که آنها را برای ادامه تحصیل به آمریکا بفرستد و خودش همه کارهای رفتن آنها را پیگیری و حمایتشان میکرد، اما دلیل دیگر، بیکار شدن من بود. از روزی که شغلم را از دست دادم، دعواهایمان زیادتر شد.
شغلت چیست؟
من طراحی و بیشتر نقاشی میکنم و یکجورایی هنرمند هستم. مدتی در کار طراحی فضای سبز بودم و حتی آهنگری هم انجام میدادم. درآمدم خوب بود تا اینکه از چند سال قبل بهخاطر کرونا کار کم شد و من هم رفتهرفته بیکار شدم. همسرم هم مدام بهانه میگرفت که چرا صبح تا شب در خانه نشستهای؛ درصورتیکه من هرچه بهدنبال کار میگشتم، پیدا نمیشد و دیگر ناامید شده بودم. هرچند وضع مالی خیلی خوبی دارم؛ آپارتمانی در برجی لوکس و یک باغویلا در اطراف تهران، اما با وجود این همیشه از من ایراد میگرفت و بهخاطر بیکاریام به من سرکوفت میزد. من از روزی که بیکار شده بودم، افسردگی سراغم آمده بود و حال خوبی نداشتم.
از روز حادثه بگو. چه شد که جان همسرت را گرفتی؟
از بیرون به خانه آمدم و پس از صرف ناهار صحبت از سفرمان شد. قرار بود سیام آبانماه به آمریکا سفر کنیم و مدتی پیش بچههایمان بمانیم. تمام مقدمات سفر مانند ویزا و بلیت را تهیه کرده بودیم و همسرم در حال جمع کردن وسایلی بود که قرار بود برای پسرانمان ببریم. وقتی همسرم حرف سفر را پیش کشید به او گفتم: تو مقصری که بچههایمان از ما دور هستند. من واقعا از دوری پسرانم رنج میبردم. او با لحن بدی با من صحبت کرد و من هم نتوانستم خشمم را کنترل کنم و جانش را گرفتم، اما بعد خیلی پشیمان شدم.
بعد از قتل کجا رفتی؟
فقط گذرنامهام را برداشتم و زدم بیرون. آنقدر هل و دستپاچه شده بودم که فراموش کردم گوشی موبایل و حتی دلارهایی که در خانه داشتم را با خودم ببرم. تا ساعتها در خیابان بیهدف رانندگی میکردم و وقتی بهخود آمدم، دیدم رسیدهام کرمان. باور کنید اصلا متوجه نشدم که چطور سر از کرمان درآوردهام. شب را در ماشین خوابیدم اما تا صبح کابوس دیدم و روز بعد تصمیم گرفتم به سمت تهران برگردم و خودم را معرفی کنم؛ چون عذابوجدان رهایم نمیکرد؛ به همین دلیل به سمت تهران برگشتم که در آزادراه قم ـ تهران توسط مأموران پلیس دستگیر شدم.