همشهری آنلاین-احمد سینایی: بیشک حرکت زندهیاد میرزاکوچکخان جنگلی، ماهیتی دینی و ملی داشت. این امر را بسا کسان گواهی کردهاند که شهید آیتالله سیدحسن مدرس در زمره ایشان است. او میرزا را شخصیتی با حسننیت میدانست و درصدد بود تا حرکت وی را به تهران بکشاند و دامنه آن را توسعه دهد.
دکتر علی مدرسی، نواده شهید مدرس و یکی از شاخصترین محققان حیات سیاسی وی، در اینباره معتقد است: «ارتباط میرزا کوچکخان با آیتالله مدرس، توسط مستوفیالممالک برقرار بود که نام او تحت عنوان منشی در اسناد و مکاتبات تاریخی موجود است. مستوفیالممالک تلاش میکرد، میرزا را در شمال حفظ کند تا در وقت مناسب وارد میدان نبرد با رضاخان شود اما استادان رضاخان یعنی انگلیسیها، کارکشته سیاست بودند و بدیهی است اجازه چنین کارهایی را به مخالفین رضاخان نمیدادند. به همین دلیل یک روز سر بریده میرزا و روز دیگر، سر بریده محمدتقیخان پسیان را جلوی رضاخان گذاشتند و تمام افراد وطنپرست را، یکییکی نابود کردند و ایادی خود را به قدرت رساندند.
البته مرحوم مدرس فقط یکبار به شکل علنی و آن هم در نطق مجلس از میرزا نام برد و گفت: کاش در شرایط سخت کنونی، مردان وطنپرستی چون میرزا تقیخان امیرکبیر، میرزا کوچکخان و کلنل محمدتقی خان پسیان داشتیم... به هر حال مرحوم مدرس به میرزا علاقه داشت و او را تأیید میکرد. ایشان اساساً به هر کسی که در برابر رضاخان ایستادگی میکرد، علاقه داشت، زیرا ماهیت رضاخان را بهدرستی شناخته بود.
- خیابان ناصرخسرو چگونه تبدیل به محل اولین کتابفروشیها و مدرسه و دواخانه تهران شد؟ |جلوههای سنت و مدرنیته در یکی از قدیمیترین خیابانهای تهران
- ۳ واقعه دوره قاجار که بانوان در آن از کیان کشور دفاع کردند
میرزا هم خیلی خوب میدانست که رضاخان دستنشانده انگلیس است و از طریق او نمیشود به آزادی و دمکراسی دست یافت. انگلیسیها سعی میکردند نهضت جنگل، قیام محمدتقیخان پسیان، قیام شیخ محمد خیابانی و مبارزات مرحوم مدرس را وارونه جلوه بدهند و آنها را یاغیگر و شکستن قانون قلمداد کنند تا کسی که این قیامها را سرکوب میکند، قهرمان ملی جلوه کند! آنها دائماً بر این نکته تأکید میکردند، رضاخان به اغتشاش و آشفتگی ایران خاتمه داده و امنیت و دمکراسی را برای ملت ایران به ارمغان آورده است.
همانطور که اشاره کردم، مدرس میخواست میرزا و محمدتقیخان پسیان را به تهران بکشاند، چون حداقل فایدهاش این بود که رضاخان کمی دست و پایش را جمع میکرد و آنطور تاخت و تاز نمیکرد.
جبهه مقابل رضاخان با این اقدام، قویتر میشد. شاهد این مدعا، همان احساس خطری است که رضاخان در اواخر کار نهضتجنگل از میرزا پیدا کرد.
میرزا نمایندگان خود را به تهران و نزد قوامالسلطنه فرستاد و او هم گفت: باید مستقیماً با خود رضاخان حرف بزنید. رضاخان میدانست قصد آنها چیست و اگر فرصت پیدا کنند، قدرت زیادی پیدا خواهند کرد و به همین دلیل شبانه به طرف گیلان حرکت و حمله به نیروهای میرزا را طراحی کرد که به پراکندهشدن جنگلیها و یخزدن میرزا و گائوک و مرگ آنها منتهی شد. من در پژوهشهای تاریخی به سندی درباره پیداکردن جنازه میرزا در برفها و چند توبهنامه که بعضی از آنها خونآلود هستند، دست یافتهام!... .»
پیروزی نهضت جنگل، به نفع روسها نبود
تعامل کوتاه و مقطعی میرزا با روسها، از سرفصلهای حیات سیاسی او و نهضتش قلمداد میشود. این بخش از رویکرد وی، همواره محل تحلیلها و گمانههای گوناگون بوده است؛ امری که همچنان امتداد دارد. دکتر کیانوش کیانی هفتلنگ، پژوهشگر نهضت جنگل، موضوع را اینگونه میبیند:
«جنگلیها تا زمانی که حکومت تزار بر سر کار بود، با آنها مبارزه میکردند ولی در اکتبر سال۱۹۱۷که انقلاب بلشویکی در روسیه به پیروزی رسید، با توجه به اینکه شعارهای مردمگرایانه و آزادیخواهانهای میدادند و حداقل در ابتدای کار مدعی نجات کشورها از یوغ استبداد و استعمار بودند، جنگلیها با آنها رابطه برقرار کردند.
