تحصن در باغ سفارت انگلیس در قلهک. استقبال مسئولین سفارت و سپس افزایش جمعیت بست‌نشینان تا ۲۵ هزار نفر در تابستان ۱۲۸۵ چه داستانی دارد؟

 به گزارش همشهری آنلاین،  این عکس از آن معماهای بزرگ تاریخ ایران است. بست نشینی معترضین به حکومت در باغ سفارت انگلیس. بگذارید کمی داستان را از قبل شروع کنیم. سال ۱۲۷۵ که میرزا رضا کرمانی ناصرالدین شاه را ترور کرد، مظفرالدین شاه به تخت می‌نشیند. ابتدای سلطنت امین‌السلطان را در منصب صدراعظمی همچنان به کار می‌گیرد اما به تدریج رشته امور را به دست عین‌الدوله می‌سپرد. 

عین‌الدوله که از نواده‌های فتحعلیشاه و متولد تبریز است در تهران از بازاریان زهر چشم می‌گیرد و در غائله کمبود قند؛ با کمک بریگادهای قزاق روس و همچنین مالیاتچی‌های بلژیکی دمار از روزگار بازاری‌ها در می‌آورد. این سیاست و همین طور توهین و تمسخر روحانیت شیعه توسط جوزف نوز بلژیکی به انفجار خشم توامان روحانیون و بازاریان و البته کسبه می‌انجامد. به‌خصوص که روسیه به عنوان بازیگر اول صحنه سیاست ایران به خاطر شکست در نبرد دریایی با ژاپن به سال ۱۹۰۵ (که می‌شود ۱۲۸۴) از هیبت و قدرتش کاسته شده بود. 

همکاری آشکار نوز و عین‌الدوله با روس‌ها و آن عکس بالماسکه در لباس روحانیت موجب حساسیت بازار و روحانیون شده بود. مقاومت و بلوا در مقابل تاسیس یک بانک روسی در زمینی موقوفه نشان از بالا گرفتن احساسات ضد روسی در ایران بود. در همین دوران یعنی در سال ۱۲۸۰ دارسی سرمایه‌دار مشهور نفتی انگلیس تیم اکتشاف خود را راهی غرب ایران می‌کند تا بر مبنای شواهدی که یک باستان‌شناس فرانسوی مشاهده کرده بود به دنبال نفت بگردند. 

این اکتشاف برای انگلیسی‌ها اهمیت فوق‌العاده داشت چرا که روس‌ها بر نفت باکو از قبل مسلط شده بودند. حالا انگلیس به ایران فقط به عنوان سپر دفاعی و پایگاه بین راه برای حفاظت از گنج بزرگشان در هندوستان نگاه نمی‌کرد. حالا مسئله نفت موجب شد تا انگلیس به بازیگر فعال‌تری در فضای سیاسی ایران بدل شود. به هرحال پس از بست‌نشینی روحانیون در شاه عبدالعظیم، فشار عین‌الدوله و بریگادهای روس علیه انقلابیون دوچندان شد و در این‌جاست که حادثه بزرگ رخ می‌دهد. 

تحصن در باغ سفارت انگلیس در قلهک. استقبال مسئولین سفارت و سپس افزایش جمعیت بست‌نشینان تا ۲۵ هزار نفر در تابستان دلچسب ۱۲۸۵ . خیمه زدن و چادر زدن در باغ قلهک و بساط آش و چلوکباب و اطعمه و اشربه و البته سخنرانی و منبر و شعار. هر صنف خیمه و محفل خاص خود را داشت. جمعیت سر ظهر برای ناهار به اوج خود می‌رسید و شب بعد از شام به شدت کاهش پیدا می‌کرد و این شد فرصتی برای انگلیسی‌ها تا بر روی دولت مظفرالدین شاه فشار بیاورند. 

