بر این پایه، هیچ مفهوم سیاسی و اجتماعی را نمیتوان سراغ گرفت که از محتوای فرهنگی و سنتی که در آن پرورش یافته تهی باشد. بنابراین شناخت مفاهیم اجتماعی و سیاسی به نوعی یک بازکاوی فرهنگی به شمار میآید؛ امری که ضرورتی تام جهت شکوفایی و تولید اندیشهها مییابد.
مطلب حاضر باتوجه به بحث شکوفایی و نوآوری، تحقق آن را در گرو نقد و بازکاوی مفاهیمی از این دست میداند.
کلید فهم درست اندیشههای سیاسی وابسته به بازشناسی روشهای شناختاری از واقعیتهای پیرامون محیط صاحبان اندیشه و گرایشهای درونی آنهاست که این گرایش درونی در اندیشمندان سیاسی خود را به صورت جامعه سیاسی آرمانی بروز میدهد. یکی از مفاهیمی که در طول تاریخ اندیشه سیاسی ذهن بسیاری از اندیشمندان به خصوص اندیشمندان دوران کلاسیک را به خود معطوف داشته مفهوم «سعات بشر» است.
این مفهوم به واسطه تاثیر عمیق و گستردهای که بر زوایای مختلف اندیشههای اندیشمندان داشته در حکم کلیدی برای فهم چرایی و چگونگی اندیشههای اجتماعی به طور اعم و اندیشههای سیاسی به طور اخص مطرح بوده است.
در طول تاریخ تفکر بشری، مکاتب و فیلسوفان بسیاری مدعی تلاش برای یافتن کلید سعادت بشر بودهاند. اختلافی که میان مکاتب و اندیشمندان در این خصوص وجود دارد نه در اصل ضرورت سعادت بلکه در تفاسیر و برداشتهای آنان از این مفهوم و چگونگی نیل به آن نهفته است. در حوزه اندیشههای سیاسی اسلام نیز این مفهوم با قوت بیشتری مورد توجه اندیشمندان مسلمان بوده است؛ معنایی که غالب اندیشمندان اسلامی از مفهوم سعادت داشتند مبتنی بر فضایلی بود که هم خیر دنیا و هم خیر آخرت را توأمان مد نظر داشت و از این جهت این مفهوم را هم داخل در سیاست و هم داخل در دیانت میدانستند و قائل به پیوستگی آن بودند.
عدم شناخت و توجه به این مسئله و دغدغه اندیشمندان سیاسی اسلامی، باعث عدم درک درست از اندیشههای سیاسی و تفاسیر غیر منطبق با واقعیت از آرای آنان میشود. این نوشتار در حکم مقدمهای کوتاه برای پرداختن به گفتمان غالب در حوزه اندیشه سیاسی در میان اندیشمندان مسلمان است.
پیش و بیش از هر چیز در این مقال، پرداختن به این نکته ضرورت دارد که مفهوم « سعادت» در اندیشههای دینی- سیاسی اندیشمندان مسلمان مورد واکاوی و مطالعه قرار بگیرد. هرچند برخی بر این باورند که فیلسوفان اسلامی در بررسی مفهوم سعادت بیشتر از هر چیزی متوجه میراثی هستند که بر اثر نهضت ترجمه از آثار افلاطون و ارسطو به آنان به ارث رسیده است، ولی ضمن عدم انکار چنین تاثیری باید به این موضوع نیز متفطن بود که اندیشمندان اسلامی در کنار آثار افلاطون و ارسطو به خصوص کتاب«اخلاق نیکوماخوس» تحت تاثیر آموزههای دینی نیز قرار داشتند؛ آموزههایی که یکی از مبانی محوری آن سعادت بخشی انسانهاست. به همین جهت در تاریخ ایران پس از اسلام حوزه دیگری از معرفت سیاسی ایجاد شد که مربوط به «اندیشههای دینی- سیاسی» است.
این اندیشهها حاصل تراوشهای فکری اندیشمندان مسلمان با استناد و انتساب به منابع درجه اول دینی- یعنی قرآن و سنت- است. در بین اندیشمندان مسلمان و در حوزه تئوریپردازی درباره سعادت و رابطه آن با حیات اجتماعی و سیاسی، اماممحمدغزالی از سایرین پیشتازتر بوده است.
غزالی سیاست را برخلاف معنای متعارفی که در دنیای مدرن وجود دارد، وسیلهای برای رستگاری خلق بر پایه شریعت و احکام آن معرفی میکند و برای سیاست مراتبی قائل میشود که از میان آن مراتب « سیاست انبیا» اشرف بر سایر مراتب است. سیاست انبیا از دیدگاه غزالی سیاستی است که هم حاکم بر ظاهر و روابط ظاهری و هم حاکم بر باطن و تزکیه نفوس انسانی باشد و از طرف دیگر مخاطب این سیاست، هم خواص و هم عوام هستند.