هر چند بعدها معلوم شد آن شعارها توخالی و پوچ بودهاند. پیروزی نهضت جنگل به نفع روسها نبود چون میرزا مرد متدینی بود و به حقانیت راه خود اعتقاد کامل داشت و جانش را هم بر سر پیمانش گذاشت. اسناد تاریخی فراوانی در این زمینه وجود دارند، ازجمله در کتاب «تاریخ بیستساله» حسین مکی آمده است: روتشتاین، وزیر مختار شوروی در ایران، هنگام تقدیم اعتبارنامه خود به احمد شاه، صراحتاً از قضیه جنگلیها در گیلان اظهار تأسف میکند و امیدوار است در نتیجه مساعی و اهتمامات شاه، این قضیه هرچه زودتر خاتمه یابد، تا آسیبی به روابط دو کشور وارد نشود.... انقلاب گیلان از نظر روتشتاین، مسئله گیلان است و او از طرف دولت شوروی، نهایت صمیمیت را در تسریع تصفیه یا حل مسئله به خرج داده و قول همکاریهای عاجل و مکفی در رفع این قضیه را، به شاه داده است! تمام این نکات در سخنرانی روتشتاین، به مناسبت تاجگذاری احمدشاه در ۱۶اردیبهشت سال۱۳۰۰آمده و سند آن موجود است.
به هرحال در تناقض و تضاد آشکار اعتقادات و باورهای میرزا با بلشویکها که ذرهای تردید نمیتوان کرد، اما همانطور که اشاره کردم آنها ابتدا با شعارهایی از قبیل برابری، برادری، حمایت از طبقه محروم و کارگر و ضدیت با استکبار و استبداد، انقلاب کردند و به پیروزی رسیدند. باید زمان میگذشت، تا کذب این دروغها بر ملت شوروی و ملل دیگر آشکار شود. از این گذشته سیاست ایجاب میکند در مقاطعی بهطور موقت هم که شده است، با جریانات سیاسی یا کشورهای دیگر نزدیک شوید، تا بتوانید با توجه به شرایط زمانی و در چهارچوب اهدافتان، از آنها استفاده کنید.
مدارک زیادی نشان میدهند بلشویکها و عناصر آموزشدیده داخلی آنها، قصد داشتند به هر نحو ممکن در نهضت جنگل نفوذ کنند و آن را به سمت یک جریان سوسیالیستی سوق و ماهیت آن را تغییر بدهند و ایران را هم جزو اردوگاه سوسیالیسم کنند اما میرزا در برابر این نیت کمونیستها ایستادگی و در واقع نقشههای عریض و طویل آنها را نقش بر آب کرد... .»
میرزا زود فهمید که اعتماد به قدرتها، بیفایده است
علائم افول نهضت جنگل از چه دورهای و چگونه آغاز شد؟ این پرسشی است که بسا پژوهندگان این حرکت تاریخی، مطرح ساختهاند. دکترفتحالله کشاورز بهرغم آنکه میرزاکوچکخان را شخصیتی خوداتکا و مقاوم میداند، اما امید وی به برخی عناصر و جریانات داخلی و خارجی را، بینتیجه قلمداد میکند:
«بهنظر من میرزا، ضربه اصلی را از سیاست نابکار دنیا خورد. او به عثمانی، فرانسه، آلمان و روسیه اعتماد کرد تا شاید کمکش کنند، اما خیلی زود فهمید هیچیک از آنها کمکی نخواهند کرد! اینها همه عبرت هستند که باید در این شرایط بیاموزیم، ولی در عرصه سیاست و اقتضای شرایط، باز هم درس نمیگیریم! میرزا در عرصههای خطیر، از خود قاطعیتی بینظیر نشان داد و ای کاش در برابر برخی وادادگان هم، صلابت بیشتری به خرج میداد. به هر حال باید دید او در چه شرایطی قرار داشته است و تنگناهایش چه چیزهایی بودهاند؟ اسناد و مدارک نشان نمیدهند که میرزا اشتباه بزرگی کرده است یا ضعف از خود نشان داده باشد.
اگر میرزا احساساتی بود، زن، فرزند و خانمان را رها نمیکرد و اشک مادر، زن و خواهرزادهای که بهشدت دوست داشت، در او تأثیر میکرد. جایی را سراغ ندارم پای میرزا در برابر احساساتش لغزیده باشد. نمیخواهم بگویم میرزا انسان کاملی بود، ولی انصافاً شخصیت چندبعدی و قابل تأملی دارد. حتی دکتر حشمت هم انسان بسیار جالبی است. او یک پزشک روشنفکر است که زندگی آسوده و مرفه را رها میکند و به نهضت میپیوندد و در عین حال که با دشمن میجنگد، کانال هم حفر میکند و کشاورزی را به شکل زیربنایی، در آن منطقه گسترش میدهد! او درحالیکه با روس و انگلیس و حتی خود دولت ایران هم در حال مبارزه است، مدرسه هم میسازد. اینها انصافاً انسانهای چندبعدی و بزرگی هستند.