کسی نمی‌داند هزینه خورد و خوراک و پذیرایی از انقلابیون را دقیقا چه کسی متقبل می‌شد اما این روایت از یک شاهد عینی وجود دارد که از شب‌های قبل از بست‌نشینی گفته است که البته می‌توان مقداری آب و تاب را دراین روایت احساس کرد: «قطار شتر بود که شب‌های متعدد به داخل سفارت برنج می‌بردند و همین امر موجب کنجکاوی و پیگیری قضیه از سوی من شد. با تعقیب جریان، دریافتم برنجی را که اشخاص وارد، از مازندران با قاطرهای مخصوص مازندرانی به انبار رزازها در پامنار می‌آورند، شبانه با شتر (که صدای پایش شنیده نمی‌شود) از پامنار به داخل سفارت منتقل می‌شود. 

پس از جریان انتقال برنج به داخل سفارت، باز متوجه شدم که شب‌ها، وقت و بی‌وقت، اشخاصی می‌آیند و به سفارت می‌روند. مِن جمله، چوب و تخته زیادی به داخل سفارت آوردند! در آن میان، نجاری را که آشنا بود، دیدم رفت و آمد می‌کند. از وی پرسیدم جریان چیست؟! گفت: نمی‌دانم، در محوطة عقب سفارت، نزدیک دیوار، کانال درازی در زمین کنده‌اند. قبلاً اظهار می‌داشتند که می‌خواهند یک دیوار ممتد بکشیم و این کانال، جای پیِ آن دیوار است. 

اما حالا می‌گویند، فعلاً کار لازم دیگری داریم که باید به سرعت انجام گیرد.» این کانال‌ها همان پیش‌بینی سفارت برای مسئله قضای حاجت متحصنین بود! کانال‌ها و اتاقک‌هایی در بخشی از باغ به همین منظور آماده شده بود که این نشان از همکاری جالب سفارت با متحصنین داشت. یک مقام انگلیسی سفارت همان موقع به طنز نوشته است: «تصور نمی‌کنم دیگر مسئله‌ای به نام «کمبود کود» برای سال آینده داشته باشیم. باروری درختان و گل‌های محوطة سفارت، بعد از قضایای اخیر چنان غنی شده است که واقعاً ارزش پول خرج کردن را دارد. دوست عزیزم، چه گل‌های سرخ قشنگی در عرض یکی دو سال آینده در باغ سفارت خواهی داشت! »

و همین جاست که روایت می‌شود کاردار سفارت انگلیس (سفیر برای ادای توضیحات به لندن رفته بود) به انقلابیون کلمه سلطنت مشروطه را القا می‌کند. در واقع می‌گویند همسر گرانت داف کاردار سفارت انگلیس این جمله را به انقلابیون ایرانی یاد داده است. نقل است که: خانم شارژدافر (یعنی همسر کاردار!) از درشکه پیاده شد، با نهایت خنده‌رویی و تغمز به نزد ما (متحصنین) آمده گفت: آقایان، شما برای چه به اینجا آمده‌اید؟ 

یک نفر روضه‌خوان در جواب خانم گفت: ما آمده‌ایم اینجا یک مجلس عدالت می‌خواهیم. گفت: نمی‌دانم مجلس عدالت چیست گفت: یک مجلسی که دانشمندان و ریش‌سفیدانمان بنشینند نگذارند حکام و سلاطین به ما ظلم کنند. گفت: پس شما یقین مشروطه می‌خواهید… خانم خنده طولانی نموده و خنده‌کنان رفت در تهِ باغ. » و ناگهان انقلابیون یعنی اتحاد روحانیت و کسبه و بازاریان یک درخواست مشخص پیدا کردند: مشروطه! از تابستان ۱۲۸۵ حرف می‌زنیم. مصادف با ۱۹۰۶ میلادی. این بست نشینی که از ۲۷ تیرماه شروع شده بود با امضای فرمان مشروطیت در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ به پایان رسید.

منبع: روزنامه هفت صبح