غزالی معتقد است چنین سیاستی به دنبال تامین سعادت بشر است. وی سیاست خلفا و ملوک را مرتبه نازلتری از سیاست انبیا میداند، زیرا صرفا بر امور و روابط ظاهری خواص و عوام حکمرانی دارد. غزالی پس از معرفی سیاست انبیا به جامعیت، مرتبه بعدی سیاست را مرتبهای میداند که تهذیب نفوس مردم از اخلاق مذموم و هدایت آنان به اخلاق محمود را وجه همت خود قرار دهد. نیل به این هدف نیز تنها در پرتو اطاعت از اصول و موازین شریعت حاصل میشود.
مفهوم متافیزیکی سعادت و پرداختن به آن و هدایت خلق به سوی آن، معیار تمییز و تمایز سیاست مطلوب از سیاست نامطلوب است که غزالی در صدد القای این معنا در ذهن مخاطب است. او در کتابهای «احیاء علوم الدین»، «کیمیای سعادت» و «نصیحه الملوک»به این امر مهم پرداخته است. بنابراین توجه به مفهوم سعادت در کلیت اندیشه دینی - سیاسی غزالی نیز مدخل شناخت درست اندیشههای وی در حوزه سیاست است.
سعادت محوری در حوزه اندیشههای سیاسی تنها در غزالی و آثارش متوقف نماند. حکمای متاخر مسلمان در حوزه مربوط به فلسفه سیاسی و اجتماعی خویش باتوجه به دیدگاههای ارسطو به ویژه در کتاب «اخلاق نیکوماخوس» همچنین آموزهها و رهنمودهای اخلاقی در منابع دینی، احراز فضایل اخلاقی و انجذاب آن با شخصیت وجود آدمی را لازمه سعادت دانستند و وظیفه بسط و تعمیق فضایل اخلاقی را جزو کارویژهها و وظایف دستگاه دولت و حاکمان قلمداد کردند. اندیشمندانی همچون ابن مسکویه رازی، ابنباجه اندلسی و خواجهنصیرالدینطوسی بنیاد اندیشههای سیاسی خود را بر مفهوم سعادت استوار ساختند.
بیان اجماع از اندیشه امام محمد غزالی و تنی چند از اندیشمندان اسلامی از این جهت دارای اهمیت است که در میان اندیشمندان و مکاتب فکری در همه حوزهها و به خصوص حوزه سیاست یکی از ضروریترین مباحث، بحث روش شناختی است.
یکی از معضلات فکری که جامعه فکری و علمی ما گرفتار آن بوده و این آشفتگی را میتوان به وضوح در آثار و نوشتارهای معاصران هم مشاهده کرد، این است که اندیشمندان معاصر بنا به دلایلی دارای وحدت روش شناختی جهت تبیین اندیشههای سیاسی خود نیستند.
این آشفتگی روش شناختی نیز بیش از هرجایی در دانشگاههای علوم انسانی – اجتماعی بروز و ظهور دارد، به گونهای که دانشجویان و محققان عرصه اندیشهورزیهای اجتماعی- سیاسی از آن جایی که توان روش شناختی جهت تنظیم، تبیین، تحلیل و نقد اندیشهها را نمیآموزند و یا به عبارت بهتر آشفته و بی نظم آموزش میبینند، نمیتوانند از آموختههای خود در عرصه این علوم بهرهای علمی و عملی ببرند. با توجه به تاکیداتی که بنا بر مقتضیات دنیای امروز بر تولید گرایی علمی میشود چنین بینظمیها و آشفتگیهایی میتواند خسارات مادی و معنوی جبرانناپذیری را بر جامعه علمی تحمیل کند.
واکاوی مفهوم سعادت در اندیشهورزان سیاسی مسلمان از آن جهت بود که برای هرگونه تبیینی در حوزه شناختاری ناگزیر از یافتن موضوعی محوری هستیم؛ موضوعی که بتوان حول آن سایر اجزا و عناصر آن شناخت را انسجام بخشید.
پراکندگی روش شناختیای که امروزه متاثر از نوشتههای متفکران و فیلسوفان پست مدرن غرب به آثار و افکار اندیشمندان ایرانی رسوخ و نفوذ کرده حداقل آسیب آن این است که مجال را برای تراکم دانش و نقد آموختهها و آموزهها از بین میبرد. این در حالی است که تولیدگرایی، جنبش نرمافزاری، شکوفایی و نوآوری و کلیه مفاهیم هم خانواده و وابسته آنها هنگامی مجال تحقق مییابند که امکان تحقق داشته باشند و امکان تحقق عینی چنین مفاهیمی زمانی میسور و مقدور است که انتظام گرایی به عنوان اصلی مطلق در عرصه تفکر مورد التفات اندیشه ورزان قرار بگیرد. همواره باید این نکته را مدنظر داشت که هرگونه تحولی منوط به شناخت دقیق است و شناخت دقیقتر خود وابسته به تراکم تناسب، تعامل و انتقاد سازنده است.