آنها با حداقل امکانات و در شرایط بسیار سخت و فشارهایی که از همه طرف به آنها میآمد، به توسعه اقتصادی، اجتماعی و سوادآموزی و حفر کانال و توسعه کشاورزی پرداختند که به هیچوجه کار سادهای نیست. از نظر سیاسی هم با اینکه هیچکدام تحصیلات آکادمیک نداشتند اما تحلیلهای دقیقی از شخصیتها و رویدادها داشتند. باجنبهبودن و پختگی میرزا که بهرغم اعتقاد عمیق دینی، میتواند افراد با گرایشهای مختلف را دور هم جمع و آنها را تحمل کند، بسیار پراهمیت است.
جذب افراد با افکار و سلیقههای گوناگون حول یک هدف مشترک، کار هر کسی نیست. هر چند حرکت میرزا به نتیجه نرسید، اما آثار ارزشمندی در تاریخ کشور ما داشت. با این همه شرایط جهانی بهگونهای بود که حتی اگر بسیاری از کشورها هم به کمک میرزا میآمدند، نهضت جنگل به نتیجه نمیرسید! چون معادلات جهانی به این نتیجه رسیده بود که نهضت جنگل باید از میان برداشته شود. در این راه انسانهای بسیار مخلصی شهید شدند که حتی نامی هم از آنها باقی نماند، اما خون پاکشان تأثیر خود را روی حرکتهای آزادیخواهانه پس از خود باقی گذاشت... .»
و سرانجام: رهاورد یک حیات ۴۳ساله!
تاریخسازان را با کارنامه آنان میسنجند. میرزا نیز از این قاعده مستثناء نیست. او در طول زندگی کوتاه و ۴۳ساله خویش، دستاوردهایی فراوان داشت و توفیقاتی ارجمند یافت. او عرصههای فراوان مبارزاتی را تجربه و در آنها نقشی مثبت ایفا کرد. محمدحسن اصغرنیا، تاریخپژوه نهضت جنگل، کارنامه او را بهترتیب پیآمده بازخوانده است:
«موقعی که میرزا در رشت بود، اتفاقات مهمی افتادند. اوایل روسها و قزاقها در رشت حاکمیت داشتند. بعد که انقلاب اکتبر پیش آمد و حکومت تزارها ساقط شد، وضع فرق کرد.
لنین پیغام داد: من دوستدار آزادی ملتها هستم و به من بگویید چه کار میتوانم برای شما بکنم؟ میرزا هنگام مشروطه در گیلان مشغول مبارزه بود و قزاقها او را گرفتند و به تهران تبعید کردند! روسها در این زمان ۲اشتباه استراتژیک کردند؛ یکی اینکه مجلس را به توپ بستند و عده زیادی از نمایندگان را کشتند و دیگر به توپبستن مسجد گوهرشاد بود که باعث شد مردم به سمت آزادیخواهان، ازجمله میرزا جلب شوند.
شیخ محمد خیابانی نماینده مجلس بود و پس از این وقایع اعلام کرد: میخواهد در تبریز حکومت آزادیستان را تشکیل بدهد و از همه آزادیخواهان خواست، به او ملحق شوند. میرزا هم گروهی را از رشت برداشت و به یاری او شتافت. در این زمان عدهای از علما دستگیر شدند و مردم هم به قم و شاهعبدالعظیم پناهنده شدند. میرزا هم موقعیت را مناسب دید و بهدنبال اندیشه اتحاد اسلامی سیدجمال، به فکر افتاد که با عدهای از همفکرانش در جنگلهای شمال، بهاصطلاح یک جامعه کوچک اسلامی بسازد و به داد فقرا و بهحساب ظالمها برسد.
همفکران میرزا غیر از آنهایی که در داخل کشور بودند، عدهای هم خارج درس خوانده بودند که برای کمک به او آمدند، از جمله محمدعلی جمالزاده، سعداللهخان درویش و ابراهیم پورداوود که زمانی که میرزا در حوزه علمیه صالحآباد رشت درس میخواند، با او همکلاسی و هممباحثه بود. سعداللهخان درویش، زبان روسی و فرانسه میدانست و مترجم میرزا و بعد هم فرمانده قشون او شد و در فاصله بین رشت، فومن و ماسوله، پادگانی درست کرد و به افراد تعلیمات نظامی داد و انصافاً خیلی به میرزا کمک کرد.
میرزا بیش از ۴۳سال عمر نکرد، ولی در این عمر کوتاه، توانست افرادی را جذب نهضت جنگل کند که اسباب حیرت است و نشان میدهد چه اندیشه والایی داشته است. ارتباطات و اینترنت و این حرفها هم که نبود. اینکه بدون ابزار ارتباطی بتوانی چنین افراد زبدهای را جمع کنی و آنقدر نفوذ کلام و تأثیر داشته باشی که بیایند و با تو اینگونه همکاری کنند، واقعاً مهارت و هوش زیادی میخواهد که او داشت...».